همایش” دگردیسی درفرقه تروریستی رجوی” دراستان گیلان – قسمت دوم

جلسه پرسش و پاسخ در همایش " دگردیسی درفرقه تروریستی رجوی " در داشگاه آزاد اسلامی رشت
متعاقب سخنرانی مهندس ابراهیم خدابنده که در گزارش پیشین اطلاع رسانی شد به درخواست مدعوین محترم از دانشجویان و اساتید گرانقدر، فرصتی فراهم شد که حاضرین درجلسه بتوانند مستقیم و بلاواسطه پاسخ سوالات خویش را از زبان مهمانان جلسه از جداشدگان از فرقه تروریستی رجوی بشنوند.
به دعوت مجری برنامه آقایان علی مرادی و علی پوراحمد جهت مشارکت دراین روشنگری علیه مناسبات فرقه ای رجوی که خود سالیان ازنزدیک و با گوشت و پوست خود لمس کرده بودند, درکنار ابراهیم خدابنده قرارگرفتند و مقدمتا هریک به اختصاربه معرفی خود پرداختند.

بسم الله الرحمن الرحیم. با سلام خدمت همه خواهران وبرادران. من علی مرادی اهل خرم آباد لرستان هستم. عضو و پرسنل سابق نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران که به مجرد شروع جنگ تحمیلی وهشت ساله صدام ملعون علیه کشورمان دردفاع از ارزشهای وطنم درآن شرکت داشتم که متاسفانه درهمان اوان جنگ به اسارت نیروهای متجاوز صدام درآمدم. 9 سال را دراردوگاههای صدام به سختی تحمل کردم ولیکن درسال 1368 با نفوذ تشکیلات رجوی دراردوگاههای صدام با نیت جذب اسرای جنگ من هم از آندسته از اسرای جنگی بودم که فریب خوردم و به اردوگاه کاراجباری اشرف منتقل شدم.
با مشکلات زیاد توانستم درسال 1383 ازشر رجوی رهایی یافته وبه خاک وطنم بازگردم. دراین جلسه انشاء الله که بتوانم در راستای افشای چهره پلید و مافیایی رجوی درخدمت شماعزیزان باشم.
بسم الله الرحمن الرحیم. با سلام وعرض ادب خدمت شما عزیزان ازاساتید ودانشجویان محترم و خیرمقدم به حضور سبزتان در این همایش روشنگری حول عملکرد فرقه تبهکار رجوی که البته میتواند تهدیدی برای نسلهای جوان و کم تجربه ما باشد.
من علی پوراحمد هستم اهل گیلان ازشهرستان آستانه. متعاقب پیروزی انقلاب اسلامی آنزمان که هنوزخیلی جوان شاید هم نوجوان چهارده ساله بودم درآن حال وهوای صرفا شور سیاسی متاثر ازانقلاب نوپای 1358 با نیت آزادی خواهی وخدمت به همنوعان خود جذب فرقه رجوی موسوم به سازمان مجاهدین خلق شدم.ازآن پس صادقانه وبا تمام انرژی وبطورحرفه ای هرچند که درمقاطعی ازآن فراز و نشیبهایی در قطع و یا ادامه همکاری با فرقه رجوی را داشتم, درفرقه رجوی درعراق وخارج ازعراق دربخشهای مختلف سازمان کار تشکیلات مافیایی رجوی فعالیت داشتم.
متعاقب سرنگونی صدام به واسطه اشغال عراق بتوسط قوای اشغالگر بیگانه فرصتی پیش آمد که بتوانم دراسفند زمستان سال 1383 ازتشکیلات مخوف رجوی رهایی یافته وبه تیف نزد امریکاییها که سازمان سالیان شعارنبرد با آنان را سرمیداد, پناهنده شوم و درگذر ازسختیهای فراوان بالاخره تصمیم گرفتم درمهرماه سال بعد به وطن وکانون گرم خانواده بازگردم وبه آرامش برسم. چندسالی است که درراستای رهایی سایردوستان اسیردرفرقه رجوی درموضع مسول انجمن نجات با خانواده های گیلانی اعضای گرفتار درمناسبات فرقه رجوی درارتباط هستم وفعالیتهایی داشتم که درسایت نجات قابل دسترس عموم میباشد.
درادامه حاضرین درجلسه بعضا بطورمکتوب به طرح سوالات خود پرداختند وشماری نیز حضورا و چهره به چهره پاسخ سوالات خود را ازمهمانان برنامه دریافت کردند که به اختصار به ذکر شماری از پرسش وپاسخ که با مشارکت وهمکاری جمعی جداشدگان صورت گرفت خواهیم پرداخت.
س – برنامه روزانه ونحوه زندگی نیروهای مجاهدین درداخل پادگان اشرف چگونه بود؟
ج – همچنانکه شما اشاره کردید آنجا پادگان بود وطبعا قوانین حاکم برپادگان برنیروها حاکم بود مضافا براینکه یک تشکیلات مخوف که فقط به کسب قدرت می اندیشید این نیروها را پوشش دائمی میداد. بی آنکه نیروها بخواهند مجبوربودند مجری بی چون وچرای اوامر و برنامه ریخته شده روزانه تشکیلاتی باشند. 5 صبح که مارش بیدارباش نواخته میشد لاینقطع نیروها بایستی یا به کارپوشال وسرکاری گمارده میشدند ویا خودرا درجلسات مغزشویی و تحقیرکننده اعم ازعملیات جاری , برنامه ریزی , خطی واستراتژیک , ایدئولوژیک وتشکیلاتی , غسل هفتگی و……می یافتند ومی بایست ازخود اجبارا انتقاد میکردند وسپس با تحریک مسول جلسه ازهمدیگرفحش های رکیک می شنیدند که اغلب هم به کتکاری وضرب وشتم می انجامید. ازیازده دوازده شب که مثلا خاموشی باری استراحت درنظرمیگرفتند درنگهبانی وپاییدن دونفره میبایست دوساعت سایرین را مانیتورمیکردند تا فرارنکنند. کارکرد دستگاه مغزشویی را ببینید خودمان نگهبان ومواظب هم بودیم که ازجهنم رجوی شبانه فرارنکنیم. درطول روز نیز مطلقا اجازه نداشتیم تنهایی وبدون هماهنگی به یک مقر دیگر درهمان پادگان اشرف تردد کنیم وچنانچه ضرورتی میدیدند یک برگه تردد چهار امضاء ازسطوح مختلف فرماندهی مقر باید تهیه میکردیم تا تردد به مقر دیگرصورت میگرفت واگرکسی میخواست عضوی از خانواده خودرا ببیند درفواصل طولانی موافقت میکردند البته با کنترل و حضوریک فرمانده وبه عبارتی دقیقتر جاسوس که زودی بتواند گزارش دیدارخانوادگی اعضا را به بالا انعکاس بدهد و آنوقت بی مورد گیرمیدادند که با چه هدفی با هم دیدارداشتید واینکه این کار بدور ازشان یک مجاهد است و ازمبارزه بدوراست طوری که آدمها اساسا راغب به درخواست دیدار با خانواده خود دردرون پادگان اشرف نمی شدند.
بارها جداشدگان نقل کردند که دریک کلام تشکیلات مخوف رجوی آنچنان کارهای پوشال فشرده برای اعضای خود سرهم میکردند که به وضوح می گفتند که نگذارید نفس راحت بکشند وفکربکنند وازشدت کاراجرایی و فشار روحی و روانی درجلسات اجباری باید جنازه بشوند وفقط بتوانند روی تخت بیفتند وبخوابند. دراین صورت رهبری خوشحال خواهد شد که چنین نیروهای خلص ویکدستی دارد!!

خروج از نسخه موبایل