مرحله بی پایان سرنگونی، نگاهی به سخنرانی 30 دی 1391 مسعود رجوی و اعلام موسسان چهارم

چند هفته ای بیشتر از بددهانی های چاله میدانی رهبر مقاومت (مسعود رجوی) علیه خانواده های مجاهدین اسیر (که قبلاً هم آنان را با همان فرهنگ منحط و زشت خود سگهای هار و مزدور و اوباش می نامید) و بخصوص علیه اعضای قدیمی خودش که با پذیرش هر خطری مناسبات بشدت فاسد و خیانتبار او را افشا کرده بودند نگذشته است.
وی در این سخنرانی که به مناسبت عاشورا برگزار شده بود به شیوه ای بشدت مفتضح که ناشی از خشم شدید وی از افشا شدن مفاسد جنسی و ایدئولوژیکی خودش توسط جداشدگان بود (بویژه افشاگریهای اخیر خانمها زهرا میرباقری مبنی بر مثله کردن بیش از صد زن مجاهد، و افشاگری خانم بتول سلطانی در مورد برپایی مراسم اجباری رقص رهایی برخی از زنان شورای رهبری و تجاوز به آنان توسط مسعود، و افشاگری خانم مریم سنجابی در مورد کتک خوردن زنان توسط رهبری و شکنجه آنان در زندانها و همچنین ساختن کاخهای بیشمار در عراق جهت امنیت و خوشگذرانی، و دیگر افشاگریهایی که توسط خانم نسرین ابراهیمی انجام گرفت)، تلویحاً چنین گفت که این افراد (جداشدگان) دچار مفاسد اخلاقی و جنسی بوده اند و هرگاه نیاز باشد دست به افشای آن خواهد زد!.
می دانیم که قبلاً نیز این شخص حقیر نیروهای جداشده از فرقه را با لودگی های خاص خویش به مسائل «امنیتی و اخلاقی» متهم کرده بود و طی 25 سال اخیر هیچگاه نبوده که وی منتقدان خود را به اینگونه جرائم متهم نساخته باشد، چه آن زمان که پرویز یعقوبی از وی جدا شد و او را به مسائل اخلاقی متهم نمود و چه همان زمان که علی زرکش را به جرم نقد استراتژی مخرب خودش محاکمه می کرد تا به امروز که با جدا شدن آقای قربانعلی حسین نژاد (و افشا کردن بسیاری از خیانتهای رجوی نزد صدام)، عنان از کف نهاده و ایشان را به مسائل اخلاقی متهم می نماید. البته وی طی این سخنان مستأصلانه حتا یک جمله پاسخگوی مفاسد خویش و دلیل تشکیل حرمسرا و برپایی مراسم رقص رهایی نشد و حتا یک جمله نگفت که چرا با استناد به مدارک ارائه شده خانم زهرا میرباقری بیش از صد زن مجاهد را مثله نموده و رحم و تخمدان آنان را بیرون کشیده است و چرا اطلاعات کشورش را طی ربع قرن به بیگانه از صدام تا عربستان و موساد و سیا و پنتاگون فروخته است و چرا علیه ملت ایران به دفاع از تحریمها و جنگ پرداخته است و چرا هزاران تن از نیروهای خود را بشدت مورد بهره کشی و سرکوب قرار داده و صدها نفر را به زندان انداخته و یا زیر شکنجه به کشتن داده است و چرا هزاران نفر را به لحاظ روحی و روانی زیر شکنجه های مستمر برده و همگی را از حداقل دانش و فناوری روز محروم داشته و به آنها اجازه داشتن تلفن و کار با اینترنت نمی دهد و و و… وی به هیچکدام از اتهامات خویش پاسخ نداد و تنها به همان ترفندهای همیشگی متهم کردن و تهدید و بددهانی متوسل شد و پاسخگویی را به آینده ای مبهم (که احتمالاً در اوهامات خودش تصور می کند به قدرت خواهد رسید و همچون استالین زبانها را از گلو بیرون خواهد کشید و کسی شهامت سوآل کردن از وی را نخواهد داش) موکول نمود.
به عنوان یک عضو قدیمی و فدایی او، به ایشان خاطر نشان می کنم که به جای پرداختن به چنین آینده موهوم و خیالی بهتر است همین الان که زیر ضرب قرار گرفته و تنور فحاشی و هزیان گویی اش گرم است و فرصت کافی دارد، همه جداشدگان منتقد را افشا نماید چون در آینده تنها فرصتی که خواهد داشت این است که در یک دادگاه مردمی از خود دفاع کرده و به دهها سال سرکوب و خیانت و جنایت پاسخ بدهد. آن زمان دیگر فرصت رسیدگی به مفاسد اخلاقی و جنسی جداشدگان را نخواهد داشت. و همچنین درخواست می کنم همین الان هرچه علیه اینجانب (نگارنده) در چنته دارد (از مفاسد اخلاقی گرفته تا امنیتی) بیرون بریزد و به هیچوجه دچار احساسات و دلسوزی هم نشود. ضمناً بهتر این است که در پی مظلوم نمایی و تظاهر به رحمانیت هم نباشد آنچنان که گویی از سر بزرگواری و رحمت نگران حفظ آبرو و حیثیت کسی است، چرا که جنایات تروریستی ایشان نه تنها ملت ایران بلکه مردم عراق و اعضای وفادار خودش را هم در برگرفته است که تنها بخاطر یک انتقاد ساده و یا به جرم درخواست جدا شدن مورد شکنجه و آزار قرار گرفته و یا کشته شده اند. اسامی آنها در دهها سایت ذکر شده است و گریزی از آن نیست.
به هرحال، با وجود تبلیغات گسترده رجوی علیه جدا شدگان منتقد و به تماشا گذاشتن لمپنیزم افسار گسیخته اش و با وجود کلاهبرداری لابیهای ایشان در پنتاگون و هیاهو در رسانه ها، سران فرقه نتوانستند خط خود را جهت ترور سیاسی و شخصیتی منتقدان به پیش ببرند و شیر خفته باز هم ناچار شد برای تسلی بازماندگان سرکوب شده در فرقه دست به رجزخوانی زده و برای دقایقی سر را از درون مخفیگاه بیرون بکشاند و باز هم همان ادعاهای همیشگی خود را جهت سرنگونی جمهوری اسلامی ابراز نماید. شعارهایی که امروزه جز تمسخر همگان را بر نمی انگیزاند.
در این سخنرانی سراسر اوهام که تنها مصرف داخلی برای نیروهای سرخورده و فرتوت می توانست داشته باشد، مسعود رجوی مدعی شد که پس از آمدن به لیبرتی و خروج از اشرف لازم بوده که یکبار دیگر با همه اعضای مجاهدین اتمام حجت شود تا هرکسی به هر دلیلی نمی خواهد در مناسبات مجاهدین باقی بماند این موضوع را مطرح نموده و با دریافت کمک مالی، به مسئولین ذیربط تحویل داده شود تا به دنبال زندگی خود برود!
البته مسعود خودش می داند چگونه با فرمهای از پیش نوشته شده که همه افراد موظف به امضای آن هستند این کار را پیش ببرد و اولین تجربه او هم نیست چرا که از زمان صدام تاکنون دهها نمونه از این فرمها را به شیوه های مختلف تولید و بازسازی نموده است، اما در این شرایط بحرانی که افشاگری جداشدگان هیچ توجیهی برای وی باقی نگذاشته و همه ترفندهای پیشین او لو رفته است، بناچار یکبار دیگر به بازی سوخته ای دست زده تا شاید بتواند باز هم عده ای را بفریبد. این بازی در حالی انجام می گیرد و ایشان دم از خروج داوطلبانه افراد از مناسبات (آنهم با گرفتن کمک مالی از فرقه) می زند که همه اعضای فرقه تحت کنترل شدید تشکیلاتی حتا مجاز به جابجایی در محوطه این کمپ هم نیستند و هرگاه یکی از مسئولین به کمپ مراجعه می کند تمامی افراد موظفند بداخل اتاقهای پیش ساخته رفته و دربها را ببندند و تا پایان بازدید حق خروج ندارند. عکسهای گرفته شده در هنگام ورود آقای کوبلر به داخل کمپ لیبرتی گویای این حقیقت است که احدی جز چند تن از مسئولین رده بالای فرقه حق مواجهه با نماینده سازمان ملل را ندارند و در نقاط مختلف هم نگهبان گذاشته شده تا کسی جرأت تحرک نداشته باشد. در کنار کوبلر تنها چهار نفر دیده می شوند که همگی از مسئولین این فرقه هستند. این درحالی است که چندی پیش سران فرقه نمایشی برپا کرده بودند تا عده ای از ساکنان لیبرتی با بدست گرفتن پلاکارد خواهان رسیدگی به مشکلات خود شوند، اما در اینجا که خود کوبلر در مقر حضور یافته، هیچکدام از آن معترضین جهت نمایش آورده نشده اند و همین بخوبی نشان می دهد که چگونه رجوی حتا از رو در رو شدن کنترل شده نیروهایش با کوبلر نیز در هراس است.
 
شگفت اینجاست که مسعود با شارلاتانیزم خاص خودش چنین بیان می کند که مسئولین کمیساریا درخواست بازدید از مقر زنان مجاهد را داشته اند که ایشان مانع شده با این بهانه که به لحاظ شرعی درست نیست مردی از محل زنان مسلمان دیدن کند!!!. این شخص که مفاسد جنسی اش عالمگیر شده، در حالی دم از مسائل شرعی زنان مسلمان مجاهد می زند که از یک طرف به صدها زن مجاهد تجاوز جنسی نموده و از طرف دیگر سوگلی اش مریم همه روزه با انواع بزک و دوزک های چندده هزار یورویی مهماندار چندین سیاستباز و نظامی کار آمریکایی و اروپایی در محل زندگی و در خانه شخصی خود است و تا چندی قبل به فرمان ایشان تا چندی پیش که آمریکاییها در اشرف بودند از دختران جوان مجاهد به عنوان میهماندار سربازان آمریکایی استفاده می شد و از دختران می خواستند تا سربازان آمریکایی را سوار بر خودروهای زرهی نموده و گشت بزنند بطوری که موجب تناقض مردان مجاهد شده بود که چگونه ما که انقلاب کرده ایم اجازه نداریم با خواهران خودمان حرف بزنیم ولی سرباز انقلاب نکرده آمریکایی که به قول رجوی غرق در مسائل جنسی است براحتی با خواهران ما دمخور می شود؟…
اما رجوی نگران مسائل شرعی زنان مسلمان! مجاهد نیست، اگر چنین بود آنان را وارد جنگهایی چون آفتاب و چلچراغ و فروغ جاویدان و مروارید نمی کرد تا ناچار باشند دوشادوش مردان بجنگند و اسیر شوند، وی نگرانی عمیقتری دارد. رجوی از این در هراس است که مبادا این زنان و دختران اسیر شده و مورد تجاوز جنسی ایشان قرار گرفته و یا زنانی که به فرمان وی مثله شده و رحم آنها بیرون آورده شده است بلافاصله با دیدن آقای کوبلر این جنایات را به طور مستقیم افشا نمایند. رجوی از این مسئله گریزان است و سراپایش را وحشت گرفته است. وی با دجالگری چنین می گوید که به آنها گفته که بازرسان زن در این محل تردد دارند و اینکه مردی بخواهد به آن محل وارد شود به لحاظ شرعی درست نیست!. رجوی درست می گوید. او بخوبی می داند که چند زن غیر سیاسی را چگونه فریب دهد و با النگوهای طلا توجه آنها را جلب کند. همانطور که سرهنگ ژولی نورمن را با هدایایی از طلا و جواهر فریفته بود تا به نفع وی علیه جداشدگان کار کند. همانطور که آن خانم مترجم ایرانی (عسل) و دو سه زن دیگر را با انواع جواهرات گرانبها جذب نموده بود.
وی همچنین برای فریب افکار عمومی با مظلوم نمایی همیشگی، ضمن داوطلبانه جلوه دادن حضور اعضایش در لیبرتی، مدعی می شود که باز هم مثل گذشته ارتش آزادیبخش را منحل اعلام نموده و از نیروهایش می خواد دوباره آنرا تأسیس نموده و ثبت نام نمایند!!!. این شیاد و شارلاتان سیاسی که در هیچ مقطعی جز با کلاهبرداری خط خود را به جلو نبرده است، در سال 1366 تشکیل ارتش آزادیبخش را اعلام نمود و با انجام صدها عملیات بزرگ و کوچک که با همکاری قوای صدام حسین انجام می گرفت به تضعیف نیروهای ایران در خطوط مرزی پرداخت و درست 8 سال بعد در زمستان 1374 که خطر ریزش و فروپاشی فرقه اش گریبانگیر وی شده بود، در یک سرکوب دسته جمعی به شیوه دادگاههای استالینی مدعی شد که ارتش آزادیبخش را منحل نموده و رزمندگان باید خودشان داوطلبانه آنرا تأسیس نمایند! (آنهم درست در میانه سرکوب جمعی و چندماه بعد از سرکوب صدها تن در زندانها و شکنجه این افراد که منجر به کشته شدن تعدادی شد!). این حرکت نمایشی مجدداً 11 سال بعد در سال 1385 که ارتش توسط ایالات متحده خلع سلاح شده بود انجام گرفت و رجوی برای دومین بار وقتی متوجه شد باز هم با یک ریزش شدید مواجه خواهد گردید، مدعی انحلال ارتش شد!. البته اینبار دیگر از ارتش خبری نبود بلکه نیروهای مسلح به چماق و پرچم بودند که باید دوباره ارتش تشکیل می دادند. و اینک بعد از گذشت 6 سال از آن ماجرا رجوی که علاوه بر سلاح و یونیفرم، قرارگاه خود را هم از دست داده و با افشاگریهای بی پایان و شوک آور منتقدانش روبرو شده و نیروهایش بشدت سرخورده و بی رمق شده اند برای روحیه گرفتن دوباره آنان با توهمی بی مانند ادعای تشکیل یگانهای ارتش آزادی در سراسر میهن می کند و لیبرتی نشینان را بعد از سومین ادعای انحلال، به عنون موسسان چهارم معرفی می نماید. موسسانی که اینبار باید با کمک جوانان انقلابی! در داخل ایران ارتش آزاد تشکیل دهند!. می گویند موش به سوراخ نمی رفت جارو هم به دمش بستند… ایشان با آن ارتشی که به قول خودش مکانیزه ترین ارتش جهان! بود نتوانست جوانان ایران را جذب کند و حالا که خلع لباس و سلاح و قرارگاه شده و در حال فروپاشی است ادعای تشکیل ارتش توسط جوانان انقلابی میهن را دارد.
موضوع به همینجا خاتمه پیدا نمی کند، رجوی که دهها سال است قمپز سرنگونی سر داده و با آن به بازی مشغول شده، در این سخنرانی هم ورود به مرحله سرنگونی را ابلاغ می نماید!. این شخص که گویی ضربات پی در پی سیاسی و نظامی و تشکیلاتی و ایدئولوژیکی وی را دچار دیوانگی ساخته، فراموش می کند که از زمان تشکیل همین ارتش آزادیبخش خود تا به الان چندین بار ورود به فاز سرنگونی را ابلاغ کرده و دیگر بیش از این جز تمسخر مردم را به همراه نخواهد داشت. عجیب اینجاست که هنوز دو هفته از این سخنرانی مضحک هم نگذشته، صرفاً به خاطر تنشی که بین روسای مجلس و دولت بوجود آمده، باز هم شروع دوران سرنگونی را اعلام نموده است. ملاحظه کنید که در عرض یکماه ایشان دوبار ورود به مرحله سرنگونی را اعلام نموده است.
درست همانند بحث موسسان دوم و سوم و چهارم، بحث سرنگونی ایشان هم طبعاً شماره بندی دارد: اگر از سال 1360 که رجوی جلوی رسانه های خارجی ادعای سرنگونی 6 ماهه کرد بگذریم، در تابستان 1365 بعد از ورود رجوی به خاک عراق رسماً مرحله سرنگونی به نیروها ابلاغ گردید. این موضوع گذشت و جنگ هم به آتش بس منجر شد و رجوی دوران جنگ کویت را هم گذراند و مریم قجرعضدانلو هم پس از رسیدن به مقام ریاست جمهوری ایران به خارج فرستاده شد و بعد از مشاهده ریزش نیروها در خارج بسرعت به اشرف فراخوانده شد. سال 1377 اعلام گردید که مرحله آمادگی برای سرنگونی آغاز شده است (توجه داشته باشید که رجوی سال 1365 را مرحله سرنگونی اعلام نمود و بعد از 12 سال یادش آمد که مرحله «آمادگی» برای سرنگونی فرا رسیده است!).
این مرحله هم گذشت و یکسال بعد به صرف اینکه عبدالله نوری به دلایلی دستگیر و محاکمه گردید، مسعود رجوی با برپایی یک نشست همگانی ادعا کرد که مرحله آمادگی برای سرنگونی پایان یافته و اینک دوران سرنگونی فرا رسیده است!!!. به این ترتیب 13 سال پس از آغاز مرحله سرنگونی، دوباره مرحله سرنگونی جدید آغاز شده بود (به یاد دارم همان زمان در نشست برای شخص مسعود رجوی یادداشت فرستادم و تفاوت این دوران را با دوران قبلی سوآل کردم که چرا آن زمان هم گفتید وارد مرحله سرنگونی شده ایم و بعد از اینهمه سال همان را می گویید؟ اما هرگز جوابی به این سوآل داده نشد چرا که پاسخی هم وجود نداشت). توجه داشته باشید که علت ورود به مرحله سرنگونی را رجوی محاکمه عبدالله نوری عنوان نمود. و حالا 13 سال از آن زمان گذشته و اینبار مسعود رجوی دعوای بین احمدی نژاد و لاریجانی را به مثابه دلیلی برای ورود جمهوری اسلامی به مرحله سرنگونی عنوان می نماید!. آیا حقیقتاً این شخص به بیماری روانی دچار نشده است؟ آیا اگر ایشان 13 سال دیگر زنده بماند باز هم فاز سرنگونی را ابلاغ نخواهد نمود؟
به این ترتیب، ضربه های مستمری که رجوی دریافت می کند او را بشدت دچار بحران های روحی کرده و به هذیان گویی کشانیده است. مسلماً در این میانه او همچنان در حرمسرا به حیات خفیف خائنانه خویش مشغول است و کمبودی هم احساس نمی کند جز همان دردی که دهها سال پیش او را به این نقطه حقارت بار کشانید و رسوای عام و خاص نمود، یعنی درد رسیدن به قدرت. رجوی طی دهها سال برای اینکه بتواند به مقام ولایت مطلقه فقیه برسد، دست به هر جنایت و کشتاری زد و در این مسیر دهها هزار نفر از جوانان این مرز و بوم را به کشتن داد و صدها هزار نفر را هم به خشونت و دربدری و اسارت و زندان کشانید و به موازات آن هیچ خیانتی نبود که وی آنرا گذر نکرده باشد و در پرونده خود ثبت ننموده باشد. از همراهی و همکاری اطلاعاتی با استخبارات عراق تا همکاری اطلاعاتی و امنیتی با عربستان و موساد و پنتاگون و سیا…
براستی که اگر این شخص در تاریخ این میهن لکه ای سیاه بر جای نگذاشته بود که اینهمه استعداد و انرژی را به هدر داده و فدای قدرت طلبی خویش نماید ایران هرگز به این نقطه نمی رسید. و البته این تجربه بسیار تلخ اما بزرگی بود که در این میانه کسب شد و دیگر فرصت عزاداری برای آن نیست. اما این تجربه بزرگ باید برای همه جوانان میهن سرمشقی باشد که از این پس در دام هیچ فرقه و گروه مخربی (که البته با شعارهای زیبا و فریبنده وارد می شوند) نیفتند و هیچ مسیر خشونت آمیزی را بر نگزینند و هوشیارانه برای پیشرفت و کمال خود و مردم و میهن گام بردارند و بدانند که برای بدست آمدن این تجربه بزرگ چه خونهای بسیاری ریخته شده و چه استعدادهایی پرپر شده است.
فرقه ها و گروههای مخرب و خشونت گرا و وابسته به بیگانه، هرگز به منافع مردم و کشور نمی اندیشند و تنها در پی برقراری حاکمیتی هستند که در آن خود بتوانند با آسایش و آرامش به چپاول ثروتهای عمومی بپردازند و جیب اربابان خارجی خود را هم بی نصیب نگذارند (و شاید هم برعکس، می خواهند اربابان خود را بر این کشور حاکم کنند و خود نیز از این خوان بی نصیب نمانند). و متأسفانه مسعود و مریم رجوی نشان دادند که در صدر اینگونه جریانات مخرب و ضدایرانی قرار دارند. جریانی که بی پرده از جنگ و تحریم و کشتار مردم ایران دفاع نموده و بی پرده از خیانت به میهن و وابستگی به قدرتهای خارجی دفاع می نماید…
اما هذیانگویی های اخیر رجوی نشان می دهد که به پایان خط رسیده و در بحران عمیق ناشی از بی مصرف و بی اعتبار و بی آینده ماندن، او را شدیداً به بحران روحی و فراموشی دچار ساخته است. پرخاشگری و فحاشی به منتقدان و تهدید نمودن آنها (به برملا کردن پرونده های جنسی که چیزی جز فرار به جلو نیست) تنها ضعف کسی را آشکار می سازد که با آنهمه اقتدارنمایی پوشالین و دم از سرنگونی زدن و خود را در محوریت کل جهان خواندن و دم از تغییر استانداردهای بین المللی زدن، از حضور چند ده جداشده که هیچ امکانی در اختیار ندارند، تمامی قداست و پایه های تشکیلاتش متزلزل گردیده و به مرز فروپاشی رسیده است.

خروج از نسخه موبایل