انقلاب طلاق یا مغز شویی تشکیلاتی

– چند ماه بعد از ورود اسرا به اشرف کم کم فضای مسئولین و فرماندهان عوض شد ظاهرا همه آنها درگیر مسئله انقلاب طلاق اجباری شدند هر دفعه فرماندهان جدید به لشگرها می آمدند ولی بعد از مدتی مجددا عوض می شدند. فضای بهم ریخته ای بود مسئولین کمتر بالای سر ما بودند و سعی می کردند در این فاصله ما را سرگرم نگه دارند اما آنها وقتی آخر شب و یا موقع شام می آمدند بسیار بهم ریخته بودند و حوصله نداشتند با ما حرف بزنند آنها حوصله هیچ کاری را نداشتند برای ما این سئوال ایجاد شد که در نشست ها چه اتفاقی می افتد که آنها به چنین روزی افتادند؟
کم کم بحث انقلاب طلاق در میان فرماندهان دسته و اعضای پائین تر آورده شد که در این دوره یک سری از فرماندهان بریدند و موضوع برای ما اسرا روشن تر شد در چنین فضایی رجوی مجبور شد که بحث انقلاب طلاق را در نشست عمومی مطرح کند که در آن زمان نیز تعداد دیگری از افراد جدا شدند که این موضوع مصادف بود با حمله صدام به کویت و به دنبال آن فرستادن بچه ها به خارج و انتقال همه نیروها به زمین مانور کفری و نوژول.
البته در این دوره تمام فعالیت مان شده بود آموزش سلاحهای جدید و مانور با سلاحهایی که صدام در اختیار رجوی گذاشته بود.
– در اردیبهشت سال 70 (بعد از عملیات کردکشی) مسئولم ناهید صادقی صدایم زد وقتی به اتاق او رفتم گفت متاهلی یا مجرد؟ گفتم مجردم بلافاصله گفت قرار شد برادر مسعود برای شما اسرا نشست بگذارد و ورودیه این نشست یک برگ تعهد و طلاق است برایم سئوال شد من که مجردم طلاق یعنی چه؟ منتظر بودم پاسخ سئوالم را بگیرم البته بعدا متوجه شدم که گویا افراد را تک تک صدا می زدند و همین تعهد را از آنها می گرفتند.
بعد از گرفتن تعهدها نشست دیگری عذرا علوی طالقانی با 60 الی 70 نفر از ما گذاشت و گفت چند روز دیگر برادر با شما نشست دارد و بحث جدیدی را آورده است که بحث انقلاب است موضوع کنار زدن حایل و ذوب شدن در رهبری است تا بتوانیم به خواسته مان که همان سرنگونی است برسیم و…
در این نشست مسئولین دیگر نیز بودند از جمله سادات دربندی (کاک عادل) وی برای زمینه سازی و مغز شویی افراد گفت همه ما افراد سازمان که در عملیات فروغ بودیم بخاطر وابستگی به خانواده باعث شکست این عملیات شدیم پس برای اینکه بتوانیم رژیم ایران را سرنگون کنیم باید همسران مان را طلاق بدهیم تا دیگر هیچ وابستگی نداشته باشیم ما شکست خوردیم چون متاهل بودیم و… اگر 24 ساعته در اختیار مسعود و مریم قرار بگیریم آن وقت می توانیم رژیم را سرنگون کنیم.
تعداد دیگری از مسئولین نیز زمینه سازی این نشست را می کردند ولی با توجه به تبلیغاتی که سازمان می کرد و می گفت نیروی مجاهد خلق تمام عیار در راه مبارزه برای سرنگونی است و از همه چیز خود دست شسته این بحثها در تناقض بود و سئوال ما عمیق تر می شد و از خود می پرسیدیم که آنها به دنبال چه چیزی هستند و چه شده که دارند همه سازمان را از بالا و پائین زیر سئوال می برند تا بگویند مسعود و مریم یک عنصر منحصر به فردی هستند و ما باید به آنها تکیه کنیم و بدون آنها هیچ هویتی نداریم؟
بالاخره بحثهای انقلاب طلاق رجوی در اشرف برقرار شد و نه تنها رجوی تمامی زنان و مردان متاهل را مجبور به طلاق اجباری کرد بلکه موضوع را برای مجردین هم مطرح و از ما خواست علل الدوام در ذهن خود زنان خیالی را طلاق دهیم یادم هست یکی از بچه ها به نام سیامک سعید پور در اعتراض به انقلاب طلاق درنشست سوسن گفت در اواخر سال 68 به من گفتید با یک زن بیوه در تشکیلات ازدواج کنم من در آن زمان راضی به ازدواج نبودم و با فشار تشکیلات نهایتا این امر را بعنوان یک دستور تشکیلاتی پذیرفتم حالا چه شد بعد از کمتر از یک سال بحث طلاق دادن و جدایی را آوردید و… چرا آن ازدواج اجباری و حالا این طلاق اجباری و این همه تهمت؟
من تازه متوجه شدم که چرا مسئولین ما که به نشست می رفتند و روز به روز بدتر شده و بی حوصله تر بر می گشتند چه بر آنها می گذشت افرادی همچون محمود مهدوی، حسین ابریشم چی، مهدی افتخاری و…
در پایان این نشست ها یک برگ کاغذ دادند تا به صورت مکتوب درخواست طلاقمان را بنویسم من و امثال من که مجرد بودیم نیز این برگه را نوشتیم و تحویل دادیم این نشست ها که حدود سه ماه طول کشید بسیار خسته کننده و تکراری بود.
نکته قابل توجه از توجیهات رجوی در رابطه انقلاب طلاق اجباری در این نشست این بود که می گفت با کوله باری از تجربه تشکیلاتی و فداکاری وارد علمیات فروغ شدیم وقتی پای تنگه رسیدیم یک دفعه خدا یقه ام را گرفت و گفت کجا، برگرد و باید سازمانت را بتکانی و خانه تکانی کنی و همه حایل ها را کنار بزنی که این حایل زن و شوهر است و تا این حائل را کنار نزنید از سرنگونی خبری نیست.
مجید محمدی

خروج از نسخه موبایل