نامه آقای مرتضی بلالی به برادرش رضا، اسیر فرقه رجوی

رضا جان سلام!
چندین سال است که شما را ندیدم و از جانب شما طی این چندین سال نامه ای بدستم نرسیده که از احوال شما جویا شوم. من هم طی این چندین سال عمری از من گذشته.اما تفاوت من با تو این است که عمر من در کنار خانواده ام گذشته ولی تو برای هیچ و پوچ عمر خودت را به تباهی کشیدی.
سئوال من از تو این است که طی این چند سالی که برای یک سری آدم های وطن فروش و دشمن مردم ایران کار کردی کجا را گرفتی؟! زن و بچه که نداری. پس اندازی داری که برای روز مبادا از آن استفاده کنی؟! فکر کنم نمی دانی پول چه شکلی است. واقعا حیف نیست بهترین دوران زندگی خودت را تباه کردی. برای چه هدفی این بلا را بر سر خودت آوردی و آخرش به کجا می رسی؟
 رهبران و سران فرقه شما را از زندانی به نام پادگان اشرف به زندان کوچکتر ترانزیت موقت منتقل کردند و آن زندگی فلاکت باری که در کمپ موقت وجود دارد در مقابل رهبران فرقه در خارج بهترین زندگی را دارند و در رفاه زندگی می کنند. من تو را بیش از این نمی خواهم سرزنش کنم. یک کمی به خودت بیا تو یک انسانی نه یک برده. کم و بیش خبرها را در رابطه با محلی که در آن زندگی می کنی را پیگیری می کنم. این چه زندگی است که تو داری. هر چه فکرش را می کنم برای چه هدفی زندگی خودت را تباه کردی عقلم به جایی نمی برد.
من برای تو نمی توانم تصمیم بگیرم فقط برادرانه به تو می گویم خودت را از آن زندگی بدرد نخور نجات بده و مابقی عمرت را مثل یک انسان زندگی کن.
دوستدار تو برادرت مرتضی.
 

خروج از نسخه موبایل