در خصوص نامه آقای ایرج مصداقی به مسعود رجوی

نامه افشاگرانه نسبتا طولانی آقای ایرج مصداقی از جداشدگان سازمان مجاهدین خلق به رهبر این سازمان مسعود رجوی را به دقت مطالعه کردم و همچنین در جریان واکنش های خصمانه این سازمان نسبت به ایشان، که البته کاملا قابل پیش بینی بود و پاسخ آقای مصداقی قرار گرفتم. از آنجا که خودم تجارب مشابهی در همین رابطه، یعنی پرداختن به سازمان مجاهدین خلق و تجزیه و تحلیل آن، داشته ام دیدم بد نیست این تجارب را جهت اطلاع خصوصا کسانی که از سازمان مجاهدین خلق جدا میشوند ارائه نمایم. اگر بخواهم به جزئیات مطالب آقای مصداقی که ایشان را از داخل سازمان بخوبی می شناسم، و به عقیده من فردی بسیار منطقی و موجه هستند، بپردازم مطلب من از نامه ایشان هم مفصل تر خواهد شد و لذا نظراتم را به طور کلی و مختصر بیان میکنم.
قبل از هر چیز عقیده دارم هر کسی که وارد برخورد با سازمان مجاهدین خلق میشود و میخواهد در این خصوص اظهار نظر نماید یا به تجزیه و تحلیل عملکرد آن بپردازد می بایست ابتدا تعریف درستی از این سازمان و رهبر بلامنازع آن یعنی مسعود رجوی ارائه دهد. در بسیاری از موارد به اعتقاد من تعریف دقیقی از این سازمان ارائه نمیگردد یا تعاریف متناقضی حتی در خلال یک متن داده میشود که همین امر برخورد با این سازمان را دچار ابهام میکند.
آیا سازمان مجاهدین خلق متکی بر یک سیستم اعتقادی مشخص است؟ آیا اصول خدشه ناپذیری که ناظر بر عملکرد این سازمان باشد وجود دارد؟ آیا این سازمان یک نیروی اصیل اپوزیسیون جمهوری اسلامی به شمار میرود؟ آیا رهبری این سازمان به اصول استقلال و آزادی انقلاب مردم ایران پایبند است؟ آیا در داخل این سازمان ذره ای روابط دموکراتیک برقرار می باشد؟ آیا رهبر این سازمان مسعود رجوی واقعا یک رهبر سیاسی محسوب میشود؟ آیا رهبر این سازمان انتقاد پذیر است و ظرفیت مخالفت را دارد؟ آیا اعضای سازمان حداقل در برخی زمینه ها حق انتخاب دارند؟ آیا به همان سادگی که میشود عضو این سازمان شد میتوان از آن جدا گردید؟ آیا کسانی که به هر طریق عضو این سازمان میشوند از پیش نسبت به همه ضوابط و نحوه اداره و مناسبات درونی آن آگاهی دارند؟ آیا میشود با این سازمان و مسعود رجوی مخالفت کرد و مزدور وزارت اطلاعات ایران نامیده نشد؟ آیا مسعود رجوی مرزی برای نیرنگ و دروغ و خیانت و جنایت می شناسد؟ آیا…
پاسخ من و بسیاری دیگر که از این سازمان جدا شده اند به این سؤالات و از این دست پرسش ها قطعا منفی است و اگر چنین است باید با همین مفروضات با آن تنظیم رابطه کرد. من بر اساس تجربه و مطالعه 10 سال گذشته قویا باور دارم که اگر در ذهن ذره ای شکاف در این خصوص موجود باشد و احیانا کوچکترین تصوری در این رابطه که شاید جواب یک یا چند سؤال مشابه آنچه ذکر شد میتواند به میزانی مثبت باشد قطعا قافیه را باخته ایم و در همان دامی وارد شده ایم که رجوی برایمان پهن کرده است. اگر پاسخ به این دست سؤالات منفی است پس دیگر امیدی به اصلاح و تغییر رویه، خصوصا توسط شخص رجوی، نبایستی داشت و با این سازمان از موضع پائین و بدهکار نباید وارد شد.
من بعد از سالها مطالعه با استناد به مطالعات علمی جامعه شناسان و دانشمندان حوزه فرقه ها به تعریف معینی رسیده ام و آن اینست که این سازمان یک "فرقه مخرب کنترل ذهنdestructive mind control cult" بر اساس همان تعریفی که جامعه شناسان و متخصصین بر پایه مطالعات خود در حداقل70 سال اخیر ارائه میدهند است که از تکنیک ها و شیوه های روانی "مانیپولاسیون ذهنmind manipulation" یا همان متد های "مغزشوئی" برای جذب، حفظ و کنترل نیروهایش استفاده میکند. این سازمان همچون تمامی فرقه ها دارای هیچ ایدئولوژی نیست. آنچه که در سازمان تحت عنوان ایدئولوژی از آن صحبت میشود در حقیقت یک متدولوژی روانی است که در نشست های عملیات جاری با استفاده از تکنیک "فشار جمع peer pressure" القا و اعمال میگردد.
از نظر من و بسیاری دیگر که در این زمینه مطالعه و تحقیق کرده اند رهبر این فرقه تمامی خصوصیات یک رهبر فرقه ای، که دانشمندان روی این تعاریف کمابیش هم نظر هستند،را دارا می باشد.او مالک جان و مال و ناموس تمامی پیروانش است. تنظیم رابطه اعضای این سازمان با رهبری آن نه بر اساس یک سیستم اعتقادی بلکه بر اساس کارکردهای روانی و احساسی است که شامل پیروی مطلق و بدون چون و چرا از وی میشود. به همین دلیل دانشمندان به این نحوه تنظیم رابطه "برده داری نوین" هم می گویند. لازمه مغزشوئی یک فرد، خالی شدن او از هر گونه عاطفه و احساس است که در سازمان این امر به خوبی صورت میگیرد و تمامی عاطفه ها و احساسات قهرا می بایستی به سوی رهبر فرقه سوق داده شود.
این سازمان همچون همه فرقه های مخرب هرگز به سؤالات و انتقادات پاسخ نمیدهد بلکه تلاش میکند منتقد و مخالف را به هر شکل ممکن، چه به صورت تبلیغی و روانی و چه حتی به صورت فیزیکی، سرکوب نموده و از میدان بدر کند. این دقیقا همان کاری است که سعی دارد با آقای ایرج مصداقی انجام دهد و با بسیاری دیگر نیز در گذشته دور و نزدیک همین کار را کرده است. اگر کسی منتظر باشد که مثلا این سازمان به یک سؤال یا انتقاد جواب حتی غیر منطقی و توجیه گرایانه هم بدهد مقوله فرقه مخرب کنترل ذهن را نشناخته است. این اشتباه را من در گذشته به کرات کرده ام.
مسعود رجوی رهبر این فرقه دست به هر خیانت و مزدوری که بشود تصور آنرا کرد زده است و در عین حال هر کس که مختصری با او به مخالفت برخیزد یا حتی او را مورد سؤال و انتقاد قرار دهد را خائن و مزدور می نامد. این سازمان یک سری معیارهای مشخص یا یک سری اصول خدشه ناپذیر معین ندارد. همانطور که مریم به صراحت بارها گفته است تمایلات شخص مسعود رجوی سیاست و عملکرد این سازمان را روزمره تعیین میکند و البته او تنها کسی است که به هیچ کس پاسخگو نیست.
استراتژی این سازمان تنها یک جمله بیشتر نیست و آن همانطور که مریم بارها تأکید کرده رساندن مسعود رجوی به حق مسلمش یعنی حاکمیت ایران است و در این راه دست زدن به هر وسیله ای مجاز می باشد. تمامی فرقه ها یک خط عملی بسیار ساده بیشتر ندارند و آن "هدف وسیله را توجیه میکند" است. برای رساندن رهبر فرقه به آنچه که میخواهد باید دست به هر کاری زد و هر چیز و هر کسی را قربانی نمود و هیچ مرزی هم وجود ندارد.
مشکل اصلی در رابطه با سازمان مجاهدین خلق یا فرقه مخرب رجوی مقدمتا یک مشکل و مسئله حقوق بشری است. با فرقه به هیچ عنوان نبایستی بحث اعتقادی کرد بلکه تنها باید عملکرد غیر اصولی و غیر انسانی و مزورانهآنرا افشا نمود و اجازه نداد که از ناآگاهی مردم و خصوصا جوانان نسبت به ماهیتش سوء استفاده کرده و با نیرنگ و فریب آنان را به دام بیندازد. رجوی قبل از اینکه همه کس را متهم کند می بایست ابتدا به انبوه اتهامات خودش پاسخ دهد. اعضای فرقه رجوی مقدم ترین قربانیان این فرقه هستند که همه چیز خود را به پای رجوی ریخته اند اما به اعتماد آنان خیانت شد.
باید مناسبات به غایت ضد انسانی درونی فرقه را برملاکرد و پرده از جنایات و خیانت های خصوصا شخص رجوی که برای رسیدن به قدرت دست به هر کاری، مطلقا هر کاری، میزند برداشت. باید به همگان گفت که این فرد که بیش از همه شعارهای استقلال طلبی و ضد امپریالیستی میداد حالا به نوکری آمریکا و اسرائیل افتخار میکند، و این فرد که دم از میهن پرستی میزد با دشمن متجاوز به خاک میهن برای کشتار مدافعان مرزهای ایران همدست شد و بالاترین نوع خیانت شناخته شده در تاریخ را مرتکب گردید، و این فرد با تظاهر به آزادیخواهی و دموکراتیک بودن بدترین سیستم وحشت و دیکتاتوری را در درون مناسبات فرقه خود بوجود آورد، و این فرد حتی به نفرات خود نیز رحم نکرد و آنان را به شدیدترین شکل ممکن استثمار نمود و به گروگان گرفت و حتی شکنجه کرد و به قتل رساند تا به مطامع خود برسد.
به گفته دانشمندان، رسیدن به قدرت و ثروت و شهوت، هدف و مقصود تمامی رهبران فرقه ایست که مسعود رجوی یک نمونه بارز و کامل آن می باشد. شیوه کار نیز اساسا بر فریب و دروغ استوار است. فرقه ها دارای هیچ مانیفست و مرامنامه و اساسنامه نیستند. رهبر به جای خدا و مسئول بالاتر به جای رهبر می نشیند. هر ضابطه ای میتواند توسط مسئول بالاتر نقض گردد و همیشه مریم خود تأکید داشت که مسئول فوق ضابطه عمل میکند. او میگفت صلاحیت مسئول نسبی است اما باید با آن برخورد مطلق کرد. یعنی خواست فرقه رجوی از اعضا فرمانپذیری مطلق است. میزان حل شدگی یا بالاتر بودن تنها به میزان سرسپردگی بستگی دارد.
رهبران فرقه ها از پیروان خود حداکثر صداقت و فدا را می خواهند اما خودشان ذره ای با هیچکس، حتی با نزدیکترین افراد خود، صداقت ندارند و هرگز حاضر نیستند چیزی را فدا کنند. در واقع همه باید فدای رهبر فرقه بشوند تا تمایلات او برآورده شود. معیار درست و نادرست یا حق و باطل یا دوست و دشمن تنها شخص رهبر فرقه یعنی مسعود رجوی است.
کسانی که از فرقه رجوی جدا میشوند انبوهی مطلب و فاکت از عملکردهای ضد انسانی فرقه در درون مناسبات دارند که شمه ای از آنها تاکنون بازگو و افشا شده و مطالب آقای مصداقی مشتی از خروار است. بسیاری در خارج از تشکیلات این مطالب را غیر قابل باور تصور میکنند و نمیتوانند بپذیرند که واقعا چنین مناسبات عصر برده داری در قرن بیست و یکم آنهم در جمعی تحصیل کرده و روشنفکر و مبارز وجود داشته باشد.
جواب این معما در همان کارکرد روانی فرقه ای نهفته است. از نظر متخصصین اتفاقا افرادی که ذهن های پیچیده و قلب های صادق اما تجربه اجتماعی کمی دارند راحت تر به دام رهبران شیاد فرقه ای می افتند. وظیفه ما کسانی که چنین تجاربی را از سر گذرانده ایم اینست که اولا به مطالعه حول کارکردهای این پدیده که از یک طرف آگاهی عمومی نسبت به آن بسیار کم است و از طرف دیگر به تهدید اصلی هزاره سوم معروف گردیده بپردازیم و ثانیا این موارد را افشا کنیم و اجازه ندهیم بازهم خانواده های بیشتری از هم بپاشند و افراد دیگری فریب نیرنگ های مسعود رجوی را بخورند.
بهرصورت به آقای مصداقی تبریک میگویم که علیرغم تمامی کارکردهای روانی فرقه به این نقطه از باور در خصوص مسعود رجوی رسیده اند و همچنین به نوبه خود از ایشان قدردانی میکنم که در برابر فضای روانی که فرقه بوجود آورده تسلیم نشده و دست به روشنگری زده اند. انتظار از بقیه کسانی که تجربه ای با سازمان مجاهدین خلق داشته اند و همچنین شخصیت های اپوزیسیون که رجویخود را در رأس آنان میداند اینست که این مسائل را نادیده نگیرند و بی تفاوت نباشند. تاکنون نقض اولیه ترین حقوق انسانی در درون فرقه رجوی به کرات افشا شده اما برخی از ترس یا بنا به مصالحی کاملا سکوت اتخاذ کرده اند که تعدادی از اعضای به اصطلاح شورای ملی مقاومت هم از این دست هستند که این امر به هیچ عنوان قابل قبول نیست.
ابراهیم خدابنده

خروج از نسخه موبایل