مرصاد شکست مفتضحانه گروه مجاهدین – قسمت دوم

گروه مجاهدین هر کاری کرد نتوانست از یالهای چارزبر عبور کنند و نیروهای جمهوری اسلامی از تمامی جهات وارد شده و داشتند ضربه می زدند و از طرف جلو نیز سد محکمی ایجاد کرده بودند.
در بین این همه درگیریها مکالمه یک فرد که از فرماندهان ارشد فرقه رجوی بود را شنیدم که بعدا فهمیدم او محمود قائمشهر بوده که با کسی مکالمه بیسیمی داشت و او به آن طرف می گفت که کمک می خوام چرا که نیروهای طرف مقابل خیلی زیاد است و آن طرف نیز که احتمالا از سران فرقه رجوی بود جواب می داد که نیرو نداریم و عقب نشینی نیز نکنید و هر طور شده نیروهای طرف مقابل را تار و مار کنید، در واقع جان افراد خود فرقه اصلا برایشان مهم نبود و ارزشی نداشت و دقیقا من در آن عملیات دیدم که افراد زیادی به خاطر عقب نشینی نکردن و اصرار سران فرقه برای حرکت به جلوی پوچ تعداد زیادی از افراد کشته و یا زخمی شدند و در این بین برخی از مجروحان را خودم به قرارگاه پ پ بردم که آنها را دکترهای عراقی رسیدگی می کردند و ما قرار بود به موقعیت برگردیم که گفتند نروید همه دارند عقب نشینی می کنند که در این عقب نشینی هم ضربه سنگینی خوردند و کلی تلفات دادند.
اما در جایی دیگر از باقی مانده افراد ستونی را جمع کردند که فرماندهی آن را مهین رضایی برعهده گرفت تا از روی یکی از یالها عبور کند که آن هم بدون تاکتیک نظامی از وسط جاده حرکت می کرد که هنوز به میانهای یال نرسیده رگبار گلوله و خمپاره بود که از ما استقبال کرد بطوریکه خودرو عقبی و جلویی خمپاره خورده و آتش گرفت و در این میان مهین رضایی می گفت چیزی نیست و حرکت کنید و جان افراد هیچ ارزشی برایش نداشت که یکدفعه خودرو خودش هم آتش گرفت که او بیرون پریده و به ماشین دیگری سوار شد و مجبور شد که دستور عقب نشینی بدهد و پا به فرار گذاشت و اصلا برایش مهم نبود که چند نفر تیر خورده و در آنجا مانده اند و یا چه تعداد از افرادش کشته شده اند. در واقع حرکت آنها از اول اشتباه بود چرا که انگار برای عروسی می روند و از وسط جاده با چراغ روشن حرکت می کردند ولی از آن طرف نیروهای ایرانی آماده نشسته بودند و همه را به رگبار بستند و فرقه رجوی شکست بسیار سختی خورد. اما سران جنایتکار فرقه رجوی که به خیال خام خودشان می خواستند ایران را تصرف کنند و فکر می کردند که به همین راحتی است که به همین خاطر بطور افتضاحی شکست خوردند و خدا می داند چه تعداد خودرو و تجهیزات از دست دادند و چند نفر کشته و زخمی شدند و موقعی که به مقر برگشتیم همه از لحاظ جسمی و روحی حسابی داغون بودند.
بعد از عقب نشینی به قرارگاه به اسیران پیوستی گفتند که خارجی در کار نیست و باید یا اینجا بمانید و یا به ایران برگردید و یا تحویل عراقیها خواهند داد که ما تازه فهمیدیم که آنها به این سبک می خواستند ما را در پیش خودشان نگه دارند و مستمر خودشان را تبلیغ می کردند که از همانجا فهمیدیم که چه کلاهی بر سر ما رفته است و سران فرقه رجوی برای گول زدن ما می گفتند که جمهوری اسلامی به مردم زور می گوید و آنها آزاد نیستند ولی ما به چشم خودمان دیدیم که چگونه مردم عادی در برابر حمله نیروهای فرقه رجوی ایستادگی کردند و از کشورشان دفاع کردند.
بعد از این شکست سنگین تعدادی از اسرای پیوستی به ایران بازگشتند و تعدادی از آنها به رمادی رفتند و آنها که از خارج برای کمک آمده بودند و زنده بودند برگشتند به کشورهایی که از ان آمده بودند.
اما سران مجاهدین بعد از این جریان نشستی گذاشتند و گفتند که شما هم باید کشته می شدید ولی خدا شما را برای ما نگه داشت و نیروهای طرف مقابل چندین برابر ما بود ولی نفرات ما حماسه آفریدند و بدین صورت از افرادی که کشته شده بودند به راحتی گذشتند و در نشستهای بعدی افرادی را که زخمی شده بودند می اوردن و یا از سرانشان که چابلوسی می کردند استفاده می کردند و در مورد مثلا حماسه نیروهایشان صحبت می کردند تا بتوانند روحیه از دست رفته افرادشان را برگردانند که تا مدتها همین کار ادامه داشت. البته این کار به راحتی امکان نداشت چرا که در این شکست یکی برادرش و یا دیگری خواهرش و یا نفر دیگر زنش را از دست داده بود و روحیه ها داغون شده بود و چندین مدت طول کشید تا کمی ترمیم شود.
متنی که مطالعه نمودید از خاطرات عبدالحمید رئوفیان از بازگشتیهایی بود که مدت 26 سال در فرقه رجوی حضور داشت و این نمونه ای از جنایات سران فرقه رجوی می باشد که در حق عناصر خود انجام داده بود و خدا می داند که بعد از ان و یا قبل از آن چه تعداد نفرات به این صورت نیست و نابود شده اند ولی سران خائن فرقه رجوی تا اکنون مطلبی در این مورد به زبان نیاورده اند ولی افشاگریهای افرادی همچون رئوفیان باعث نابودی این فرقه ضد بشری شده است.
 

خروج از نسخه موبایل