نقدی بر مصاحبه منوچهر هزارخانی (در دفاع از رهبری مجاهدین)

هفته گذشته آقای منوچهر هزارخانی، عضو شورای ملی مجاهدین خلق، گفتگویی با سیمای آزادی (تلویزیون ماهواره ای فرقه رجوی) داشت. از محتوای مصاحبه چنین به نظر می رسد که دفاع از مسعود رجوی در دستور کار بوده است. مسعود رجوی که بیش از ده سال از مخفی شدن اش می گذرد، صدها سوآل از سوی جامعه ایرانیان و اعضای مجاهدین را بی پاسخ گذاشته است و در سخنرانی ابتدای سال جاری میلادی هم ادعا نمود که پس از سقوط جمهوری اسلامی به همه سوآلات پاسخ خواهد داد!. البته با توجه به گفته های پیشین خانم مریم قجرعضدانلو که “مسعود تنها به خدا پاسخگو است”، می توان نتیجه گرفت که پس از سقوط احتمالی نظام هم ایشان هیچ انسانی را شایسته پاسخگویی نمی داند که بخواهد بنشیند و جوابگو باشد.

در هرحال، آقای هزارخانی که از سال ۱۳۶۴ به عنوان «عموی مجاهدین = مسعود رجوی» شناخته می شود، اینک در نقش عمو جان مهربان به کمک مسعود رجوی شتافته و در غیاب او نقش وکیل مدافع را ایفا می کند و خطاب به منتقدین می گوید:

"رجوی چکار کرده مگه، که می خوان تمام بار تاریخ را بذارن روی دوشش؟ چیکار کرده مگه؟ نمی دونم ایراد می گیرن که چی؟ که اونجایی که باید بجنگه فرار کرده؟ که اونجایی که باید عقب می نشست عقب ننشسته؟ که اونجایی که باید آوانس می داد نداده یا بعکس اونجایی که نمی بایست آوانس می داد آوانس داده؟ چی کرده؟ من ایرادای بنی اسرائیلی را می ذارم کنار. چون هرکسی با خصوصیات شخصی اش خوب می تونه وجدان خودش رو هم آهنگ بکنه! بگه خوب اونجا مثلا به غربی ها چشمک زده!. خوب حاصلش چی بوده؟ مگر غربی ها نمی خواستن که این جنبش از بین بره؟ آدمها چرا اینرا یادشون میره؟"

در ماههای اخیر دو تن از قدیمی ترین اعضای شورای ملی مجاهدین –کریم قصیم، محمدرضا روحانی- ضمن انتقاد به سیاستهای چندین ساله مسعود رجوی، این شورا را ترک نمودند. پیش از آن نیز چند تن از اعضای شورا (اسماعیل وفایغمایی و ایرج شکری) سکوت چندساله را شکستند و دست به قلم بردند و چهره دیگری از رجوی را به نمایش گذاشتند که این حرکت ضربه سیاسی بزرگی به چهره مسعود رجوی و فرقه مجاهدین وارد نموده است. بر همگان واضح بود که مسعود رجوی ساکت نخواهد نشست و متقابلاً اعضای باقیمانده شورا را وادار به موضعگیری می کند. در این مدت افرادی چون مهدی سامع، رضا اولیاء، پرویز خزایی پشت سر هم به میدان آمده و به زبان خود نسبت به جداشدگان از شورا اعلام برائت نمودند. ظاهراً در این میانه منوچهر هزارخانی مقاومت بیشتری از خود بروز داده باشد و سران فرقه نتوانسته اند او را وادار به واکنش جدی کنند، اما در عین حال دست از فشار برنداشته و بالاخره او را به دفاع از مسعود رجوی وادار نموده اند تا به طور غیرمستقیم ضربه جدایی آن دو تن و انتقادات بقیه خنثی شود.

آنچه دیده می شود اینکه موضع گیریهای اخیر اعضای شورا علیه قصیم، روحانی، یغمایی و دیگر منتقدین تأثیر کوتاه مدت هم در فضای عمومی نداشته است و وضعیت آشفته و بحرانی فرقه رجوی متزلزل تر از آن است که بتوان با چند جمله سطحی آنرا سامان داد. با اینحال نیاز است چند جمله به آقای منوچهر هزارخانی یادآوری شوم:

آقای هزارخانی!

۱) کسی نمی خواهد همه بار تاریخ را بر دوش رجوی بیندازد، سوآلات ما واضح و مشخص است. سوآل ما از مسعود رجوی این است که:

چرا در مناسبات تشکیلاتی خود صدها نفر را زندانی، شکنجه و تعدادی را به قتل رسانیده است؟ و چرا هزاران انسان را در تشکیلات خود به بیگاری گرفته و هرکس قصد جدایی داشت را به استخبارات عراق تحویل می داد تا در ابوغریب زندانی شوند؟

چرا منتقدین خود را در داخل تشکیلات مورد سرکوب شدید قرار می داد و هرگونه مخالفت با سیاستهای خویش را به فساد جنسی و مسائل امنیتی ربط می داد و سرکوب می نمود؟

چرا پس از جنگ کویت نیروهای خود را نه تنها از خاک عراق خارج نکرد که آنان را از حداقل آزادیهای فردی محروم کرد و طلاق اختیاری را مبدل به طلاق اجباری نمود و در عین حال برای خودش حرمسرا ایجاد می کرد؟

چرا ایشان در درون مناسبات تفکیک جنسیتی در حدی فراتر از طالبان ایجاد نمود و مزارجان باختگان، موزه، پارک، غذاخوری، بیمارستان، خودرو، مقر و حتی پمپ بنزین را زنانه مردانه کرد و در عین حال به جمهوری اسلامی ایراد می گرفت که اتوبوس و دانشگاه را تفکیک جنسیتی کرده است؟

چرا آقای بازرگان را بخاطر مخالفت با مبارزه مسلحانه و اقدامات مسالمت آمیز به خیانت متهم کرد و در عین حال خودش بعد از ربع قرن مدعی راه حل سوم شد؟

چرا آقای بنی صدر را بخاطر نوشتن یک نامه به آقای خمینی، لقب «معتاد خمینی» داد و حال خودش برای آقای خامنه ای، آقای هاشمی و همچنین برای مجلس خبرگان رهبری نامه نگاری و پیغام نگاری می کند؟

چرا ایشان خود را تنها پاسخگو به خدا می داند و بجای پاسخ دادن به سوآلات طرح شده جداشدگان از جمله آقای مصداقی، ادعا می کند که بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی در برابر مردم جوادیه پاسخ خواهد داد؟ آیا کسی که امروز پاسخگوی اعضای خودش نباشد فردا در کرسی قدرت پاسخگوی مردم و مخالفان خود خواهد بود؟

چرا ایشان که خود را تنها نیروی ضدامپریالیسم در جهان معرفی می کرد اینک با خونخوارترین و جنگ افروزترین جناح آمریکایی همکاری اطلاعاتی و امنیتی دارد و مقامات آمریکایی مدعی می شوند که مجاهدین به آنان اطلاعات می دهند؟

چرا رجوی که فرقه خود را دمکراتیک ترین سازمان جهان می خواند تحمل یک آکسیون چند نفره مخالفان جداشده خود در قلب اروپا هم ندارد و به آنان حمله می کند؟

چرا…؟

آقای هزارخانی!

آیا پرسیدن این سوآلات که حق ما اعضای پیشین این فرقه می باشد انداختن بار تاریخ به دوش ایشان است؟ کدام بار تاریخ؟ او رهبر ما بوده است و باید خیانتها و جنایتهای خود را پاسخگو باشد. بار تاریخی ندارد بلکه بار ۳۲ سال گذشته است که ما همراه او بودیم و جان و جسم خود را در اختیار او گذاشتیم تا در راهی خرج کند که از نظر ما درست می آمد. راهی که عکس آنرا طی کرد و حالا آنرا خیانت می دانیم و او را پاسخگو می دانیم.

۲) منظور شما از «اونجایی که باید بجنگه فرار کرده» چیست؟ ساده بگویم: ایشان قبل از سقوط صدام به ما گفت که مریم در پیشاپیش شما خواهد بود و در صورت حمله آمریکا به قرارگاههای مجاهدین، ما عاشوراگونه به سمت ایران خواهیم رفت، اما دو ماه بعد از سقوط صدام متوجه شدیم که ایشان ما را روانه کربلا کرده تا حماسه عاشورا خلق کنیم ولی همسر خود را به فرانسه فرستاده و خودش هم در گوشه امن مخفی شده است. البته اینرا هم بعد از دستگیری مریم متوجه شدیم وگرنه هرگز به ما نمی گفت که در کشاکش حماسه عاشورا مریم را به اروپا فرستاده است. حال سوآل اینجاست که چرا وقتی تمام مجاهدین به فرمان وی زیر آتش و بمب قرار داشتند که حماسه عاشورا خلق کنند، ایشان به جای جنگیدن فرار کرده بود و بدتر از آن اینکه بخشی از فرماندهان صحنه را هم فراری داد تا نیروهایش بدون فرمانده در میان بمباران رها شوند؟

۳) منظور شما از «عقب نشینی، آوانس دادن و ایراد بنی اسرائیلی» کدام است؟ آیا عقب نشینی فقط شامل کادر رهبری کننده می شود و بقیه باید در میان آتش و خون بمانند و یا پیشروی کنند تا حماسه عاشورا برای رجوی خلق شود و از میمنت خونهای بر زمین ریخته ایشان در امن فرنگ حمایت بیشتر کسب کنند؟ آیا ایراد بنی اسرائیلی همان سوآلات برحق ذکر شده توسط اعضای پیشین فرقه رجوی است؟ آیا آوانس دادن فقط به ابرقدرتها و حکومتهای فاسد منطقه درست است؟ چرا این آوانس شامل حال منتقدانی که می خواستند از رجوی جدا شوند نمی شد و آنان بعد از شکنجه و اسارت، تحویل استخبارات عراق می شدند تا به قول خود مسعود رجوی در زندانها مورد تجاوز قرار گرفته و بعد هم تحویل جمهوری اسلامی شوند؟ چرا این آوانس دادن خاص رجوی است و اگر گروه و جریان دیگری طی این ۳۲ سال خواست به کسی آوانس بدهد از سوی ایشان خائن به حساب می آمد؟ چرا منتقدان جداشده از مجاهدین در اروپا شامل آوانس نمی شوند و با چماق و چاقو مورد حمله قرار می گیرند اما سخیف ترین شخصیتهای آمریکایی هر بار دهها هزار دلار خرج سیر و سیاحت آنها می شود؟ آیا کسانی که دهها سال بدون دستمزد در خدمت رجوی بوده اند شامل آوانس مورد نظر شما نیستند ولی شما که دهها سال گذشته در کنار خانواده و در امن فرنگ به سیر و سیاحت مشغول بوده اید و دستمزد کافی هم از رجوی می گرفته اید بایستی شامل این آوانس باشید؟

۴) معنای چشمک به غربیها کدام است؟ آیا بهای حفظ تشکیلات رجوی نابودی و زیر پا گذاشتن تمامی اصول انسانی و حقوق بشر است؟ آیا همکاری در ترور دانشمندان ایرانی بهای حفظ تشکیلات است؟ آیا فروش اطلاعات کشورمان به صدام و موساد و پنتاگون بخشی از این اصول است؟ مگر رجوی یک عمر حزب توده را به خیانت متهم نکرد؟ مگر سلاح را شرف هر مجاهد نمی خواند؟ مگر رزم جامه شرف و افتخار را همان لباس ارتش نمی خواند؟ این شرافتها کجا رفتند؟ در پایان به شما می گویم که آخر عمری بیش از این خود را به خیانتهای رجوی آلوده نکنید. آیا تصور می کردید که کریم قصیم و روحانی و یغمایی و… از رجوی جدا شده و لقب خائن بگیرند؟ نوبت شما هم خواهد رسید اگر عمری باقی باشد، پس خود را از این ننگ برهانید.

خروج از نسخه موبایل