سقوط اشرف، پایانی بر یک استراتژی یا شروعی دیگر!!

علیرغم کشته شدن 52 نفر از ساکنان اشرف و انتقال باقی آنها به کمپ لیبرتی، تنشهای فی‌ما‌بین فرقه رجوی و دولت عراق نه تنها به پایان نرسیده بلکه هر روز شدیدتر می‌شود. وضعیت نامعلوم 7اسیر، وضعیت ناامن لیبرتی و انتقال به کشور ثالث همچنان مواردی هستند که علیرغم گذشت سه هفته از واقعه اشرف همچنان لاینحل باقیمانده‌اند.
گویا تنها دخالت یک طرف سوم می‌تواند این وضعیت را از حالت بن‌بست خود خارج سازد. ولی این طرف سوم کیست؟ تا آنجا که به رجوی برمی‌گردد و در این مدت تمام فشار و تبلیغات خود را روی آن گذاشته است، تنها به دولت آمریکا برمی‌گردد. دولتی که در این مدت نشان داده است حاضر به قدم گذاشتن در این رابطه نیست و صرفاً می‌خواهد نقش منافع جویانه  را بازی کند. ولی رجوی با هر زبانی سعی می‌کند ولو از طریق مقامات سابق و چهره‌های شناخته شده‌تر آمریکایی دخالت در این امر را بعنوان یک وظیفه برای آنها جا بیندازد. وظیفه‌ای که ماهیتاً با آنها سازگار نیست و رجوی هم به خوبی به آن اشراف دارد. چرا که انتظاری است که اساساً برآورده کردن آن به گروه خون آمریکایی‌ها نمی‌خورد. برای اثبات این موضوع کافی است به گذشته برگردیم، چرا که فراز و نشیب‌های فرقه رجوی در همین دهه‌های اخیر آنقدر زیاد بوده است که می‌توان برای هر اتفاقی در زمان کنونی ما  به‌اذایی در گذشته ولو در ابعادی کوچکتر یا بزرگتر پیدا کرد.
اگر به تنظیم رابطه آمریکا با فرقه رجوی در همین ده سال گذشته نگاه کنیم متوجه می‌شویم که آمریکا با رجوی و مجاهدین اگر چه در ظاهر چنین نشان نمی‌دهد ولی اساساً بصورتی کاملاً متقابل و شاید خصمانه برخورد کرده‌ است. بد نیست به موارد بارزی که در کنار ده‌ها یا صدها مورد بی‌اعتنایی و کم‌بها دادن می‌توان مشاهده کرد، صرفاً جهت نمونه اشاره کرد:
هنگام اشغال عراق در سال 2003 قرارگاه‌های سازمان در عراق مورد حمله هوایی آمریکا قرار گرفتند و غیر از ویرانی‌ها و خسارت‌های زیادی که به این اماکن وارد آوردند جان ده‌ها نفر از ساکنین آنها را گرفتند. این تهاجم هوایی زمانی رخ داد که مدت‌ها قبل از آن رجوی مختصات تمام قرارگاه‌های فرقه را اعلام کرده بود.
سپس در مرحله بعد به ازای خلع سلاح کامل آنها به تمام نفرات فرقه تعهد حفاظتی کتبی داد.
در پرده آخر به تمام نفرات مستقر در اشرف فشار زیادی جهت جابجایی به لیبرتی وارد آورد که نهایتاً این جابجایی انجام شد. آمریکا این کار را با هماهنگی کامل سازمان ملل و فرستاده ویژه‌اش در عراق انجام داد، بدون اینکه هیچگونه تضمین حفاظتی در آنجا رعایت گردد. و رجوی هم در قبال خارج شدن نام سازمان از لیست سازمانهای تروریستی راضی به انجام آن شد. درحالیکه نمی‌دانست آمریکایی‌ها چه آشی برایش پخته‌اند.
و بالاخره علیرغم چندبار حمله و هجوم به ساکنین در اشرف و لیبرتی هیچ اقدام جدی به منظور متوقف ساختن این تهدیدات از جانب آمریکا انجام نگرفت.
حالا بعد از همه این امتحان پس دادن‌ها باز وقتی رجوی از آنها می‌خواهد که هفت زندانی را با فشار به عراق آزاد کنند، سفارتش در عراق اظهار می‌دارد که از موقعیت آنها اطلاعی ندارد.
در این بین نه آمریکا سیاستش را در قبال رجوی تغییر داده و نه این سیاست مماشات و انعطاف رجوی متوقف شده است. انگار این شیوه و سبک کار پایانی ندارد.
دولت آمریکا در اوائل انقلاب، وقتی 52 دیپلماتش در سفارت آمریکا نگهداشته شدند، می‌خواست دنیا را به هم بریزد و حتی به ایران حمله نظامی کرد که خوشبختانه با شکست روبرو شد. ولی حالا در قبال ریختن خون 52ساکن اشرف ککش هم نمی‌گزد.
زمانی که چند تن از شهروندانش در آمریکا ترور می‌شوند دست به سرنگونی و تصرف چند کشور می‌زند ولی وقتی روزی صدها نفر زن و کودک بیگناه در عراق و سوریه به خاک و خون کشیده می‌شوند انگار نه انگار که در این رابطه هم مسئولیتی به گردن دارد.
بنابراین اوباما و دولتش در درجه اول دنبال منافعشان هستند. ولی سعی می‌کنند این کار را با ماسکی مردم‌دوستانه به انجام رسانند و از تمام رسانه‌های خود هم برای پررنگ کردن و وارونه جلوه دادن حقایق استفاده می‌کنند. هر جا لازم شد حسابی شلوغ می‌کنند و در زمانی دیگر سکوت کامل. به هر حال رجوی خود شخصاً حداقل در این ده سال طعم تلخ سروکله زدن با آمریکا را چشیده است. بنابراین نرمش در این رابطه آنهم تا این حد ناشی از چه تفکر و راهبردی است؟
وقتی وزیر خارجه آمریکا مطرح می‌کند امیدواریم کشورهای ثالثی پیدا شوند که پذیرای تعدادی از ساکنان لیبرتی گردند. انگار فراموش کرده است که 66نفر از همین اهالی دارای پناهندگی آمریکا هستند و حداقل می‌توانست همین ها را قانوناً پذیرا شود. ولی حتی این کار را هم نمی‌کند. و حاضر نیست در همین حد ناچیز هم به رجوی امتیاز دهد.
بنابراین وقتی آمریکا که رجوی این همه نرمش و خودداری از خودش نسبت به آن نشان می‌دهد، اینطور رفتار می‌کند بدیهی است که عراق که از ابتدا ساز اخراج فرقه را می‌زد با آنها چه رفتاری خواهد داشت. رجوی نه تنها انعطافی که در مقابل آمریکا داشت در مقابل مالکی از خود نشان نداد بلکه برعکس هر چه بیشتر و بیشتر آهنگ براندازی و قیام علیه او را در کشور پرطنین‌تر ساخت. بنابراین برای دولت مالکی، دفع رجوی از عراق سوای این که در چارچوب تعهداتش در قبال ایران رقم می‌خورد، از آنجا که از حضور آنها در هر نقطه از خاک عراق احساس بی‌ثباتی می‌کند، آنها را به منزله‌ دشمنان قسم‌خورده‌اش می‌داند و پیگیریانه تمام تلاش خود را انجام می‌دهد تا عراق را مکان ناامنی برای آنها ساخته و خود را از شر آنها خلاص کند تا به این ترتیب بتواند برای خود و دولتش نوعی ثبات به ارمغان ‌آورد.
حداقل از یکسال قبل به این طرف روز و هفته‌ای نبوده است مقامات عراقی اعلام نکرده باشند که مهلت ماندن جماعت مجاهدین در عراق به پایان رسیده و بایستی خاک کشور را ترک کنند. فالح الفیاض مشاور امنیت ملی عراق در کنفرانس سازمان ملل در بغداد در مرداد1391 گفت: «ما با گروه مجاهدین خلق به بن‌بست رسیده‌ایم و مهلتی هم که داده بودیم و تمدید کرده بودیم، تا پایان امروز تمام می‌شود. در نتیجه از امروز به بعد از تمام مکانیسم‌هایی که در اختیارمان هست و آن را لازم و ضروری بدانیم، برای انتقال اعضای ارودگاه اشرف به مکان مناسب استفاده خواهیم کرد.» و شاید از آن زمان همه انتظار و دل‌نگران واقعه‌ای بودند که در 10شهریور رقم خورد.
بنابراین این انتظار از عراق که خود راهگشای مکانی ثالث برای ساکنین باشد بسیار دور از انتظار می‌نمود. بخصوص که حتی در تامین امکانات حفاظتی قرارگاه‌ها و حل و فصل مسائل صنفی-تدارکاتی آنها کاملاً با دست‌بستگی برخورد می‌کرد.
با این اوصاف می‌توان گفت رجوی به نوعی چنین فرجام خون‌باری را می‌توانست برای اشرف رقم بزند ولی از آنجا که اشرف جایگاهی به مراتب استراتژیک و به گفته‌ای ایدئولوژیک برای فرقه پیدا کرده بود باید بهایی در ‌شان آن را می‌پرداخت. سقوط اشرف به منزله پایان یک مسیر و شروع مسیری دیگر بود. همانطور که کشته شدن موسی خیابانی همردیف مسئول اول سازمان در سال 1360 به نوعی پایانی بر یک مرحله در داخل کشور بود و پس از آن سیل خروج نیروها از داخل آغاز گردید. کشته شدن زهره قائمی همردیف مسئول اول سازمان در سال 1392 شاید پایانی در این مرحله از استراتژی که سرنگونی از طریق ارتش آزادیبخش بود را رقم زد.
همه این حرف‌ها و تحلیل‌ها را خود مسعود باید جواب دهد. چرا که در باب پایداری اشرف سخن‌های زیادی از جانب او گفته و شنیده می‌شود، مثل اگر کوه‌ها بجنبند اشرف از جا نمی‌جنبد، اشرف ناموس هر مجاهد خلق، اشرف بایستد دنیا خواهد ایستاد و… حالا که اشرف سقوط کرده است، چگونه است؟ و از این به بعد رجوی چه مسیری را در پیش خواهد گرفت. آیا از اتفاقات اخیر به اندازه کافی عبرت گرفته است که بتواند مسیری واقعی را اتخاذ کند.
مسئله ایمنی ساکنان لیبرتی جدا از هرگونه قضاوت‌هایی که نسبت به رجوی بخاطر عملکردهایی که داشته است وجود دارد، به نظر در اولویت است. واقعیت این است که رجوی، فرقه را به مکانی فرستاده که بسیار آسیب‌پذیر می‌نماید. آنهم در کشوری که هر روز بخاطر اعمال تروریستی مردمش دارند شهید می‌دهند و آسیب می‌بینند. بنابراین بعد از اطمینان از این ایمنی وسلامت مکانی است که می‌توان برای استقرار در کشور ثالث تقلا کرد. مسئولیت جان این افراد با رجوی است و دولت عراق و سازمان‌های بین‌المللی هم باید حداکثر تلاش خود را در این راستا انجام دهند. در فضای ناامن ذهن ساکنین نگران و پرتنش است. فضای شهادت و اعتصاب غذایی که لیبرتی را گرفته باعث می‌شود افراد نتوانند به آزاد ساختن خودشان فکر کنند. مجدداً ذهنشان آماده‌ تحلیل از خود و برجسته کردن نقاط ضعف و نوشتن گزارشهای مطول و بعد شرکت در نشستهای غسل و دیگ می‌شود. یعنی رجوی خودش را بیشتر و بیشتر در ذهن افراد حک و لانسه می‌کند، بیشتر آنها را تابع و فدایی خود می‌کند و زندگی و علاقه به محیط گرم خانواده و ارتباط با زن و فرزند را هر چه بیشتر در آنها عقیم و ناپسند می‌سازد. و این همان چیزی است که رجوی دنبال می‌کند. و به این ترتیب است که هر توجیه و دلیلی برای اتقافات اخیر بیفتد نفرات با جان و دل قبول می‌کنند و به آن گردن می‌گذارند.
جمعبندی که رجوی از واقعه اشرف می‌کند همان نتیجه‌گیری است که در گذشته بعد از بسته شدن دفتر مجاهدین در ساختمان بنیاد علوی کرد، یعنی فعالیت‌های ساختمانی را اعلام کرد که بصورت باز و همه جا انجام گیرد. رجوی جمعبندی واقعه اشرف را در همان ابتدای پیامش در 27شهریور92 که بدین مناسبت داد چنین اعلام کرد: 1، 2، 3…100 و 1000اشرف دیگر می‌سازیم. پس تا آنجا که به رجوی برمی‌گردد هیچ تغییر و انعطافی نسبت به خطوط گذشته از خود نشان نداده و بلکه بر شدت آن افزوده است. ولی این که برای پیشبرد این خط نیروها باید چه بهایی بدهند و این که این خط چگونه و به چه صورت پیاده می‌شود باید صبر کرد و دید که چه می‌شود. الان تا قفل 7زندانی، قفل لیبرتی و عراق باز نشده است، فضا بسیار غبارآلود است و نمی‌توان پیش‌بینی روشنی نمود.
فقط می‌توان گفت، در قبال اینگونه موضعگیری‌های سخت‌سرانه رجوی نبایستی فراموش کرد که هدف، آوردن تمام ساکنان فرقه‌ای لیبرتی به محیطی آزاد و امن بدون ترس از خمپاره و موشک، بدون هیچگونه اجبار و تحمیل و فشار تا واقعاً بتوانند یکبار دیگر دنیای اطراف را ببینند و براساس مشاهدات واقعی خود تصمیم نهاییشان را بگیرند. آیا این بهترین عقوبت برای رجوی نیست؟
جمیل

خروج از نسخه موبایل