مسعود رجوی! تبری جستن اسماعیل وفا و دیگران از اندیشه فاسد تو خیانت نیست

نامه ای از آقای اسماعیل وفا در یکی از سایتهای مجاهدین خواندم که البته مربوط بود به ۲۷ سال پیش، یعنی سال ۶۴ و آغاز انقلاب باصطلاح ایدئولوژیک که برایم قابل تامل بود.

اول بگویم که من قصد دفاع از کسی را ندارم و اصلا در توان من نیست و اگر نیاز باشد جواب داده می شود و دیگر این که گویا نامه بروز تری از ایشان نداشتند که سراغ آثار باستانی رفته اند. اگر چه اگر هم داشتند از اصل موضوع چیزی عوض نمی شد. از آنجا که یقین دارم هیچ حرکتی و مخصوصا انتشار نامه ای در این سطح بی اذن خداوندگار این فرقه انجام نمی گیرد و باقی دست اندرکاران و سر دبیر نشریه و سایت و شورا و خود مریم مترسکی بیش نیستند، مخاطب من هم در این مختصر خود مسعود است ولا غیر.

هدف از انتشار این نامه، یعنی نامه آقای اسماعیل وفا و نامه های دیگر جدا شده ها هر چه که باشد از دید من از یک طرف بیانگر تغییر و ترقی اندیشه و نحوه نگرش است با استفاده از تنها مشعل جاودان انسان یعنی خرد و دانش بشری که توانسته اند اینچنین تاریکی های مخوف و تو در توی ایدئولوژیکی را در نوردند و تار عنکبوت تنیده شده با انواع و اقسام بندهای مذهبی و خرافی و سنتی و انقلابی گری را در هم بپیچند و راهی به بیرون و دنیای آزاد باز کنند و از طرف دیگر عمق دجالیت و دغلبازی شخص رجوی را به نمایش می گذارد که چگونه احساسات پاک انسانی را به بازی گرفت تا اهداف کثیف خود را عملی کند.

و باز از اوج حقه بازی و فریبکاری راس این دستگاه و تشکیلات بود که روز سی خرداد را برای آن ازدواج انتخاب کردند تا ذهن همه را گل بگیرند و تا این که در بین اعضاء کسی به ایدئولوژیک بودن آن تردیدی به خود راه ندهد. آخر چگونه ممکن بود عقدی که در خون منعقد شده به همخوابگی راه ببرد؟ تا جایی که اصلی ترین و زخمی ترین طرف در این ماجرا که مهدی ابریشمچی بود را وا داشت که در روز “بله برون” با هلهله و کف در صف جلو بیاستد و هورا بکشد!… و هنوز که هنوز است با این همه حقایق و افشاگری ها ایشان در خواب ایدئولوژیک خرناسه می کشند.

باری … حال که زحمت کشیده اید و در آرشیو نامه اسماعیل وفا را پیدا کرده اید کمی عقب تر تشریف ببرید. پنج شش سال عقب تر. و نگاهی هم به شماره های آن سالها بیاندازید. شماره هایی مانند شماره ۳۶ و تیتر درشت “ویتنامی دیگر برای آمریکا بسازیم” و یا شماره ۱۰ با تیتر درشت تر “شور ضد امپریالیستی خلق قهرمان ایران خروشان تر باد”

و باز نگاهی هم از بیرون به حال و روز کنونی خودتان بیاندازید که به چه خفتی دچار شده اید. که چگونه این روز ها برای یک تکه استخوان و ذره ای توجه و محبت، بیرون در حیاط همان امپریالیسم سگ دو می زنید … اگر تغییر در نگرش و به چالش کشیدن یک ایدئولوژی فاسد خیانت است، پس این سقوط آزاد به منجلاب خود را چه می نامید؟

در آن زمان که آن نامه ها نوشته شد این همه خیانت و دروغ قرار نبود… قرار نبود جزئیات اطلاعات همان خلق قهرمان را با دینار معاوضه کنید … آن روز قرارمان این بود که نه بخرید و نه بفروشید … آن روز قرار نبود در سخت ترین شرایط منطقه ای بگریزید و به امن فرنگ پناه ببرید و ما را در زیر سهمگین ترین بمباران تاریخ به حال خود رها کنید …

آری همیشه غایب صحنه های درد!

قرار این بود که رهبری این جریان همچون انقلابیون تاریخ در مرکز تمام دردها و رنجهای این نسل قرار بگیرد نه این که در بغرنج ترین شرایط آنچنان مفقود الاثر شود که ده سال بعد هم سرویسهای اطلاعاتی کشورهای جهان جای خود دارد هیچ جن گیر و رمال و فالگیری هم نتواند اثری از او بیابد … آن روز قرارمان این نبود که در سخت ترین شرایط معیشتی همان خلق قهرمان که در زیر فشار سنگین فقر و گرانی و تورم و تحریم کمر خم کرده اند، تو بر طبل جنگ بکوبی و علیه خلق قهرمان پرچمدار فشار و تحریم هر چه بیشتر بشوی …

آری … قرار بود آن انقلاب ایدئولوژیک باشد و به همبستری راه نبرد و بد تر از آن قرار نبود به بهانه “آب بندی خواهران” تک به تک شورای رهبری را برهنه کنی و برقصانی و به اتاق خواب خود بکشی. ای تف بر تو باد … تف بر تو باد که آن همه اعتماد نثارت شد و تو اینگونه تمامی تاریخ یک نسل را به لجن کشیدی … ای تف بر تو باد.

عادل اعظمی

خروج از نسخه موبایل