انقلاب درونی مجاهدین در چند جمله – قسمت چهارم

در مقالات گذشته انقلاب درونی مجاهدین را تا بند (ج) باختصار توضیح دادیم. اکنون بند چهارم که به بند (د) معروف شده بود را خدمت شما خواننده محترم شرح خواهم داد. بند (د) در یک جمله یعنی اینکه تمامی برادران در سازمان با هر سابقه تشکیلاتی و با هر پروسه ای که داشته اند بایستی تحت هژمونی و تحت مسئولیت یک زن یا بقول مجاهدین یک خواهر باشند! و دلیل بوجود آمدن این بند را هم این توضیح میدادند که اگر باز در سازمان برادران در مواضع مسئولیت و فرماندهی ارشد باشند و خواهران تحت مسئولیت آنان قرار گیرند اصل انقلاب یعنی طلاق سوراخ میشود و پایدار نخواهد ماند! اسم دیگر این بند" آب بندی" مجاهدین از بازگشت به بندهای قبلی یعنی بند الف و ب بوده است! اما واقعیت داستان چه بود؟ واقعیت داستان و پیدایش بند (د) در این بود که مسعود رجوی که با به راه انداختن طلاق های اجباری بوضوح تناقض را در بین کادرها و مسئولین حتی سطح اول فرقه خود را میدید این به ذهنش زد که ممکن است که در اثر اختلافات شدید تشکیلاتی در سازمان انشعاب شود. در هر حکومت یا سازمانی هم انشعاب یا کودتا توسط کسانی صورت میگیرد که در مواضع مهم و در قدرت باشند. از این رو باین فکر افتاد که تمامی مسئولین سیاسی و تشکیلاتی و نظامی سازمان را که در مواضع تصمیم گیری و تعیین کننده بودند را  از زنانی انتخاب کند که نه تجربه و نه سابقه و نه جرات انشعاب کردن را داشته باشند! و تمامی برادرانی که تا پیش از آن در مواضع کلیدی و تعیین کننده بودند را در چند رده پایین تر و تحت مسئولیت این زنان قرار داد! این تصمیم رجوی چند حسن برای او داشت. اول اینکه جلوی انشعاب را گرفت دوم اینکه دیگر کسی از مسئولین رده بالا و قدیمی سازمان که اساسا از  مردان بودند در موضع مسئولیت حساس و جدی در سازمان نبود تا بتواند در صورت مشاهده کج روی های رجوی با او مخالفت کند و بقولی موی دماغ او شود سوم اینکه زنان  و بخصوص زنانی که درسازمان بودند بدلیل اینکه کلا هیچ ایده ای از خود نداشتند و فقط و فقط حرف گوش میکردند و خط داده شده از مافوق خود را در حیطه مسئولیت خود جاری و ساری میکردند بهترین نفرات بودند که رجوی بتواند دقیقا آنچه میخواهد را درسازمان پیاده کند و در آخر حسن دیگر سر کار آمدن زنان در سازمان بدلیل ذات کثیف و شیطانی شخص رجوی بود چراکه بجای اینکه دور و بر خود از مردان اکثرا  مسن و از کار افتاده مشاهده کند زنانی را در پیرامون خود میدید که هم از لحاظ بر و رو خیلی تفاوت داشتند با مردان وهم اینکه با آنها بهر شکل ممکن به هوی وهوس خود رسیدگی های لازم را  میکرد!
یکی از شهرهای عراق شهری کردنشین و نسبتا محروم بود بنام جلولا! پایینترین رده تشکیلاتی هم در سازمان رده تشکیلاتی (اچ) یا هوادار بود. بخاطر دارم که رجوی در نشستهای بند د میگفت که تمامی برادران از با سابقه ترین تا کم سابقه ترین ازین پس در سازمان بایستی تحت مسئولیت حتی یک زن با رده تشکیلاتی که دیروز از شهر جلولا بما ملحق شده است باشند! او میگفت که حتی برادر شریف (مهدی ابریشمچی یا محدثین یا جابرزاده و……)  برایشان از سم کشنده تر است که مسئول یک خواهر در سازمان باشند. و حتی مهدی ابریشمچی که از بالاترین نفرات سازمان بود را تحت مسئول مریم اکبرزادگان که خواهر زاده اش بود و سابقه اش یک سوم ابریشم چی بود قرار داده بودند که یک وقت (آبندی) برادر شریف بهم نخورد!!
این تصمیم رجوی باعث مشکلات  و مسائل بسیاری در تمامی بخشهای سازمان شده بود. مثلا در عرصه نظامی زنانی در مواضع مسئولیت و فرماندهی قرار گرفته بودند که ذره ای کار نظامی نکرده بودند و هیچ تجربه ای در این خصوص نداشتند. زنانی که تا دیروز در آشپزخانه های سازمان مشغول پوست کنی سیب زمینی بودند یک شبه فرمانده یکان یا لشکر شدند! بدیهی بود که هیچ یک از افراد زیر دستشان این زنان را بعنوان فرمانده خود قبول نداشتند و چه بچه هایی که در اثر تصمیمات اشتباه این زنان کشته نشدند! بعد از اینکه هم این مسئله با اعتراض ما قرار میگرفت بخوبی بیاد دارم که مسئولین دیگر سازمان میگفتند که صاحب خون همه شما رهبری است و وقتی او اینگونه صلاح دانسته شما حق اعتراض یا حتی متناقض شدن هم ندارید! آنها میگفتند که فلان برادر هم که در عرصه نظامی تجاربی کسب کرده است بسیاری از بچه ها زیر دستش کشته شده اند اکنون خواهران هم تجربه کسب میکنند!!!
و اینگونه که بحث بند (د) در سازمان شکل گرفت. و شاید به جرات بتوان گفت که همین مسئله ضربه سختی به بدنه سازمان وارد آورد. چرا که هر انسانی برای تلاش روی دو پایه جنسیت و فردیت بنا میشود! با بحث طلاق پایه جنسیت زده شده بود وخیلی از مسئولین سازمان بودند که تمام حواس خود را معطوف به کار و مسئولیت خود کرده بودند و بآن کار زندگی میکردند و به نوعی همه چیزشان شده بود. که وقتی کار و مسئولیت آنها گرفته شد به معنی واقعی کلمه خود را بین زمین  و آسمان رها شده دیدند که پنداری به هیچ جایی قلاب نیستند! و این آغاز پاسیویسم در مردان سازمان مجاهدین شد! این بند باعث شد که ضدیت های شدید بین مردان و زنان در سازمان شکل بگیرد. بطوریکه منجر شد که نشستهای طولانی وخسته کننده زیادی برپا شود بلکه بتوانند وضعیت مردان پاسیو شده سازمان را بهبود بخشند که هرگز موفق بدان نشدند!
البته یک حسن خوبی هم این بند داشت! حسن آن این بود که چون زنان در هیچ زمینه ای که در آن در موضع فرماندهی و مسئولیت قرار گرفته بودند تجربه ای نداشتند باعث خنده و تمسخر پنهانی میشدند! و در بحث های کاری و تخصصی بچه ها آنها را دست میانداختند و یا در محفلهای خصوصی بین خودمان برای هم تعریف میکردیم و میخندیدیم!
اما بند (د) هم مانند بندهای دیگر که حقیقتا هیچ پایه علمی یا حتی تجربی نداشت چیزی کاملا من در آوردی بود که زائیده فکر متحجر و فسیل شده مسعود و مریم رجوی بود! مریم رجوی برای اینکه خودش را روشنفکر نشان دهد یا بهتر بگویم ژست روشنفکری بگیرد با خواندن کتابهایی از فلسفه یا  کتابهای روشنفکری دیگر و حفظ کردن آنها و تکرار کردن همان مطالب از جانب خودش سعی میکرد در بین بچه ها برای خودش جایگاهی دست و پا کند که البته تا سالها موفق هم بود!مثلا از صحبتهایی که مریم در نشستهای مختلف آنرا تکرار میکرد و این طز خودش میدانست این بود که مردان برای اینکه هیچ تناقضی به ذهنشان نزند بایستی آنقدر کار کنند که در پایان روز جسم بی حالشان به آسایشگاه برسد. او معتقد بود که اگر برادری فرصت فکر کردن داشته باشد شروع به تجزیه و تحلیل مسائل پیرامون خودش میشود و این شروع فساد است! بعد جالب و یا مسخره تر این بود که بعضی از مسئولین دیگر مثل فهیمه اروانی و مهوش سپهری میگفتند که وقتی خواهر مریم برای زنان اروپایی صحبت میکندآن زنان به او پیشنهاد میکنند که خواهر مریم بیاید و در دانشگاه های اروپا برای دانشجویان تدریس کند!!! البته منظور از زنان اروپایی در و همسایه های محل اقامتش در اور سورواز فرانسه بود!
بند (د) هم مانند دیگر بندهای انقلاب باصطلاح درونی سازمان چیزی جز مزخرفاتی برای سرگرم کردن اعضاء بلاتکلیف مانده در عراق نبود! هر از چند مدتی بندی معرفی میکردند و تا ماه ها نیروها را سر کار میگذاشتند و درگیر بحث های بی پایه و اساس ذهنی میکردند  که حقیقتا هیچ سودی نداست.
ادامه دارد…
مراد
 

خروج از نسخه موبایل