بازخوانی پرونده شورای ملی باصطلاح مقاومت

گذری بر شورای خودساخته فرقه رجوی

سلسله مقاله ارائه شده به قلم خانم مریم سنجابی عضو سابق همین شورای فرمالیستی به شرح مختصری از تاریخچه تشکیل شورا ملی مقاومت تا کنون می پردازد که جهت اطلاع خوانندگان عزیز تقدیم می گردد.

«شورای ملی مقاومت» چندی پیش جلسه ای برگزار کرد… تصمیمات جدیدی در شورای ملی مقامت برای مقابله با رژیم ایران اتخاذ شد و………… واقعیت این است چنین شورایی وجود خارجی و ماهیتی جدای از فرقه رجوی ندارد. جالب اینکه سازمان همان دروغ های درون تشکیلاتی اعم از قدرت نمایی، پز آزادی و برابری… و اینکه امسال سال آخر است و ….. را که سی سال است به خورد همگان می دهند و از این همه دروغ و ریا شرم نمی کنند اگر در گذشته های دور نیز شورایی تاسیس شده بود(که متشکل از چند حزب و شخصیت های سیاسی بود)آنقدر توسط رجوی دیکتاتور در آن اعمال نظر و تعدیل صورت گرفت که بسرعت همه آنان تار ومار شده وجز پوسته ای از آن باقی نماند.

سازمان مجاهدین با کارشکنی ها و در پی کسب قدرت بودن از فاز سیاسی یعنی ازسال ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰ بدنبال تشکیل یک ائتلاف سیاسی با نیروهای مخالف حکومت بود تا هر قدر که می تواند جبهه مخالفت خود را گسترش دهد و از هر طریق ممکن گروه ها و شخصیت های سیاسی مخالف را بسمت خود بکشاند.

بر اساس مصاحبه بنی صدر که حدودا” در سال۱۳۸۹با آقای محمد حسین سبحانی انجام داده گفته اند« ایده تشکیل شورا نظر وی بوده است و در این رابطه پس از اینکه درخرداد ۱۳۶۰ با سازمان مجاهدین همدست شد. قبل از خروج از ایران در باره تشکیل یک شورا و اساس نامه اولیه آن با رجوی صحبت نموده و توافقاتی انجام شده بود»….لذا شورای به اصطلاح ملی مقاومت در ۳۰تیر ۱۳۶۰ (۱۹۸۱) توسط ابوالحسن بنی صدر و مسعود رجوی پایه گذاری و اعلام می شود.

پس از آن، تلاش ها برای جذب شخصیت های سیاسی در داخل و خارج ایران شروع شد.در این رابطه یکسری شخصیت های سیاسی جذب شورا شده و تعدادی نیز از پیوستن به این شورای تازه تاسیس خود داری نموده و شرایط آن را رد می کردند.

بنی صدر(به عنوان اولین رئیس جمهور پس از انقلاب در ایران) و حزب دموکراتیک کردستان دو عضو اصلی شورای باصطلاح ملی مقاومت محسوب می شدند. افراد سرشناس دیگری ازجمله دکتر بهمن نیرومند، مهدی خان بابا تهرانی، منوچهر هزارخانی، ناصر پاکدامن، منصور فرهنگ، هدایت الله و مریم متین دفتری، ایرج شکری و تعدادی از افراد سیاسی دیگر در سال های اول به جمع این شورای خودساخته پیوستند.

در این بین یک سری از احزاب و شخصیت های سیاسی در خارج کشور نیز با شناختی که از ماهیت سازمان مجاهدین داشتند از پیوستن به شورا امتناع می کردند، آنها به زودی با موجی از تبلیغات مجاهدین برعلیه خود مواجه شدند تا جایی که سازمان قصد ایزوله کردن آنها را داشت و بقول خودش می خواست مشروعیت آنها را زیر علامت سوال ببرد و به آنها مارک های ضدانقلابی! می زد که از مبارزه می ترسندو…زیرا رجوی از همان زمان بدنبال سازمان هاو شخصیت هایی بود که رهبری وی را بپذیرند و بعنوان مسئول دولت موقت آینده برسمیت شناخته و سایر خط و خطوط وشرایط وی را قبول کنند…

بسیاری از گروه ها از سلطنت طلبان گرفته تا مارکسیستها و لیبرال ها، هیچ کدام نمیتوانستند چنین پیشنهادی را بپذیرند، یک سری از گروه ها به این انحصار طلبی مجاهدین واکنش نشان داده و از همان ابتدا به آن حمله کردند که البته رجوی در درون از این موضوع استقبال می کرد. این چیزی بود که او میخواست؛ تا افراد بیشتری را به زعم خودش در آینده که فکر می کرد قدرت را بدست می گیرد…ازسهیم شدن حذف کند. او می گفت هر چه آنها بیشتر به ما حمله کرده و مخالفت کنند کار ما را در بعد از پیروزی آسان تر می کنند وما از همین حالا آنها را شکست داده ایم!!وی معتقد بود تنها نیروی انقلابی و مبارزفقط سازمان مجاهدین است و بس. او می گفت: “هر کس در این دنیا یا با ماست و یا برعلیه ما ودر همکاری با رژیم ایران است.”

مدت زیادی طول نکشید که اکثر اعضای عضو شده کم کم به ماهیت انحصاری و قدرت طلبانه شورا پی برده و متوجه شدند که رجوی می خواهد از شورا بعنوان حربه ای سیاسی در دستان خودش استفاده کند که فقط در خدمت اهداف او باشد. لذا آنها شروع به مخالفت با این اعمال می کردند و درنتیجه همان تعداد احزاب و شخصیت های شناخته شده یا از این شورای باسمه ای استعفا دادند ویا چون زیر بار اهداف تعیین شده نمی رفتند توسط رجوی اخراج شده و در معرض تهمت های فراوان قرار گرفتند.

سرانجام پس از مدت ها کشمکش، بنی صدر که مدت ها بود به مواضع خودخواهانه، قدرت طلبانه و فرصت طلبی های رجوی پی برده و به روابط او با دولت عراق به عنوان دشمن درحال جنگ با ایران به شدت انتقاد داشت کناره گیری نمود… بدلیل اینکه تمام منابع و امکانات مالی نیز در دست رجوی بود بنی صدر امکان جدا کردن بخشی از شورا و ادامه حیات آن را نیز بطور مستقل نداشت لذا او در تاریخ ۱۳۶۲ (۲۴ مارس۱۹۸۳) رسما جدایی خود را اعلام کرد.

پس از آن جبهه دمکراتیک انقلابی زحمتکشان در سال ۱۳۶۲، حزب دمکرات کردستان ایران درسال ۱۳۶۴، شورای متحد چپ به نمایندگی مهدی خان بابا تهرانی در سال ۱۳۶۴، حزب کار ایران(طوفان) …به ترتیب از شورا جدا شدند.

حزب دموکراتیک کردستان در ۱۴ آوریل ۱۹۸۵ از شورا اخراج شد. بهانه این بود که حزب با دولت ایران ارتباط داشته است. در نظر مجاهدین، این قابل قبول نبود. رجوی نمی خواست هیچ ارتباطی با دولت ایران وجود داشته باشد…و در این رابطه به سایر اعضا نیز چنین حکم می نمود.اما حزب دموکراتیک کردستان، می دانست که به این ارتباط نیازدارد. آنها در باره برگرداندن اجساد کشته شدگان و تبادل اسرا …. نیاز به گفتگو و صحبت داشتند … هرچند که آنها نیز راهی انحرافی در پیش گرفته و با چپ روی های فراوان خود در اوایل انقلاب به دامنه تنش های مردم می افزودند…. در هر حال آنها همین قدر منطقی بودند که به ارتباط نیاز دارند و این ارتباط نیز طبیعی بود وبه مانند مجاهدین آن را دگم نکرده بودند ولی رجوی با یکدنگی تمام مانع ارتباط بقیه نیز می شد.

مجاهدین همچنین باعث جدایی و اختلاف دیگر سازمان ها شدند/ بعنوان نمونه جدا کردن مهدی سامع از گروه اصلی چریک های فدایی خلق اقلیت و محمدرضا روحانی از جبهه دمکراتیک ملی …

شرایط انحصاری شدن شورای ملی مقاومت و خاص کردن مبارزه از طرف سازمان مجاهدین به همین شکل پیش می رفت تا جائیکه در سال ۱۳۶۳ این اقدامات “انقلاب ضد- لیبرالیسم” نامگذاری شد.

(البته سازمان ورجوی درهرمرحله یک فیلی تحت عنوان انقلاب هوا میکرد انقلابات مختلفی شامل انقلاب درخط … وانقلاب بورژوارفرمیسم وانقلاب برضدلیبرالیسم ودر نهایت انقلاب ایدئولوژیک که باهریک ماهها وسالیان افراد را سرگرم می کردند.)

درظاهر گفته می شد که ما می خواهیم هویت انقلابی اصیل خود را حفظ کنیم و دراین مسیر هیچ کوتاهی و مذاکره و همکاری با دولت ایران متصور نیست!… و تنها راه، همان خشونت و مبارزه قهرآمیز است… (رجوی همواره به دنبال جنگ و خونریزی بود). هرگروهی راهی خارج از این را پیش می گرفت به سازش و خیانت به مبارزه مردم محکوم می شد… در این رابطه نود درصد از وقت و تلاش نیروهای مجاهدین در خارج ازکشور در آن دوران صرف مخدوش کردن چهره سیاسی اشخاص شناخته شده می‌شد.

بخش جی اس(یعنی جنگ سیاسی) برای اولین بار درسازمان نهادینه شد که هدف آن جنگ با اضداد ومنتقدین سازمان مجاهدین بود وبه گفته واعتراف درونی رجوی دربرهه ای اززمان بیش از۸۰ درصد انرژی وامکانات، صرف همین جی اس(جنگ سیاسی) میشد.وبعدها نیز کارخاص این بخش لجن پراکنی علیه جداشدگان شد.آنها یا باید شرایط رجوی را قبول میکردند و به شورای ملی مقاومت می‌پیوستند و یا اینکه هدف سیاسی و تهمت ها قرار میگرفتند. یک سری از این گروه ها حتی بطور فیزیکی هدف قرار گرفته و جلسات و دفاتر آن ها با حملاتی برنامه ریزی شده از سوی هواداران مجاهدین بهم می خورد.

تقریبا در این دوران تمام گروه ها و شخصیت های سیاسی که عضو شورا نبودند بخاطر انتقاد از مجاهدین متهم به همکاری با وزارت اطلاعات ایران شدند، و البته پس از آن نیز هر عضوی که از سازمان نیز خارج می شد به این لقب منتصب می شد!

بدنبال بحث های انقلاب درونی در سازمان، بندی تحت عنوان شورای رهبری در سازمان مطرح شد. دراین بند تمامی مردان را از راس کارها کنار زده و به جای آن ظاهراً زنان بر مسند امور نشستند. با این پیش زمینه مسعود رجوی تصمیم به تغییرات دیگری در شورا گرفت. در شهریور ماه ۱۳۷۲ با جلسات مکرری که با اعضای شورای ملی مقاومت برگزار نمود نهایتا با زور و اجبار مریم قجر عضدانلو رابه عنوان رئیس جمهور مقاومت! ایران معرفی کرد. آنگاه در یک حرکت فرمالیستی مریم عضدانلو اعلام استعفا از سازمان کرد و درحالیکه یک شورای رهبری ۲۴ نفره از زنان در درون سازمان تشکیل شده بود و فهیمه اروانی ارشد و جانشین مریم عضدانلو بود او را مسئول اول سازمان معرفی کردند.

در آن زمان جلسات شورا سالانه و با صرف هزینه ای سنگین در عراق برگزار می شد. رجوی اعضای شورا را برای جلسات سالانه دعوت کرده و به عراق فرا می خواند. در سال۱۳۷۲ رجوی دریک حرکت کودتا گونه دیگر قبل از بحث های انتصاب! رئیس جمهور، تعداد بسیار زیادی (شاید در حدود ۱۰۰نفر) از اعضای همان شورای رهبری معرفی شده و تعدادی از مردان با سابقه سازمان را به عضویت شورا درآورد. کاری که در آن زمان بسیار غیرمنتظره و قلدرانه مأبانه بود. تا قبل ازآن تاریخ سازمان مجاهدین نیز بعنوان یک سازمان تنها یک نماینده ویک رای در شورا داشت ولی پس از این اقدام، اکثریت قریب به اتفاق آن از اعضای مجاهدین می شدند و آنچه عملا اتفاق افتاد شورا دیگر یک شورای متشکل از سازمان ها و نهادهای مختلف نبود وتنها ابزاری در دستان مسعود رجوی برای پیش بردن مقاصدش شده بود. به دلیل اینکه تمامی هزینه های آن نیزبعهده سازمان بود. احزاب و گروه های دیگر خیلی قدرت مخالفت با وی را نداشتند.

چنانکه خود رجوی بعدها در نشستهای درونی اعلام نمود این حرکت تنها به این خاطر بود که بتواند هم حق وتوی اعضای شورا را از بین ببرد و هم اکثریت قریب به اتفاق رأی شورا را تحت کنترل و اختیار خود داشته باشد بطوریکه پس از آن با یک ترفتدی دیگری در اساسنامه شورا اعلام نمودند:«بر اساس مصوبات شورا، صرفنظر از وزن و موقعیت اعضای شورا، کلیه اعضاء دارای یک رأی بوده و همه تصمیم گیریها بر مبنای اکثریت آراء اتخاذ می‌شود»

پس از این گسترش اولیه و زمینه سازی ها جلسه تابستان ۷۲ بصورت فشرده وبرای دو هفته تشکیل شد تا اینکه رجوی در بحث های بسیارطولانی و خسته کننده تمامی اعضای شورا را (که اینک اکثریت آن نیز ازمجاهدین بودند) قانع کند که در ادامه مبارزه! نیاز است که برگی جدید رو کند و مریم را بایستی بعنوان رئیس جمهور آلترناتیو معرفی نمایند. او استدلال می کرد این کار یک ضرورت سیاسی است. تعدادی از اعضای اصلی و قدیمی شورا از جمله آقای متین دفتری و همسرش مریم متین دفتری و آقای هزارخانی … بشدت با اینکار مخالف بودند که در ادامه اصرارها و بحث های طولانی رجوی و بخاطر در انزوا قراردادن، آنان نیزبناچار سکوت کرده و به اجبار نظرات رجوی را قبول کردند…. در ادامه این جلسات کمیسیون های مختلفی شبیه یک دولت نیز مشخص ومعرفی کردند. از جمله کمیسیونهای: زنان، صلح، مذاهب، دانشگاهها، آموزش و پرورش، طرحهای دفاعی و استراتژیک، ملیتها، صنایع، امنیت و ضد تروریسم، خارجه، قضایی، فرهنگ و هنر…. دقیقا تمام کمیسیون های مهم دراختیار مجاهدین قرار گرفت و درآن زمان فقط مسئول بعضی کمیسیون ها نظیر کمیسیون محیط زیست و و مذاهب و ادیان، زنان و قضایی، افراد غیر مجاهدین شدند که با جدا شدن آقا وخانم متین دفتری یکسری از این کمیسیون نیزبازهم به دست سازمان افتاد. ناگفته نماند که این کار فقط یک ژست و در ظاهر بود و هیچ گاه این کمیسیون ها کاری جدی انجام نداده و وجود خارجی نداشتند.

پس زلزله این اتفاقات

سرانجام بدنبال تصمیم گیری های خودخواهانه و از سر بی تدبیری مسعود رجوی یک سلسله حوادث در شورا رخ داد.

در سال ۱۳۷۷ هم زمان با روی کار آمدن آقای خاتمی در ایران جبهه دمکراتیک ملی ایران به نمایندگی هدایت‌الله متین دفتری، و خانم مریم متین دفتری نیز از شورا استعفا داده و خارج شدند.

آقای ایرج شکری که در جلسات شورا بسیار زیر فشار رجوی بود و حتی اجازه مطرح کردن عقایدش را نیز به او نمی داد. او هم در دهه ۸۰ از شورا خارج شد.

خانم فریبا هشترودی که دو سه سالی به عضویت شورا درآمده بود او نیز با مشاهده وضعیت انحصارطلبانه مسئول شورا از آن خارج شد. رجوی در بسیاری از نشست های درونی با مسئولین سازمان، خانم هشترودی را تحقیر نموده و به او نسبت های ” زن کم عقل” و سبکسر و…. می داد.

در ادامه خروج ها در سال ۱۳۷۵، تعدادی ازکادرهای قدیمی و چهره های ثابت و سرشناس سازمان ازجمله دکتر “مسعود بنی صدر” (نماینده شورا در آمریکا) – دکتر “بهمن اعتماد” (نماینده شورا در انگلستان) – “کمال رضائی” (نماینده شورا در هلند) – “سعید اسدی طاری” (از مسئولین روابط بین المللی درفرانسه) و … که عضو و نماینده شورا در کشورهای مختلف شده بودند نیز از سازمان وشورا جدا شدند.

مرحله دوم گسترش شورا:

حدود از سال۱۳۷۴ رجوی تصمیم گرفت که مجددا اعضای شورا را اضافه نموده و درعرض یکی دو سال حدود ۴۰۰ تن دیگر از اعضای رده بالای تشکیلات سازمان که اکثرا زنان شورای رهبری بودند را به عضویت شورا درآورد در این وضعیت افراد شورایی که عضو سازمان نبودند به زحمت به بیست الی سی نفر می رسید. افرادی که دیگر سازمان و یا حزبی را نمایندگی نمی کردند و اکثرا” شخصیت های منفرد و معمولی بودند که امثال آنها هزاران نفر در خارج کشور یافت می شوند.

آنچه مهم بود بیش از ۹۵ درصد اعضای شورا را اینک خود سازمان مجاهدین تشکیل می داد و این بهانه و مدل خوبی برای سو استفاده های فراوات و تبلیغات های گسترده درخارج کشور بود تا با این اسم هر چقدر که می تواند اخبار دروغ و جعلی انتشار دهد… در این سال اعضای شورا به ۵۳۰ تن رسید.!

حقوق اعضای شورایی خارج از تشکیلات رجوی:

در یکی از جلسات درونی سازمان مریم عضدانلو به حقوق چند هزار دلاری اعضا غیر سازمانی شورا اشاره نمود و گفت پس از سقوط صدام و مشکلات مالی(گردش مالی بدلیل رفتن نام سازمان در لیست های تروریستی) که درگیرآن شدیم به اعضا اطلاع دادیم که چند درصدی از حقوق آنها کم می شود. و ظاهرا حقوق های ۸الی۷ هزاردلاری آنها تبدیل به ۶تا ۵ هزار دلار در ماه شده بود.

جلسات شورا سالانه در بغداد تشکیل می شد. و از سال ۱۳۷۲ در محلی در بغداد بنام تالار بهارستان که با صرف هزینه چندین میلیون دلاری ساخته شده بود، اجرا می گردید.

البته پس از آن رجوی برای ارضای قدرت طلبی اش سالن های مشابهی در قرارگاه های پارسیان،اشرف و بدیع زادگان به همان عریض و طویلی و با هزینه های میلیون دلاری ساخت که در خیلی از این سالن ها هرگز جلساتی برگزار نشد.

درقرارگاه پارسیان دو سالن به نام سالن شورا ساخته شد. که یکی از این سالن ها که در ملک اختصاصی رجوی قرار داشت “احمدی” نام گرفت وصف این سالن و رستوران ها، هتل ها و باغها و مشاعات اطراف آن را حتما” خوانده اید… سالنی که پای هیچ شورایی به آن نرسید…و سرانجام با سقوط صدام بدست نیروهای آمریکایی افتاد.

چگونگی تشکیل جلسات و انتشار اطلاعیه های شورا:

تا سال ۱۳۸۱ در کشور عراق تقریبا سالی یکبار جلسات با هزینه های بسیار گزاف برگزار می شد. در این رابطه گاها” یکی از طبقات هتل نوفوتیل بغداد و تعدادی ساختمان چند طبقه شیک و بزرگ.. (عموما” برای آنهایی که هم عضو شورا بودند و هم عضو سازمان در خارج کشور بودند)برای حدودا” یک ماه اجاره شده و درون سازمان از یکی دو ماه قبل تعداد بسیار زیادی به بیگاری کشیده می شدند تامحل های پذیرایی و استراحت های موقت و محل کار …. ناهار و شام های ضیافتی را آماده سازی نمایند. ده ها نفر را به نگهبانی و انتظامات می گماردند و برنامه های ناهار و شام مجلل برپا می کردند تا رجوی عقده های قدرت طلبی خود را کمی ارضا نماید.

زمان برگزاری، جلسات حدودا” دوهفته طول می کشید که روزانه تا ۱۶ ساعت جلسات ادامه داشت. و واقعیت اینکه یکه تاز میدان تنها رجوی بود و رجوی…. او داد سخن می داد و حرف می زد و حرف می زد و قدرت نمایی می کرد در این ساعات طولانی اعضا باصطلاح شورا درجلسه،می نشستند، به خواب فرو می رفتند، چرت می زدند … و برای قدم زدن به بیرون می رفتند! ولی همچنان رجوی به سخن سرایی ادامه می داد، در آن سال ها حتی اعضای غیر سازمانی شورا نیز دیگر جرئت مخالفت با عقاید و نظریات رجوی را نداشتند. نشریه ای به نام ایران زمین که ارگان شورا نام گرفته بود چاپ می شد. بعلت اینکه جاذبه بیشتری از نشریه مجاهد که ارگان سازمان بود در بین اعضا پیدا کرده بود بدستور رجوی تعطیل شد. در نشریه ایران زمین مطالب متنوع تری چاپ می شد و افراد بیشتری قلم زده و نظریات خود را می نوشتند این برای رجوی قابل تحمل نبود و تعطیل شد. در چندی از جلسات که من شاهدش بودم. آقای ایرج شکری و خانم فریبا هشترودی که مطالبی بیان کرده و روی نظرات خود پافشاری می کردند از طرف رجوی یا مورد تمسخر واقع شده و یا غضب می شدند. در یکی از همین جلسات مسعود رجوی آنچنان با دیکتاتوری و آمرانه با آقای ایرج شکری صحبت نمود که او شجاعانه در همان جلسه تلویحا” گفت که این نوع اداره مجلس شیوه دیکتاتوری مابانه است و دقایقی باعث تشنج و اختلال در روند کاررجوی شد … و البته ایشان که دیگر ادامه ماندن در این وضعیت برایش مقدور نبود پس از مدتی جداشد. هنگامی که خانم هشترودی نیز صحبت می کرد عملا از طرف رجوی حرف هایش به شوخی وریشخند گرفته میشد تا او را ازادامه صحبت باز دارد.

(البته در طی دو هفته و جلسات ۱۴تا۱۶ ساعته اعضای مجاهدین که حق صحبت نداشتند که هیچ اعضای شورایی معروف نیز ماکزیمم ۱۰دقیقه بیشتر نمی توانستند صحبت کنند. لازم به ذکر است که رجوی بدلیل کثرت اعضای سازمان مهدی ابریشم چی را نماینده اعضای سازمانی در شورا معرفی نموده بود که کار وی در جلسات از یک طرف تعریف و تمجید از رجوی بود و از طرف دیگر آماده باش برای زیر سوال بردن و توهین کردن به آن دسته از اعضای شورا بود که در مخالفت با رجوی نکته ای بیان می کردند. در همان جلسات بارها شاهد توهین ها و تهدیدها و گفتار نامناسب وی با اقای ایرج شکری و سارین بودم)

با این تفاسیر پس از پایان هر دوره جلسات، بیانیه هایی طولانی در صفحات متعدد تنظیم شده و سپس از همه اعضا امضا گرفته می شد. محورهای بیانیه همان ها بودند که رجوی ساعت ها در باره آن داد سخن داده وهر سال با وقاحت تمام به اعضا می گفت امسال سال آخر و سال سرنگونی! حکومت ایران است…

و اما درطی سال هر اتفاق و یا موضوعی که رجوی تشخیص می داد بایستی از طرف شورا بیانیه بدهد. و از آنجائیکه او این شورای خود ساخته را ملک طلق خود می دانست و شاید هم علت اصلی و انگیزه این انحصاری کردن کامل همین بود… که او آنقدر اتوریته و دست باز داشته باشد که همه نیات و خواستها و دروغ و تقلب هایش را به اسم یک شورای باسمه ای و دهن پر کن بیرون دهد.

انواع اطلاعیه های رنگ و وارنگ و با موضوعات مختلف که در این سال ها به اسم شورای ملی مقاومت به چاپ می رسید. همان بیش از ۹۵ درصد اعضا درون سازمانی که من هم یکی از آن نفرات بودم قبل از انتشار، آن اطلاعیه ها را به چشم نمی دیدیدم. وخبری هم از درج چنین اطلاعیه هایی نداشتیم … و هیچ گونه نظرخواهی نیزدر این رابطه از کسی نمی شد.

بطور معمول و بر طبق عرف و ثیاق هر شورا اعضای آن بایستی از حداقل موضعگیری ها و عملکرد شورایی که در آن عضو هستند مطلع باشند و در موارد مهم نظر بدهند ولی فکر می کنم این تنها شورایی بود که تنها یک عضو واقعی داشت و آن هم فقط رجوی بود که لجام گسیخته بر آن می تاخت.

اطلاعیه بر علیه جداشدگان، اطلاعیه در رابطه با مواضع هسته ای ایران، اطلاعیه در حمایت از مقامات آمریکایی و…انواع و اقسام این اطلاعیه ها بطور خاص در دفتر و اتاق کار رجوی تهیه و تنظیم شده و سپس به چاپ می رسید.

در این موارد تنها بیانیه های سالیانه بود که در صفحات طولانی تنظیم شده و سپس ساعتی اعضای شورای درون سازمان را به اجبار جمع کرده و قسمت هایی از متن آن را برای افراد قرائت می کردندو سپس فقط صفحه آخر آن را برای امضا می دادند بدون هیچ گونه نظرپرسی و نظر خواهی و کسی را نیز جرئت مخالفت و اظهاری نظری نبود. در واقع ۹۵درصد اعضا سازمانی شورا یک فرم بیشتر نبودند تا جلسات در ابعادی بزرگتر تشکیل شده و رجوی تنها استفاده های تبلیغاتی و قدرت طلبانه خود را از آن ببرد. و در زمان هایی هم که نیاز باشد برای سرکوب سایر اعضای شورایی غیر سازمان استفاده کند.

(به یاد دارم در دهه ۷۰تا ۸۰ بعضا که اعضای غیر سازمانی شورا به عراق مسافرت کرده و برای دیدار به یکان های نظامی می رفتند. تعداد بسیار زیادی از نفرات یکان ها را از قبل توجیه و آماده می کردند که تا می توانند اعضا شورا را زیر سوال برده و از آنها بخواهند بیشتر از سازمان و رجوی در خارج کشور تعریف کنند و در موارد زیادی نیز بصورت کنترل شده و برنامه ریزی شده توسط یک سری نفرات آنها را به باد انتقاد “خارجه نشینی و بورژاوزی می گرفتند.)

مسعود رجوی و مریم عضدانلو در بسیاری از نشست های درونی اعضای شورا از جمله آقای هزارخانی، ایرج شکری و مرضیه را…. به تمسخر گرفته و می گفتند آنها فقط خارجه نشین هستند و در پناه … رنج سازمان به نوایی رسیده و معروف شده اند!….

با این وصف و حال شورای ابزاری، که فقط در خدمت اهداف آقای رجوی بود خارج شدن اعضای ریز و درشت از آن امری بدیهی می نماید ولی از آنجا که مناسبات فرقه ای و خوی دیکتاتوری در همه جا سایه گسترده بود خروج افراد ناراضی نیز از شورا براحتی امکان پذیر نبود چرا که طبق تجربه می دانستند با خروج از دام شورا اطلاعیه های مزدور خواندن آن ها و نثار کردن فحش و فضیحت ها شروع خواهد شدو این هم انتخاب و راهی سخت بود که در پیش پای اعضای ناراضی شورا گذاشته بودند… با این وصف ولی باز هم بسیار افراد شجاعی که بخوبی پی به ماهیت فرمالیستی و میان تهی بودن شورای دستاویز رجوی برده بودند به مانند تشکیلات فرقه بطور متوالی از آن خارج می شوند.

از جمله آقای علی اصغر حاج سید جوادی، حسن ماسالی، فریدون گیلانی، خانم الهه،اسماعیل وفا یغمایی و دردهه ۹۰نیز بالاخره آقایان کریم قصیم و محمدرضا روحانی نیز با خروج خود توانستند پرده دیگری از پوشالی بودن این شورا را کنار زده و خود را از بند رجوی رها کنند.

نگاهی به برخی مندرجات و اساسنامه شورا:

«در اساسنامه شورا قید شده بعد از بدست آوردن قدرت در ایران، دولت موقت شورا، تنها ۶ ماه در قدرت خواهد بود و وظیفه اصلیش برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه… و انتقال قدرت به نمایندگان مردم ایران است. »

رجوی در جلسات درونی سازمان با اشاره به این بند اساسنامه تلویحا”با تمسخر می گفت «در شش ماه، ما کاری خواهیم کرد که تمامی قدرت را بدست بگیریم و با نثار کردن فحش و فضیحت به بقیه گروه ها می گفت ما زحمت کشیدیم و جون کندیم…. چطور حکومت را به دیگران می دهیم.»

در بخش دیگری از مندر جات داد سخن از تشکیل کمیسیون های مختلف زده شده:

« ۲۵ کمیسیون درشورای ملی مقاومت ایران اساس دولت موقت ائتلاف را پس از سرنگونی تشکیل می‌دهند. ریاست هر کمیته را یکی از شخصیت‌های عضو شورا که در زمینه مزبور تخصص دارد بر عهده دارد.» آنچه در عمل اثبات شد از زمان اعلام این کمیسیون ها تنها یک نامی بر روی کاغذ بودند و حتی به شکل فرمالیستی نیز محدوده فعالیتی این کمیسیون ها نداشته و تنها مصرف آنها برای تبلیغات خارجی و ادعای قدرت کردن بوده و هست.

محور بعدی قیده شده

«شورای ملی مقاومت ایران دارای ۵۳۰ عضو شامل نمایندگان اقلیت‌های قومی و مذهبی مانند کردها، بلوچ‌ها، ارامنه، کلیمیان وزردشتیان است. زنان ۵۰ درصد اعضای این شورا را تشکیل می‌دهند»

دروغ هر چه بزرگتر …. شاید باورش راحتر… کدام قوم و کدام شخصیت مهم عشیره و کلیمی و ارامنه … تا کنون از این شورا معرفی شده اند. افراد عضو شورا حتی جرئت یک مخالفت مختصر را نداشتند این اعضای گوناگون کجا هستند که تا کنون کسی آنها را ندیده است!!!!! زنان عضو شورا سازمانی نیز حق هیچ گونه اظهارنظری نداشته و در واقع یک عضو فرمالیستی بیشتر نبودند.

وضعیت احزاب و گروه های با قیمانده در شورا!

هم چنین در تعاریف گروه ها و احزاب عضو شورا نیز بسیار صحبت ها و تعاریف مطرح شده: در حالیکه ریاکارانه اشاره ای به اینکه چند حزب و شخصیت مهم عضو شورا درهمان سه چهار سال اول از شورا خارج شدند. نشده است.

خوب است که از وضعیت واقعی همان دو سه حزب و گروه باقیمانده نیز مطلع شویم:

– جمعیت دفاع از دموکراسی و استقلال ایران با کلمه اختصاری اقامه بعنوان یک تشکل مستقل! خارج از سازمان قلمداد شده است.

آقای جلال گنجه ای عضو سازمان مجاهدین در رده معاون بخش که همسر و فرزندان وی نیز در درون تشکیلات سازمان هستند رهبر این جمعیت اعلام می شود. تا کنون هیچ فرد دیگری از این جمعیت اعلام عمومی نشده و حضور خارجی نداشته و این هم یکی از ترفند های دوگانه رجوی است که با آب و تاب فراوان ایشان را به عنوان یک تشکل و جمعیت! همواره معرفی می کند در باب تعریف این جمعیت یک نفری! در اطلاعیه های سازمان “اقامه” چنین شرح داده شده است

« … جمعیت دفاع از دموکراسی و استقلال ایران در سال۱۳۵۹ با نام «جمعیت اقامه» تأسیس شد و دربرگیرندهٌ روشنفکران مذهبی یا غیرمذهبی! و هم‌چنین متخصصان و تکنوکراتهای ایرانی می‌باشد و توسط جلال گنجه‌ای، که یک روحانی برجسته و از مخالفان شناخته‌شده تفکر بنیادگرایانه از اسلام می‌باشد، نمایندگی می‌شود. وی از شاگردان قدیمی (آیت الله) خمینی است که به‌دلیل تأکید (آیت الله) خمینی بر «ولایت فقیه» و استبداد دینی، از او فاصله گرفت. آقای گنجه‌ای در زمان شاه زندانی سیاسی و در سال ۱۳۵۸ کاندیدای مردم رشت برای نمایندگی مجلس بود. »

و حقیقت این است که این جمعیت موهوم تنها یک “عضو” داشته و دارد.

جلال گنجه ای با لباس فرم سازمان مجاهدین در یکی از جلسات درونی در کمپ اشرف!

– «شاخه هویت از چریکهای فدایی خلق نیز چنین معرفی می شود.

یک انشعاب از گروه چپ چریکهای فدایی خلق ایران است که با وابستگی به‌مسکو به‌شدت مخالف بود. این شاخه سازمان در سال ۱۳۶۳ متقاضی عضویت در شورای ملی مقاومت شد و در سال ۱۳۶۴ به‌عضویت این شورا پذیرفته شد. مهدی سامع، مهندس مکانیک، نمایندهٌ این سازمان در شورا، از سال ۱۳۴۹ تا ۵۷ در زندانهای شاه به‌سر برده‌است.»

واقعیت این است که تا کنون از این گروه نیز تنها دو نفر مهدی سامع و زینت میر هاشمی شناخته شده اند. آنها اینقدردر مضیقه بودند که در بعضی از جلسات شورا در عراق تشکیل می شد. خانم زینت میر هاشمی شرکت نمی کرد ومریم عضدانلو علت را از قول خانم میرهاشمی چنین توصیف می نمود: که بعلت اینکه ایشان فرزند کوچکی داشته کسی را برای سرپرستی وی نداشته است! وبه همین دلیل نمی توانست در جلسات شورا در عراق شرکت نماید.! در یکی از جلسات درونی نیز یکبار رجوی اشاره نمود که گروه آنها حتی به ۱۵ نفر هم نمی رسند.

«کانون توحیدی اصناف نیز این چنین معرفی می شود.

متشکل از بازاریان و صاحبان صنایع مخالف رژیم کنونی ایران است که در سال ۱۳۵۸ تأسیس شد. نمایندهٌ کانون توحیدی اصناف در شورای ملی مقاومت، ابراهیم مازندرانی، اهل تبریز، از تجار بازار تهران و از زندانیان سیاسی زمان شاه می‌باشد. …»

واقعیت این است تنها نفرعضو این کانون با این اسم عریض و طویل! نیز آقای مازندرانی هستند دختر ایشان نیز خانم لیلا مازندرانی عضو مجاهدین بود که در سال ۱۳۷۰پس از بحث های انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیکی از تشکیلات سازمان جدا شده و به پاریس نزد پدرش رفت…

«استادان متعهد دانشگاهها و مدارس عالی

متشکل از استادان دانشگاه می‌باشد و در سال ۱۳۵۹ تأسیس شد… دکتر محمدعلی شیخی، استاد دانشکدهٌ فنی دانشگاه تهران، نمایندگی این گروه در شورا را به‌عهده دارد.!»

محمد علی شیخی نیز تنها فرد از این تشکل خودساخته می باشد که در پناه سازمان مجاهدین زندگی می کند.!

در آخر نیز توجه شما را به پاره ای از موضعگیری های اعضای اصلی و شناخته شده شورا در سال ۱۳۶۰تا ۱۳۶۵ جلب می کنیم:

حزب دموکراتیک کردستان که در ۳۰ آوریل ۱۹۸۵، پایان مشارکت در شورا را اعلام کرد. در نشریه ای به نام “برخی از اسناد پیرامون رابطه شورای ملی مقاومت و حزب دموکراتیک کردستان” که توسط حزب دموکراتیک منتشر شد، نوشته است: “…از ابتدای ملحق شدن حزب به شورا، نمایندگان حزب دریافتند که مجاهدین با توسعه شورا مخالفند و فقط آن دسته از اعضای جدید را میپذیرند که نشان داده اند قصد پیروی از سیاستهای مجاهدین را دارند. به همین دلیل، شورا به جای پیروی از خط مشی جذب کردن،‌ از خط مشی دفع پیروی کرد و در نهایت به جایی رسید که از شورا فقط یک اسم باقی مانده و در واقع وجود ندارد…. اکنون آنها فقط از نام شورا برای پیشبرد اهداف سازمانی شان استفاده میکنند.

“. آقای مهدی خانبابا تهرانی، نماینده شورای متحد چپ در کتابش “نگاهی به جنبش چپ از درون” میگوید: “سازمان اقامه طی ریاست جمهوری بنی صدر، توسط مجاهدین و از میان هواداران مجاهدین تشکیل شد. بعد از این که بنی صدر و رجوی ایران را ترک کردند، سازمان نمیتوانست به فعالیت آشکار ادامه دهد، بنابراین بسیاری از کادرها و اعضایش ایران را ترک کردند و اقامه به یکی از اعضای شورای ملی مقاومت تبدیل شد. با آغاز مخالفت اعضا با خط مشی های مجاهدین، آنان جدا شدند. آنچه از آن باقی ماند به “دی.آ.دی” تغییر نام داد و نشریه “راه آزاد” را منتشر نمود. آقای جلال گنجه ای، نماینده اقامه، به عنوان نماینده گروه تازه متولد شده دی.آ.دی در شورا باقی ماند. این گروه هرگز در خارج از مجاهدین نبوده بلکه همیشه کپی سازمان مجاهدین بوده است. در بعضی موارد حتی از مجاهدین بنیادگراتر و به قولی “کاسه داغتر از آش” است. در حقیقت آنها توپخانه خطوط عقبی مجاهدین هستند.” “…در ابتدا کانون توحید اصناف را خوب نمیشناختم و فکر میکردم که نماینده بازار هستند. بعدها، دریافتم که این هم، سازمان کوچک دیگری است که به سازمان مجاهدین وصل است.” “… سازمان استادان متحد، فقط یک نماینده به نام محمد علی شیخی داشت و در واقع سازمانی وجود نداشت. در اولین روزهای انقلاب، برخی از اساتید که از مجاهدین حمایت میکردند گردهم آمده و این سازمان را تشکیل داده بودند. اما بعدها، هیچ چیزی از آن باقی نمانده بود. این هم ‌مثل بقیه کاملا و آشکارا مطیع مجاهدین بود. سازمان چریک فدایی خلق (پیروان هویت) که بعدها عضو شد، توسط مهدی سامع نمایندگی میشد. شش یا هفت ماه قبل، وی سازمان را معرفی کرد و به عنوان فرد عضو شورا شد. سپس ناگهان تغییر عقیده داد و عضویت خود به عنوان سازمان را اعلام نمود.” تهرانی در جای دیگری میگوید: “… به نظر میرسید که آنها فقط به دکوراسیون جدید برای حزبشان نیاز دارند و دیگر هیچ. مجاهدین و خودارزشگذاری مجاهدین خلق مانع از پیوستن دیگر نیروها به شورای ملی مقاومت بود. آنها به جای اصلاح خودشان در برابر انتقادات از جانب دیگر اعضای شورا، گروههای مطیع خودشان را در شورای ملی مقاومت به وجود آوردند و فکر کردند که میتوانند با این کار در صحنه بین المللی ائتلافی از نمایندگان همه طبقات جامعه را نشان دهند. در حقیقت وقتی دیدند که بسط شورا به واقعیت تبدیل نشد، افزودن نامهای خلق شده به شورا را شروع کردند..” تهرانی درباره روابط داخلی در شورای ملی مقاومت مینویسد: “… جنبه دیگر از وابستگی شورای ملی مقاومت و نداشتن استقلال هویت این بود که هرگاه مجاهدین میخواستند، نشست پایان مییافت. این به آن خاطر بود که آنها میزبان بودند و مکان به آنها تعلق داشت و همه چیز در دست آنها بود. البته ما هم مثل بقیه اعضا میتوانستیم به نشست ادامه دهیم اما این نشست رسمی نبود.” “… وقتی با مشکلات داخلی در داخل سازمان خودشان و شورای ملی مقاومت مواجه شدند، ناگهان تحت نام انقلاب ایدئولوژیک و انتخاب مسعود و مریم به عنوان رهبران “انقلاب جدید در ایران”، خودشان را به عنوان تنها رهبران انقلاب معرفی کردند و به همه ایده های متفاوت سیاسی دیگر پوزخند زدند. در این شرایط نمیشد دیگر در شورایی با این ساختار باقی ماند. بعدها با ادامه دادن شیوه هایشان و اقامت جستن در عراق، تیر خلاص را به شانس تاریخی شان شلیک کردند. البته هنوز تحت عنوان شورای ملی مقاومت حرف میزنند، اما همه میدانند که این پدیده دیگر وجود مستقل ندارد و ناپدید شده است.” (همان ماخذ، ص ۶۱۸) تهرانی درباره خروج شورای متحد چپ از شورا میگوید: “… من معتقدم که بعدها نیز درشورا، مجاهدین تلاش نکردند دیگر نیروهای اپوزیسیون را جذب کنند و حتی آشکارا به سازمانی توتالیتر تبدیل شدند که تلاش میکرد نیروهای اپوزیسیون را جدا کرده و نابود نماید. خط مشی آنها جذب همکاری نبود، بلکه آنها به پیروان فرمانبردار نیاز داشتند. این امر به روشنی در شعارشان “ایران-رجوی، رجوی-ایران” نشان داده شده است. با این خط مشی ها و شعارها، صحبت از دموکراسی، حقوق مساوی، همکاری و … چیزی جز یک شوخی احمقانه نیست.” (همان ماخذ، ص ۶۲۷) تهرانی درباره استراتژی شورای ملی مقاومت میگوید: “در اصل، استراتژی شورا به خود شورا تعلق نداشت. این استراتژی “مبارزه مسلحانه” بود که جزئیاتش را مجاهدین دیکته میکردند و به نام شورا اعلام میشد. شورا هرگز استراتژی مستقل یا دستور کار روزانه نداشته است.” (همان ماخذ، ص ۶۳۷) در مصاحبه ای با نشریه پیوند درباره موضوع نیروهای شورای ملی مقاومت، دکتر علی اصغر حاج سید جوادی میگوید: “قبل از هر چیز باید تأکید کنم که به استثنای حزب دموکراتیک کردستان و مجاهدین، ۲ یا ۳ سازمان دیگر که شورا در نشریه اش از آنها نام میبرد، ساخته هایی هستند که هیچ سازمان، عضو یا حمایت کننده ای ندارند. این سازمانها وجود ندارند و برای بزرگ نشان دادن شورا توسط مجاهدین خلق شده بودند.” (پیوند، سپتامبر ۱۹۹۸، ص ۱۳) اقای بهمن برومند، دیگر عضو سابق شورای ملی مقاومت میگوید: “بعد از چند ماه، برای ما روشن شد که سازمان مجاهدین هرگز قصد تشکیل ائتلاف نداشته و این شورا را برای استفاده از اسامی سازمانها و اشخاص شناخته شده و افزایش اعتبار خودش به راه انداخته است. وقتی دریافتیم که مجاهدین ماهها، بدون اطلاع شورا، با رژیم خونخواری مثل رژیم صدام حسین در حال گفتگو بوده تا مقرش را به عراق منتقل کند، تحمل خود را از دست دادیم.” (پیوند، سپتامبر ۱۹۹۸، ص ۳۱) آقای حسن ماسالی، یکی دیگر از اعضای سابق شورا و نماینده جنبش رنجبران گیلان و مازندران (یکی از سازمانهایی که عضو شورای ملی مقاومت بود و بعدها آن را ترک کرد) در مصاحبه با پیوند گفت: “… به جای جلب سازمانها و اشخاص مسؤول، شناخته شده و جدی، مجاهدین درها را به روی نیروهای فرصت طلب و مطیع باز میکردند. آنها مسؤول حمایت از رجوی و حمله به منتقدان مجاهدین بودند.” (پیوند، سپتامبر ۱۹۹۸، ص ۲۹) دکتر منصور فرهنگ، یک عضو سابق شورا و نماینده سابق شورای ملی مقاومت در امریکای شمالی در مصاحبه با نشریه پیوند گفت: “… واقعیت این است که شورای ملی مقاومت از اولین روز تشکیل، ابزاری بود در دست مجاهدین و هرگز استقلال نداشت. اکثریت اعضا این را میدانستند.

خروج از نسخه موبایل