فرقه ای که نسل کشی کرد و نام آن را انقلاب درونی مریم نهاد!

وقتی که از نسل کشی صحبت می کنیم شاید خیلی ها یاد جنگ های نسل کشی مثل فلسطین، رواندا و… می افتند ولی نسل کشی دیگری هم وجود دارد که در فرقه رجوی اتفاق افتاد و امروز می خواهم پروسه آن را برای شما بازگو کنم.
مسعود رجوی رهبر فرقه، نیاز به این دارد تا خود را در عرصه سیاسی حفظ کند و برای این، نیاز به یک تشکیلات حصار شده و مدار بسته داشت که کسی نتواند ازآن خارج شود و فقط آن چه را که او میخواهد، بدانند، افکار عجیب وغریب ودوراز ذات وطبیعت انسانی به نفرات القا شود و بدبینی و تفرقه زیادی بین آنها ایجاد کند. در این میان تمام زوجها ی سازمان را با وضعی دهشتناک تر وبا سلاح مخوف "انقلاب مریم" از هم جدا کردند.
یک سری از افراد در اول انقلاب سرکوب شدند و سری دیگر(لایه های پایین) که قادر به درک آن نبودند تحت شکنجه و زندان سرکوب شدند و دراین موقعیت مناسب، رجوی از این تشکیلات بسته استفاده نمود تا بی اعتمادی را در میان نفرات ایجاد کند و بدین ترتیب هیچ کس با همدیگر حرف نزند و بعد از آن هر کس سؤال داشت فقط از مسئول خود جواب بگیرد.
 در آن شرایط پیش آمده یک سری بودند که از طریق زن و بچه اطلاعات با همدیگر رد و بدل می کردند و برای قطع این روابط، با ریاکاری و ریختن اشک تمساح مقرر شد که بچه ها را باید در یک مکان امن برد و بدین ترتیب آنها را از خانواده ها جدا کردند. بچه هایی که 6 ماهه تا 10 ساله بودند. اعضای متاهل وبچه دار، در لحظه اول کار با دید مثبتی  بدان نگاه می کردند که مثلا رهبری سازمان(مریم ومسعود) به آنها خیلی لطف کرده که بچه هایشان از عراق درحال جنگ را به مکان امنی برده و شاید فردا خودشان هم برای دیدن بچه ها به آن مکان بروند. ولی این شگرد رجوی در آن شرایط برای خیلی های دیگر روشن بود اما سرکوب درون تشکیلاتی نمی گذاشت بیان کنند و نهایت اینکه آن چیزی که نباید می شد، شد. رجوی بعد از آن زوج ها را از هم جدا کرد و یک نسل از نفرات که باید متولد شده یا رشد میکردند ازدست رفت و این نسل کشی تا امروز هم ادامه دارد طوری که اگر زنها در آن اوایل از همسرانشان باردار بودند سقط جنین کردند که به انقلاب مریم نزدیک شوند، از آن گذشته راه دیگری هم برای آنها وجود نداشت چون از هم صحبت وهمسر خود جدا شده بودند و برای تضمین آینده خود دست به دامن مریم شده بودند.
 شاید در فرقه های دیگر هم برای وابسته کردن افراد چنین کاری را بااندکی ملاحظات انجام داده اند ولی فرقه رجوی بطورعیان، نفرات را با سرکوب مجبور به چنین کاری می کرد ونتیجه اش سقط جنین های پی درپی ای بود که انجام میشد. در اینجا باید پرسید آیا این نسل کشی نیست پس چیست؟ اگر نیست ما را توجیه کنید و اگر هست باید سران فرقه که امروز در فرانسه هستند به خاطر این جنایت و نسل کشی پاسخ گو باشند. بعد از چند سال مریم دست به تاکتیک کثیف وجنایت کارانه دیگر زد و آن در آوردن رحم زنها بود. شاید برای کسانی که مثل من در آن فرقه بزرگ شده اند این مسائل عادی باشد، چون القاء فکری بر ما تحمیل شده بود و آن این بود که انقلاب مریم نسل آینده ماست و ما هم این را قبول کرده بودیم چون توجیه و القاء این بود که اگر کسی مریم را داشته باشد نسل آن در دنیا ماندگار است.
 امروز که به این فکر می کنم شاید باور نکنید که مریم باعث جدایی ما از همه چیز بوده است وادامه حیات  ما در آنجا با وصل به او ماندگار و ممکن بوده است و اگر این نبود در نمازخانه در جلو نفرات عکس مریم و مسعود را نمی زدیم، به عبارتی تمام عبادات ما برای آنها بوده است. در لحظه اول برای آدمی سؤال پیش می آمد که مگرگذاشتن عکس در قبله برنماز ایستادن بسوی آن، یک نوع بت پرستی نیست ولی مسئولین توجیه می کردند که این عشق است که امروز با عکس آنها  در همه جا از شکل  به محتوا می رسیم و آن محتوا همان قبول مریم بدون چون و چرا است؟ آیا هنوز هم به آموخته های خود شک میکنید و گفته منحرفین ازراه رجوی را باور میکنید؟ نتیجه اینکه برشدت القائات میافزودند وآن اینکه" که هر کس از مریم جداست مرده است و شما بدون مریم زنده نیستید "
مریم در سازمان سمبل فرقه ای ما بود و طوری به ما القاء شده بود که نفس کشیدن و زنده ماندن خود را ازآن اومی دانستیم به همین خاطر خیلی با جداشدن از این گروه خود را مرده می دانستند.شاید باور نکنید که این جمله ها هر روز به ما گفته می شد که ماهی در داخل آب احساس نمی کند که اورا آب حفظ کرده است و وقتی از آب بیرون می آید زنده بودن خود را وابسته به آب می بیند و آن وقت است که مرده حساب می شود وبه ما هم اینطور القا کرده بودند که اگر از تشکیلات بیرون بیاییم، زنده ماندن برایمان سخت خواهد بود. مریم هم اینطورنسل کشی کرد که در یک جمع سالهاست زاد و ولد وجود ندارد و دراصل امید ها و تکیه گاه های اعضاء را ازدست ومغز آنها گرفته وچیزی جز سازمان برای تکیه کردن برایش باقی نگذاشته اند!
باری شما که با زندگی فرقه ای ملموس نبوده، این سئوال میتواند پیش آید که  پس چرا آنها در آنجا مانده اند؟
جواب روشن است: آنها فقط یک انسان نا امید و همه چیز از دست داده هستند که با جدا شدن ازمناسبات، آینده خود را با مرگ می بینند واین یک درس اولیه در فرقه ها است که آموخته اند که فقط وفقط با ماندن در آنجا احساس می کنند هنوز زنده هستند.
 ولی نه آنها مرده نیستند  وفقط امید خود را با ترسیم نادرست زندگی خارج از سازمان ازدست داده اند ودر عوض ودرجهت دادن امید کانالیزه شده بآنها که بتوانند در داخل مناسبات فرقه ای زندگی کنند بارها مریم وعده سرخرمن را به آنها داده است:
" که اگر شما دراین فرقه بمیرید درآن دنیا از شما این سوال را خواهند کرد در کدام گروه بودید و رهبر شما کیست وشما باید این جمله را بگویید رهبر من مسعود است وآن موقع درب بهشت برای شما باز خواهد شد و…"!
نسلی که مریم رجوی عمرش را تباه کرد و آینده آنها را خراب کرده وعده ای هنوز هم در ناباوری واحساس بی هویتی دست به کارهایی ناشی ازیاس میزنند. چنانکه شاهد بوده اید چند روز قبل یکی از جداشده ها که خود را به خارج ازعراق رسانده ودراروپا ساکن شده بود، بعلت افسردگی واحساس عدم هویت و علیرغم وضعیت کاری که در آنجا داشت وخیلی ها دوست دارند که موقعیت او را داشته باشند،  اما بعد از چند سال، دست به  خودکشی زد و…
با شرح مختصر فوق میتوان نتیجه گرفت که کار مریم رجوی وشرکایش، ایجاد شرایطی برای افسرده شدن، تبدیل به برده گردیدن و قطع نسل انسان ها ازطریق جلوگیری ازتداوم زندگی زناشویی و ممنوع کردن ازدواج است که این کار مخلوطی ازنسل کشی سخت ونرم است واین افراد دست اندرکار فرقه رجوی، بعنوان جنایت کار، باید که دردادگاه های بین المللی تحت محاکمه واقع گردند!
سعید
 

خروج از نسخه موبایل