حکایت نرود میخ آهنین بر سنگ/ نگو به رجوی، که ضرب المثل نمی فهمد!!

اندر وصف امرالله ابراهیمی (جاسوس یاب)

آهنی را که موریانه بخورد

نتوان برد از او به صیقل زنگ

با سیه دل چه سود گفتن وعظ

نرود میخ آهنین بر سنگ

حافظ

هربار که پندها، اندرزها ونصیحت های بعضی از ایرانیان و جداشدگان از مجاهدین، منجمله آقایان اسماعیل وفا یغمایی، کریم قصیم، محمدرضا روحانی و … به مسعود و مریم رجوی را می خوانم بیش از پیش بر تهوع آوری حالم افزوده می گردد. دوست دارم که دوستانه به آنها بگویم که بس کنید، چرا که سی و اندی سال آگاهانه، عمر خودتان را در لجنزار عقیدتی این موجودات خود پسند و هرزه به هدر دادید تا فهمیدید که آنها جنایت کارانی بیش نیستند. عامل تبلیغ اهداف و افکار غیر انسانی آنها و سرکوب فریادها، ناله ها و زجه های مادران، پدران و خانواده های اسرای در بند این دو موجود پلید گردیدید. همگام با اوباشان و لات و لوت های اطرافشان از جمله مهدی ابریشمچی هرفرد افشاگری را مزدور خواندید و هر منتقدی را مامور وزارت اطلاعات نامیدید. اکنون که به خود آمده اید خویش را تافته ای جدا بافته از دیگران فرض می کنید و شروع به دادن پند و اندرز به این جانیان بالفطره نموده اید. و آنهم دیگرانی که چند دهه قبل از شما به این آگاهی ها رسیدند و فریادهای اعتراضشان گوش فلک را کر می کرد و امثال شما آن را از این گوش می گرفتید و از گوش دیگر به در می کردید. قصد دارید که سی سال دیگر هم به این ترتیب و با نصیحت و اندرز به عمر این خونخواران اضافه نمایید تا بتوانند آن اسیران را در تار عنکبوتی خودشان به اسارت بکشند؟

آیا انجام این همه جنایتی که کردند و شاهدش بودید و وجود این همه دلیل و مدرک زنده برای دستگیری و به محکمه کشاندن این جانیان را کافی نمی دانید؟

در زمانی که هر پسربچه ای را که ناخواسته سنگی به شیشه ای می پراند و هردختر بچه ای را که در جواب شکم گشنه و خشک شده اش نان خشکی را از بقال سر گذر می رباید دستگیر می کنند و به مجازات می رسانند، جنایت های مسعود و مریم رجوی که برای رسیدن به اهداف و هرزه گری های خودشان هزاران انسان را به کشتن داده اند و چه خیانت هایی را در مورد سرزمین و همان خلقی که پسوند نام خودشان نموده اند نکرده اند را برای دستگیری و سپردن آنها به دست عدالت کافی نمی دانید؟ آیا کس دیگری را مسئول به بند کشیدن آن سه هزار نفر محبوس و محروم شده از زندگی و حیات اجتماعی در داخل زندان لیبرتی می دانید؟ اگر چنین است چرا واضح نمی گویید؟ به چه امیدی برای این دو موجود آدم کش روضه می خوانید و موعضه می کنید؟ به این امید هستید که سر براه شوند؟ چرا به آن همکاران شوربایی سابقتان پیام نمی دهید که دست از این نامردمی ها بردارند و برای خوردن پس مانده های گندیده ی جنگ طلبان آمریکایی به دریوزگی مریم و مسعود رجوی تن در ندهند. ای خاک بر سر آن اسکندر فیل آبی که هم با پاچه خواری مریم رجوی جانی و فاسد الاخلاق نه آبروی برای خودش باقی گذاشته و نه برای اسکندر و نه برای فیل آبی.

ای شاعر گرامی و وکلای ارجمند ایرانی، آیا بعد از کسب سی سال تجربه هنوز نفهمیدید که:

کسی که طعم زبان عسل نمی فهمد

تو هرچه هم بخوانی غزل نمی فهمد

حکایت، نرو د میخ آهنین در سنگ

نگو به سنگ که ضرب المثل نمی فهمد

دردناک تر و اسفناک تر از اعمال شما عملکرد آنهایی است که به مانند آقای امرالله ابراهیمی با دیدن خیانت ها و جنایت های مسعود و مریم رجوی و آن چندتا لاشخوری که در اطرافشان هستند، و با اشراف کامل به زندگی آلوده به ننگ و نفرت این مفسدین بازهم به دنبال آنها به راه افتاده اند و به مانند شغال لنگ و وامانده برای تغذیه از پس مانده های آنها موس موس می کنند.

مگر این آقا همان امرالله ی نیست که در داخل کمپ اشرف با دو چوب در زیر بغل می دوید و قربان صدقه رهبری می رفت؟ چطور شد که وقتی در سال ۱۳۷۰ خورشیدی خواست از آن منجلاب بیرون بیاید همان رهبران، او را تحویل سازمان امنیت و اطلاعات صدام حسین دادند و به همراه هفتصد جدا شده دیګر به شهر بد آب و هوای رمادی تبعیدش نمودند؟ در آنجا نیز با شاگردی در پیش یک باطری ساز عراقی توانست ادامه زندگی بدهد و پس از ورود به اروپا یکی از سردمداران، منتقدان و افشاگران مجاهدین شده بود و روزی نبود که در نشریات و رسانه های آنها اسمی از امرالله ابراهیمی نیاید و توهینی نثارش نشده باشد. همان توهین ها و بی احترامی ها که او اکنون با بی شرمی تمام نثار دیګر جدا شدګان می کند و به بهانه مبارزه با رژیم برای مسعود و مریم رجوی – آن دو فاسد افشاء شده خاص و عام – دم می جنباند.

معلوم نشد که به یک باره چه تغییری در مجاهدین و رهبرانشان بوجود آمد که جناب امرالله مجددا از سر سپردگان مسعود و مریم شد و برای آنها در کشور هلند نقش جیمزباند و مامور دو صفر هفت را بازی می کند و شامه ی جاسوس یابی اش تیز شده است.

امرالله ابراهیمی (جاسوس یاب) که دریوزگی مسعود و مریم رجوی به درگاه جنایت کارانی مثل صدام حسین، کابوهای آدم کش آمریکایی، جنگ طلبان اسراییلی، شیوخ عربستانی را می بیند و به بهانه مبارزه با رژیم اسلامی زیر سبیلی رد می نماید، و از دربند بودن یک جداشده در یک کشور بیگانه استفاده و برای این وطن فروشان تبلیغ می نماید را می توان انسان با شرف، با حیا و دارای حیثیت انسانی نامید؟ ویا به این نوع دلقک های خود فروخته که در پوشش انجمن و یا گروه های قلابی دست به این چنین اعمال کثیفی می زنند حالی کرد و گفت: شرمتان باد که مزدوری و وطن فروشی رهبرانتان را می بینید و برای پاچه خواری آنها به قربانیانشان گیر می دهید. اگر شما فقط یک کمی از درک، فهم و شعور انسانی برخور دار بودید، می فهمیدید که ابعاد و توانمندی سازمان اطلاعات حکومت ایران و روابطش با دول اروپایی از جمله کشور هلند آنقدر وسیع و پیچیده است که نه تنها نیازی به کمک گرفتن از یک جداشده از مجاهدین برای امور جاسوسی را ندارند بلکه جیمزباند بازی امثال تو و آن گروه کذا را به مثابه یک بازی بچگانه که از ذهن گنجشکی شما – به علت نداشتن توان تحلیل و تفسیر اوضاع سیاسی و روابط پشت پرده دولت ها را ندارید – تراوش میکند را به حساب خواهند آورد. و این بازی بچگانه شما فقط آن چند تا هوادارعقب افتاده ذهنی مثل خودتان را در یکی دو تا رسانه مجازی برای هوچی گری به نفع مجاهدین سر کار خواهد گذاشت که خوشبختانه بجز آبروریزی برای خودتان و رهبر ترسو، بزدل، همیشه غایبتان چیزی آیدتان نشده و نخواهد شد. پس بهتر است که بخودآیید و بیش از این در آن لجنزاری که در حال غرق شدن هستید دست و پا نزنید چرا که هرچه بیشتر بزنید بوی گندش فزونی خواهد یافت و علاوه بر غرق نمودن خودتان شامه ها را بیش از پیش خواهد آزرد.

م- افتخاری

خروج از نسخه موبایل