گفتگویی دوستانه با آقای پور احمد، مسئول دفتر انجمن استان گیلان

آقای پور احمد، مسئول انجمن گیلان می باشند و علیرغم تمام مشکلات و ناملایمات، همواره و صادقانه در کنار خانواده بزرگ انجمن نجات بوده و به افشاگری علیه فرقه منحوس رجوی همت گماشته اند.  
فرصتی پیش آمد با دوست و همکار عزیزم گفتگویی داشته باشم. امیدوارم این گفتگو مورد توجه شما عزیزان قرار بگیرد.
قبل از هر چیز از اینکه چنین فرصتی را در اختیار من قرار می دهید، سپاسگزارم.
حسینی: چند سال است که از فرقه رجوی جدا شده و به ایران آمده اید؟
آقای پور احمد: ضمن سلام وخسته نباشید به شما دوست و همکار عزیز باید بگم که امسال دهمین سال است که البته با مشقات زیاد توانستم از فرقه بدنام رجوی جدا شده و با افتخار به وطن وکانون گرم و پرمهر خانواده بازگردم و به دور از مناسبات فرقه ای، چونان سایر شهروندان به معنای دقیق کلمه به زندگی شرافتمندانه روی آورده و به آرامش برسم.
حسینی: فعالیتهای شما در یاری رساندن به خانواده ها و افشای ماهییت فرقه ای تشکیلات رجوی بسیار مشهود است،  هدفتان از این فعالیت چیست؟
آقای پور احمد: طبعاً حاصل بیش از دو دهه حضور پیوسته ولاینقطع در یک تشکیلات مخوف وخشونت طلب البته که تبعات خاص خودش را بدنبال داشته است. یک قلم آن، ناملایمات روحی بوده که هرجدا شده ای از جمله خودم در قدم اول مبتلا به آن بودم و لذا شخصاً ترجیح می دادم متعاقب جدایی از تشکیلات بسته و مافیایی رجوی برای کسب آرامش روحی و به تعادل رساندن آن با فاصله گرفتن و به فراموشی سپردن گذشته ام، به خواست مشروع خودم مهرتایید بزنم و فاز جدیدی از زندگیم،  درکنارخانواده خصوصاً همسرم را رقم بزنم ولیکن با وجودیکه پس از بازگشتم به ایران چند ماه را اینگونه سپری کردم به تجربه دیدم که مطلقاً از ایده ام جواب نگرفتم و در درونم احساس متناقضی دارم و به لحاظ انسانی و حقوق بشری یک جورهایی درقبال دوستان سابق و اسیرم درفرقه رجوی احساس مسولیت میکنم، مضافاً براینکه لابد می دانید وقتی یک مادر و پدرچشم انتظار، یک همسر دردمند، فرزندان اسرای گرفتار در فرقه رجوی که ده و یا بیست سال وحتی بیشتر باباشونو ندیدند یا مادرشونو ندیدند و بعضاً حتی صداشونو نشنیدند و اصلاً چه بگم…،  شمار قابل توجهی از همین خانواده های چشم انتظار طی سالیان دور اصلاً خبری از حضور و یا عدم حضور عزیزشان در فرقه رجوی ندارند و با این توصیف به من جدا شده مراجعه می کنند تا کسب خبری کرده باشند، آیا صلاح هست که خودم را کنار بکشم و بی توجه باشم؟ اصلاً و ابداً. در مواجهه با این پدیده شگفت انگیز بود که زودی به خودم آمدم و از 9 سال پیش با پذیرش مدیریت انجمن نجات گیلان ارتباطم را باخانواده های چشم انتظارگیلک استارت زدم که تا به امروز با موفقیت تمام ادامه یافته و باور عمیق دارم تا نیل به مقصود یعنی فروپاشی و اضمحلال نهایی فرقه تبهکار رجوی و رهایی عموم اسرای گرفتار از جهنم رجوی ساخته و بازگشتشان به دنیای آزاد خصوصا خاک پاک وطن وکانون گرم و پر مهر خانواده، البته به همت و همکاری خانواده های مرتبط با انجمن نجات گیلان ادامه داده و گامی وا پس نخواهم نهاد.
حسینی: فکر می کنید چقدر در هدفتان موفق بوده اید؟
آقای پور احمد: البته هدف نهایی که اضمحلال و فروپاشی کامل تشکیلات نفس گیر رجوی و رهایی تمام اعضای گرفتار در آن فرقه است، که البته درچشم اندازی نه چندان دور محقق خواهد شد. در این پروسه که خودم در چارچوب انجمن نجات که با خانواده ها در ارتباط بودم بالطبع موفقیت چشمگیری داشتم و توانستم در قدم اول با بیش از نود درصد خانواده های گیلک که هر یک عضوی از خود را در اسارت فرقه رجوی دارند ارتباط برقرارکنم و بارها و بارها بطور صمیمانه ملاقات و دیدارحضوری داشته باشم، که بعضاً در سایت نجات هم اطلاع رسانی شده است. خانواده ها از طریق همین انجمن نجات که از آن خودشان هست توانستند صدها نامه به عزیزانشان نوشته تا در سایت نجات اطلاع رسانی شود و هم اینکه شاید از طریق طرفهای ذیربط از جمله کمیساریای عالی پناهندگان به دستشان برسد و ایضاً صدها نامه استمداد و چه بسا اعتراض آمیز به نهادهای حقوق بشری و سایر وجدانهای بیدار حقوق بشری نوشته و ارسال شده است و مشخصاً در طی سالیان گذشته خانواده ها توانستند با کمک و مساعدتمان به کرات به منظور دیدار و ملاقات با عزیزانشان البته با تحمل مشقات فراوان به عراق ناامن مسافرت نموده و درمقابل اسارتگاه اشرف به تحصن بنشینند و درکارزار با رجوی مشارکت فعالی داشته باشند. درگذر از این فعالیتهای انسانی و خداپسندانه  بسیار شادمانم  که گزارش کنم، حاصل زحمات مشترک ما و خانواده های مرتبط ، رهایی ده ها نفر از عزیزانمان از چنگال رجوی و بازگشتشان به خاک وطن و کانون گرم و پرمهرخانواده دراستان گیلان بوده است.ضمن اینکه توانستم با انجام دیدارهای مکرر با خانواده ها و برگزاری همایشهای  روشنگرایانه و نوشتن صدها متن و مقاله افشاگرایانه، چهره واقعی رجوی را برای خانواده ها و نسلهای جوان ترسیم کنم  و آنان را به وضعیت دهشتناک تروریستی رجوی و خطری که می تواند نسل جوان را تهدید کند به اشراف برسانم. طوری که هم اکنون رجوی و تشکیلات مخوفش کاملاً برای خانواده های مرتبط با انجمن نجات گیلان شناخته شده است و نسبت به آن تنفر و انزجار شدید دارند و به همین خاطر است که از فعالیتهایشان درخصوص رهایی عزیزانشان از چنگال رجوی کوتاه نمی آیند و با دفترانجمن نجات گیلان و شخص بنده ارتباط مستمر و لاینقطع  دارند.
حسینی: ارتباط با طیف وسیعی از خانواده ها که برخواسته از آداب و فرهنگ های مختلفی می باشند یقیناً پیچیدگی های خود را نیز دارد, شما چطور با این موضوع کنارآمده اید؟
آقای پور احمد: دقیقاً درست است بلحاظ فکری و بافت فرهنگی و اجتماعی و حتی سیاسی خانواده ها یکدست نبودند که البته یک امر بدیهی بوده است که من در معرضش قرار گرفته بودم و لیکن، نه اینکه هدف انجمن نجات روی رهایی اسرای گرفتار در فرقه رجوی متمرکز بود، براحتی توانستم روی همین فصل مشترک خانواده ها انگشت گذاشته و همدیگر را درک کنیم و به یک ارتباط سالم و صمیمی در راستای شناخت هر چه بیشتر از فرقه رجوی و کمک در رهایی اعضای اغفال شده اش برسیم طوری که خدا را گواه می گیرم که حول ارتباط با خانواده ها و دیدارشان در طول ساعات اداری زمان کم می آوریم و خانواده ها درشرایط ضروری با موبایلم با من ارتباط برقرار می کنند تا از وضعیت عزیزانشان در زندان رجوی ساخته لیبرتی اطلاع یافته و به روز بمانند.
حسینی: آیا تا به حال با ناملایماتی از طرف خانواده ها مواجه بوده اید؟ برخورد شما چطور بوده است؟
آقای پور احمد: ببینید خانواده ها به اقتضای متفاوت بودن خواستگاه اجتماعی و فرهنگی و بعضاً سیاسی خود , طبعاً تنظیم متفاوتی با پدیده انجمن نجات و شخص بنده داشتند.  و من اسمش را ناملایمات نمی گذارم، بلکه سئوالات و ابهامات مشروع و به حقی میدانم که خانواده ها مبتلا به آن بودند و البته در پی رفع آن برمی آمدند. فی المثل از جمله سوال و ابهاماتشان این بود که شما چگونه از فرقه رجوی جدا شدید و به نزد خانواده تان آمدید ولی فرزند ما نیامده است؟ آیا پس از بازگشت به ایران زندانی نشدید؟ و مشکلی در زندگی عادی تان نداشتید؟ آیا فرقه رجوی تهدیدی برای شما نیست؟ و دهها سوال مشابه دیگر. بعضاً خانواده هایی بودند که فرزندشان در خدمت سربازی به اسارت رجوی در آمدند و یا  اینکه رجوی طی معامله ای با صدام اسرای جنگی را اغفال کرد و به اشرف کشاند،  که البته از این جنس در سطح استان گیلان کم نداشتیم و تعداد اسرای پیوسته به فرقه رجوی به عدد سه رقمی افزایش یافته بود و تعداد بسیار معدودی هم بودند که سابقاً از اعضای بسیج و یا سپاه بودند که در اردوگاههای صدام کم آوردند و در اثر اجبار و فرار از ناملایمات اردوگاه عراقی و متاثر از تبلیغات دروغین رجوی (گویی که اشرف مدینه فاضله است) , به سمت رجوی هدایت شدند و از چاه به چاله باطل رجوی افتاده و گرفتار شدند. حال خواه ناخواه من جداشده ی  فعال در انجمن نجات در معرض پاسخگویی به ابهامات و سئوالات این بخش از خانواده ها  قرار داشتم  و وقتی با حوصله  وافر و البته با ظرفیت لازم  پای صحبت آنان نشستم و روشنگری کردم به نقطه ای رسیدیم که خانواده ها دریافتند که تمام  اعضا در تمام سطوح از قربانیان رجوی هستند و مطلقاً تفاوتی با هم ندارند چه من که در مناسبات در مقاطعی مسئول و فرمانده بودم و چه آن اسیر جنگی که به اقتضای زمانه فریب دجالیت رجوی را خورد و به اسارت درآمد. آنان دریافتند که همه ما به اتفاق،  قربانی و اسیر در فرقه رجوی بودیم و مهم این است که الان با کنده شدن از آن مناسبات فرقه ای، داریم فداکاری می کنیم  و از خود و زندگی شخصی خود مایه می گذاریم تا سایر قربانیان نیز از جهنم رجوی رهایی یافته و به آغوش وطن و کانون خانواده بازگردند و به آزادی رسیده و آرامش را تجربه کنند و لذت ببرند.

حسینی: یقیناً بخشی از خانواده ها در سالهای اول به شما اعتماد نکرده و از ارتباط با شما طفره می رفتند. الان ارتباط آنها با شما چطوراست؟ آیا می توان گفت افشای واقعیت فرقه ای تشکیلات رجوی به مرور اذهان همه را روشن کرده است؟
آقای پور احمد: البته همین طور است که شما می فرمایید. روشنگری گسترده جداشدگان و پرده برداری از مناسبات فرقه رجوی بسیار به خانواده هایی که عمدتاً اشرافی به موضوع نداشتند، کمک کرد که عمیقاً رجوی و تشکیلات مافیایی اش را بشناسند و به اشراف برسند خصوصاً مقاطعی که به عراق اعزام می شدند و از جانب گماشته های رجوی مورد بی احترامی قرار می گرفتند و با سنگ و چماق از آنان پذیرایی می شد و با دست خالی و سر و دست مجروح بی آنکه عزیزشان را ملاقات کنند، به ایران باز می گشتند. خلاصه مجموعه اقدامات روشنگرایانه خصوصاً ملاقات حضوری ای که با خانواده های اعضای گرفتار در فرقه رجوی در دفتر انجمن داشتم،  موجب شد بیش از پیش دجالیت رجوی برایشان عیان شود. طوریکه الان رجوی از نگاه خانواده ها بشدت منفور و منزوی هست و مطلقاً جایی ندارد و درعوض اعضای انجمن نجات هستند که یار و یاور دوست داشتنی خانواده ها هستند که محبت بی دریغ خانواده ها به من و سایر اعضای انجمن نجات گیلان موید همین موضوع است و صحت و سقم آن را گواهی می دهند.
حسینی: خواسته خانواده ها چیست؟
آقای پور احمد: درپاسخ به این سوال دلم می خواهد اصلاً به حاشیه نروم و بدون مقدمه و موخره به جان کلام و خواسته مشروع و به حق خانواده ها اشاره بکنم.
خانواده ها می خواهند که بتوانند با عضو اسیرشان در زندان لیبرتی آزادانه مکاتبه داشته باشند. خانواده ها می خواهند به دور از کنترل دستگاه فریبنده رجوی بتوانند در محیطی حفاظت شده و تحت کنترل نیروهای عراقی وکمیساریای عالی پناهندگان با عزیزانشان ملاقات و دیدارحضوری داشته باشند. فکر می کنم حداقل حقی است که خانواده ها طلب می کنند و جا دارد که از دولت ایران و عراق صمیمانه بخواهم که در این خصوص تسهیلاتی فراهم کنند که خانواده های دردمند و شالیکار گیلک و خانواده های سایر اقصی نقاط کشور به عراق و لیبرتی اعزام شوند.  شاید که موجبات رهایی عزیزانشان از چنگال رجوی را فراهم نمایند که از دید بنده،  با توجه به تجاربی که سابقاً از اجتماع خانواده ها در مقابل اسارتگاه اشرف داشتم و به هدف زدیم، و الان نیز اعتقاد راسخ دارم، تنها اهرم فشار به رجوی حضور چشمگیر خانواده ها در مقابل زندان لیبرتی است که رجوی از آن بشدت هراس دارد.

حسینی: مرور چند ساله گذشته واقعیت سختی را به ما نشان می دهد که پیگیری و نجات فرزندان خانواده ها کاری بسیار سخت است و پشتکار و همتی بلند را می طلبد. توصیه شما برای خانواده ها چیست؟
آقای پور احمد: ای کاش رجوی می آمد مال و اموال خانواده ها را دزدانه می ربود. ای کاش رجوی صرفاً به لفظ وکلام خانواده ها را مورد هتاکی قرار می داد و ای کاش…ولیکن ما با یک تراژدی غمناکی مواجه هستیم وآن اینکه رجوی آمده و آنهم با دجالیت و دروغ و با شعارهای به ظاهر انقلابی و حتی اسلامی و درعین حال ضد انسانی و فریبنده عنصرانسانی را دزدی کرده و ربوده است و در این داستان فقط اعضای نگون بخت نیستند که قربانی شدند بلکه خانواده های آنان نیز از قربانیان رجوی بودند که به تدریج آنچنانکه فوقاً اشاره کردم به حقیقت و ماهییت رجوی پی بردند و در مقابل رجوی درکارزاری سخت و البته شیرین صف آرایی می کنند.حقیقتاً خانواده ها در این خصوص کم نگذاشتند و با تمام قوا درکنار اعضای انجمن نجات علیه رجوی برخواستند تا به خواسته به حق خود که چیزی جز رهایی عزیزشان از چنگال رجوی نیست , دست یابند و شخصاً، کماکان انتطار دارم خانواده ها افزون بر قبل در صحنه بمانند و روی خواسته هایشان پافشاری کنند. شخصاً ایمان دارم که حق برای همیشه پایمال شدنی نیست و در چشم اندازی نه چندان دور خانواده ها را در کارزارشان برای نجات یک انسان از چنگال رجوی پیروز و شادمان می بینم.

حسینی:  بعد از این سالیان که از فرقه رجوی جدا شده اید اگر بخواهید جمله ای به رجوی بگویید چیست؟
آقای پور احمد: رجوی به واسطه ظلم و جوری که به وطن و مردم خودش کرد،  به واسطه ظلم و جوری که به اعضای نگون بخت خود داشته و خانواده هایی را قربانی کرده است ،  و در یک کلام به واسطه اعمال فرقه گرایانه و تروریستی اش یک خائن به تمام معنا است و منفور و مفلوک که مطلقاً قابل بخشش نیست و بایستی که در دستگاه عدالت با حضور قربانیان خود پاسخگو باشد.
حسینی: چه پیامی برای کسانیکه همچنان در طلسم فرقه رجوی روزگار می گذرانند، دارید؟
آقای پور احمد: در مقاطع مختلف بعنوان یک جداشده که آزادی و زندگی و آرامش را در دنیای آزاد وخاک پاک وطن حس و تجربه کردم، برای دوستان سابقم پیام گذاشتم و در سایت نجات اطلاع رسانی کردم. همین چندی پیش به بهانه قربانی شدن محمد بابایی مطلبی نوشتم و فرصت را مغتنم شمردم و از اعضای گرفتار در فرقه رجوی خواستم که به خود بیایند و درخلوت خود قدری تامل کنند که کجای کار ایستاده اند و مختصاتشان چیست؟ به آنان گفتم که هنوز فسیل نشدند که مسخ ادعای دروغین رجوی از جمله بحث کذایی سرنگونی شدند!  از آنان خواستم و می خواهم که با شکستن حصار مرئی و نامرئی تنیده بر اندام و روح و روانشان، بیرون آمده و به دنیای آزاد قدم بگذارند و آزادی و آرامش را تجربه کنند. به آنان می گویم که سوای دنیای تنگ و تاریک و خشونت طلبی که رجوی برایشان طی سالیان گذشته ترسیم کرده، دنیای واقعی و شیرین  و با صفایی  هم ، در چند قدمی شان در میان شهروندان مهربان و خصوصاً خانواده وجود دارد.  فقط کافی است که یک لحظه شهامت به خرج بدهند و با جسارت  تمام برای آینده شان تصمیم قاطع بگیرند و با معرفی خود به نیروهای عراقی محافظ، خود را از چارچوب زندان روحی و فیزیکی رجوی خارج  کرده و با پیوستن به جوامع بشری خصوصاً خانواده خود برای همیشه به آرامش برسند. بنا به یک اصل طلایی روانشناسی و روانشناسانه، گذشته اصالت ندارد و هرچه بود تمام شده است و بایستی که با کندن از گذشته و با بینش نوین، آینده را به بهترین نحو ممکن رقم زد و این شدنی است . ما جداشدگان از فرقه رجوی گواهان این اصل طلایی هستیم.
حسینی: با تشکر که به سئوالاتم پاسخ دادید. به امید روزی که شاهد آرامش یافتن تمام اسرای تشکیلات فرقه ای رجوی در کانون گرم خانواده هایشان باشیم. با آرزوی موفقیت برای شما و خانواده های استان گیلان.

خروج از نسخه موبایل