دستگیری مریم قجر و طرح و برنامه رجوی برای خودسوزی اعضا

پس از یک الی دو ماه از برگشت نیروها به اشرف و خلع سلاح کامل ارتش، مریم رجوی در پاریس به همراه تعدادی دستگیر شد.

درحالیکه تا قبل از آن تاریخ، رفتن مریم رجوی به پاریس را از همه پنهان می کردند و در حالیکه تمام نیروهای سازمان درخطر و زیربمباران بودند مریم رجوی به محل امن و به پاریس منتقل شده بود وکسی هم ازاین موضوع اطلاع نداشت.

دراولین روزی که مریم رجوی در پاریس دستگیر شده در اشرف جلسه های اضطراری تشکیل شد و به همه نفرات بناچاردستگیری را اطلاع دادند و درادامه در طی جلسه های رسمی که توسط فرمانده مراکز انجام می شد می گفتند ما برای آزاد کردن وی دست به هر کاری خواهیم زد از خودسوزی گرفته وهرچی که لازم باشد. سپس در جلسه یکی از مسئولین توجیه شده برمی خواست و می گفت من درخواست خودسوزی دارم….و همه را ترغیب می کرد که درخواست خودسوزی برای نجات مریم رجوی بدهند. مسئول جلسه ما آنزمان صدیقه حسینی بود و هنوز مسئول اول نشده بود گفت خوب همه بایستی درخواست های کتبی بنویسید و بدینوسیله همه را مجبور کرد که هم درخواست خودسوزی داده و هم مکتوب باشد بعدها متوجه شدم این سناریویی بود که در همه جلسات،اعم از نشستهای زنان و یا مردان تکرار شده و از همه برگه های کتبی درخواست خودسوزی گرفته بودند. هر کس که چنین برگه ای نمی نوشت او را به صلابه می کشیدند که چرا برگه درخواست نمی دهد!

(سپس سال بعد زمانی که در قسمت پرسنلی بودم سازمان در شرایط خاص حضور نیروهای امریکایی در اشرف وترس از بدست افتادن این اسناد بنیادگرایانه تصمیم گرفت که تمام اسناد درخواست خودسوزی نفرات از بین برده شود و ما در یک کار فشرده تمام این اسناد را از بین بردیم)

از این یادآوری که بگذرم بلافاصله پس از مدت کوتاهی به همه نفرات ابلاغ شد که هیچ کار خودبخودی نبایستی کسی انجام دهد و همه بایستی آماده و گوش به فرمان باشند هر وقت لازم به خودسوزی در اشرف باشد خودمان ابلاغ خواهیم کرد!

در این فاصله درحالیکه همه ستاد ها و مقرات بسیج کمک به خارجه بودند در قسمت داخله سازمان افراد را به اجبار پای تلفن برده و از آنها می خواستند با خانواده هایشان در داخل تماس گرفته و از آنها بخواهند به جلوی سفارت فرانسه رفته و تظاهرات کرده و خودسوزی کنند.

تقریبا درآن روزها تمام نفرات را در شرایط وحشتناکی قرار داده و قرار و آرام را از همه گرفته بودند. روزی از این روزها که در داخله بودم شاهد صحنه های تماس نفرات با خانواده هایشان بودم نفراتی که بعضا” سال ها اجازه هیچ تماسی با خانواده نداشته و اساسا در تشکیلات تماس با خانواده مرسوم نبود. در این وضعیت نفرات را به پای تماس آورده که به خانواده هایشان زنگ بزنند و درخواست های سازمان را پیش ببرند به یکباره انبوه تماس ها به سمت ایران سرازیر شد و بدون هیچ مقدمه و اظهار محبت و دلتنگی نفرات به طرز رقت باری از خانواده هایشان درخواست خودسوزی یا تظاهرات و حرکت های اعتراضی می کردند.

در اتاقی که بودم شخصا شاهد مکالمه ژیلا دیهیم (یکی از مسئولین سازمان) با مادرش بودم. فکرمی کنم وی درحالیکه شاید سالیان بود با مادرش تماسی نداشت به یکباره به وی چنین خطاب کرد ” مادر به جلوی سفارت فرانسه می روی و نفت روی خودت می ریزی و خود را آتش می زنی …. به نظرمی آمد مادر بیچاره اش از این حرف آنقدر شوکه شده که از وی خواست مجدد تکرار کند و باورش نمی شد. ژیلا در حالیکه مجدد تکرار کرد گفت آره همین که گفتم آخر خواهر مریم را دستگیر کرده اند و تو باید خودت را آتش بزنی… و دیگر مکالمات دردناکی که نفرات با خانواده هایشان داشتند خانواده هایی که بعداز سالیان و در انتظار کلمه ای و جمله ای محبت آمیر بودند به یکباره با درخواست های فرزندانشان برای انجام خودسوزی شوکه می شدند.

در محلی دیگر اتاق جلسات اضطراری تشکیل شده و اتاقی بود که روزانه صدیقه حسینی برای فرماندهی و بسیج نیروهای خارج کشور برای تظاهرات و خودسوزی به آنجا می رفت من آن زمان دفتر وی بودم و یکی از روزها که به همراهش رفتم شاهد مکالمه وی با تظاهرات کانادا بودم که ظاهرا” مسئول برگزار کننده تظاهرات آقای مصطفی محمدی بود او آنزمان سمپات سازمان بود. صدیقه حسینی پس از گزارش گیری اولیه از وی سوال نمود آیا امروز کسی خودسوزی کرده و اودر پاسخ گفت نه – صدیقه حسینی با عصبانیت و با تحکم به وی گفت پس شما آنجا چکار می کنید خودت برو وسط و خودت را آتش بزن که فکر می کنم مصطفی ی بیچاره هم با این ابلاغ شوک زده شده و سپس در اجباری قرار گرفت که بایستی حتما کاری بکند.

همانطور که پشت خط بودیم به یکباره صدای داد وفریاد از پشت تلفن شنیده می شد و گویا مصطفی بر روی یک دستش نفت ریخته و آتش زده بود که خبر دادند وی را به بیمارستان برده اند و صدیقه سرمست و خوشحال از اینکه آن روز هم آمار خودسوزی و “راندمانی ” داشته است.

براستی از واقعیات درون این فرقه کسی خبر ندارد و فکر می کنم هرگز نتوان حتی با کلمات و نوشتار نیز عمق درد و رنج و مسخ شدن انسان ها و تزویری که در آن جا حاکم بود را بیان کرد.

تا آنجا که اطلاع دارم خودکشی در احکام دین اسلام امری نکوهیده و جز گناهان کبیره محسوب میشود. حال دیگر خودسوزی را بنگرید که چگونه جان انسان ها اینگونه در دست رهبرانشان بی ارزش و مورد معامله قرار می گرفت و برجان و هستی ما حکمروایی می کردند.

خودسوزی نداحسنی و صدیقه مجاوری

ندا حسنی متولد ۱۳۵۶ در تهران می باشد. وی در سال ۱۳۶۲ همراه با پدر و مادرش به‌ کانادا رفت و تحصیلات دانشگاهیش را در رشته‌‌‌‌‌‌‌ انفورماتیک در دانشگاه کارلتون اتاوا ادامه می‌داد که متاسفانه بدلیل تبلیغات گسترده و منفی هواداران فرقه رجوی او و برادرش علیرضا جذب تشیلات سازمان شده و پس از مدتی در سال ۱۳۷۶آنها را بافریب گذراندن یک دوره آموزش رزمی کوتاه شش ماهه در منطقه به عراق و کمپ اشرف منتقل نمودند.

این دوره ۶ ماه به ۵ سال تبدیل شد … وندا حسنی تا سال ۱۳۸۱در کمپ اشرف و در یکان های نظامی مشغول به فعالیت بوده و دوره های نظامی و رزمی رافرا گرفت او در سال ۱۳۸۰ به عضویت سازمان درآمد و در مراسم رده بندی که در این سال برگزار شد رسما” رده عضویت به او ابلاغ شد.

از آنجا که مسلط به زبان انگلیسی بود در این مدت مصاحبه ای با یکی از مجلات خارجی که به دعوت سران سازمان به کمپ اشرف آورده شده بود نمود. عکس و مصاحبه او با لباس رزمی و در درون کمپ اشرف در این مجلات به چاپ رسیده است.

با آغاز جنگ نیروهای ائتلاف با دولت صدام در عراق حدود ۲۰۰ الی ۳۰۰ نفراز اعضای سازمان که سابقه بودن در خارج کشور و تسلط به زبان خارجی را داشتند برای سایر فعالیت ها از قبیل پولشویی و جعل مدارک و جذب نیرو و… به اروپا منتقل شدند، ندا حسنی که خانواده اش در خارج کشور بود و مدارک لازم را داشت او هم به فرانسه منتقل شد

وی خانم بسیار مهربان و ساده و پایبند تشکیلات بود او هم فکر میکرد آمال و آرزوهایش را این سازمان جهنمی پاسخ خواهد داد. هم چنین خانم مرضیه باباخانی و صدیقه مجاوری از اعضای شورای رهبری و آقای محمد ایمانی و نادر ثانی نیز در بالاترین رده سازمانی یعنی معاون ستاد بودند اینها نفراتی بودند که هرگز وهرگز طبق قوانین سازمان امکان نداشت کاری خودبخودی انجام دهند.(البته شاید ندانید دراین تشکیلات افراد حتی بدون اجازه آب هم نباید بخورند چه رسد به خودسوزی و از این قبیل کارها …) همچنین با مراجعه به سخنرانی ها و مصاحبه های مسعود رجوی در سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ خواهید دید که خود وی تصریح می کرد که اجازه “عملیات” انتحاری و خودکشی تنها با تصویب او، تایید و اجرا می شد.

همانطور که در اشرف به همه دستور داده شده بود اول درخواست مکتوب خودسوزی بدهند وبعد منتظر فرمان باشند. حتا مواردی بود که شورای رهبری با کنایه و تحقیر به مردان تحت حیطه خودش می گفت: خاک برسرتان در خارجه روزانه کادرها و هوادارها دارند خودسوزی میکنند آنوقت شما اینجا حال کمترین مبارزه و خودسپاری تشکیلاتی و فرمان پذیری مینیمم هم ندارید.

در پاریس بیش از اشرف تشکیلات حکمفرما بود در یک صحنه رسمی تلویزیونی و دریک مصاحبه کوتاه درپاریس که ازبرخی رسانه های جهان نیزپخش شد، شهرزاد صدر که درگذشته مسئول اول سازمان و در آن زمان جز بالاترین رده تشکیلات در پاریس و مسئول دفترمریم رجوی بود اعلام کرد ما همه خودکشی و خودسوزی می کنیم تا مریم رجوی آزاد شود! آیا پیامی واضح تر و دستوری روشن تر از تشکیلات بایستی صادر می شد.وعلاوه براین در جلوی مقر اورسوراواز رسما” تمامی نفرات اعتصاب غذا کرده و حال اکثرا آنان وخیم بود ورو به مرگ بودند. روزانه بطورمستمر و ساعت ها رپرتاژ تلویزیونی از وضعیت آنها و تبلیغ اعتصاب غذا در سیمای باصطلاح آزادی سازمان نمایش داده می شد. اینها همه بدستور شخص رجوی برنامه ریزی می شد.

من درکمپ اشرف در جریان بودم که از طرف رجوی گفته می شد حداقل بایستی روزی دو خودسوزی داشته باشیم و سپس رجوی در یک نشستی بصراحت گفت این تنها راه حلی بود که دولت فرانسه را مجبور به عقب نشینی کرده و تا هر زمان که لازم بود اینکار را ادامه می دادم! او در یک جایی دیگر گفت برای آزادی مریم هر کاری که لازم باشد بایستی انجام داد و اساسا از این موضوع بعنوان یک راه حل لازم وکمترین کار استقبال می کرد. از نظر وی همه اعضای سازمان نیز اگر کشته می شدند تا مریم رجوی آزاد شود مهم نبود.

این موضوع و این قرارداد ها در تشکیلات فرقه ای رایج ترین کار بود از دستور به اعتصاب غذای خشک وتر و یا عمل انتحاری و عملیات در داخل کشور اینها به هیچ عنوان کاری نکوهیده در درون سازمان نیستند و همواره از این موضوعات بعنوان ارزش یاد میکردند وفقط در تبلیغات بیرونی است که این موضوعات پنهان می شود و چنانچه کسی به نوشتن این تعهدات و درخواست ها تن نمی داد، آنوقت “حلقه ضعیف” و ترسو و بریده خائن… شناخته می شد.

بعد از همه شانتاژها و اعلام بیرونی بر سر آن که خودسوزی ها بدستور سازمان نبوده و افراد خودجوش اینکار را می کردند مریم رجوی نیز گفت من موافق اینکار نبوده و اطلاعی نداشتم!!

بعد از آزادی مریم رجوی که به قیمت وحشی گری های سازمان و اعمال ضد انسانی منجمله خودسوزی بیش از ۲۵ نفر انجام شد، مجددا یک آرامش نسبی برقرارشد.

مریم سنجابی

خروج از نسخه موبایل