نامه خانم نسرین ابراهیمی به خانم های ستم کشیده در آلبانی

از راست به چپ: مینا بهزادی , نسرین ابراهیمی , فریده (فرشته) یزدان پناه , لیدا نظری. خانم لیدا نظری با خواهرش گیسیا نظری هم اکنون در کمپ لیبرتی هستند.

بعد از گزارشات مختلفی که دوستان جدا شده از کمپ پناهندگی در آلبانی و وضعیت این افراد در این کمپها تهیه کردند و در اختیار عموم قرار دادند تا اگر کسی عزیزی را در این کمپ دارد بتواند به او کمکهای لازم را بکند من متوجه شدم که فرقه رجوی هنوز دست از سر این زنان زجر کشیده و ستم کشیده برنداشته و به کنترل آنان می پردازد. فرقه از هم پاشیده رجوی در کمپ آلبانی توان کنترل مردان را مثل سابق ندارد, ولی همچنان کنترل خود را روی زنان دارد.

در کمپ آلبانی خانمهایی که هستند عبارتند از: لیدا نظری که ایشان را می شود در عکس مقابل دید , شیرین معدومی , گیسیا نظری , نرگس آدی گزل , شهربانو خادمیان , زهرا اسلامی , فرشته هدایتی , نسرین عبدی , سمیه مجیدی و…

قبل از هرچیز به واقع نجات یافتن حتی یک نفر از افراد گرفتار در فرقه رجوی من و همه ما جدا شده ها را غرق خوشحالی می کند , و وقتی که اسامی تعدادی از شما زنان ستم کشیده در فرقه را هرچند انگشت شمار که به کمپ آلبانی انتقال داده شده اید را شنیدم بسیار خوشحال شدم و از صمیم قلب برای تمامی زنان گرفتار در فرقه آرزوی آزادی هرچه سریعتر کردم. با هر اسمی که از شما می دیدم یاد کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین با شما می افتادم.

وقتی که اسم شما فرشته هدایتی عزیز را می دیدم یاد زمانی افتادم که من زندان بودم و شما با شهلا مجبور بودید که به عنوان نگهبان من باشید , بعضا شراره فریبرز و شهرزداد و شیرین ادبی هم بودند ولی بیشتر شما و شهلا بودید , من هرگز محبت شما را در آن دوران فراموش نکرده و نمی کنم. من در تناقض بودن شما و شهلا را کاملا متوجه می شدم , از چشمان شما متوجه می شدم که به شدت برای من ناراحت هستید که چرا و به چه جرمی می بایست جوانی در سن ۱۴ – ۱۵ سالگی در زندان رجوی باشد؟ شاید خاطره شیرین من این فقط باشد که کسانی که نگهبان من بودند همگی از این کار رجوی ناراحت و تا اعماق دل متناقض بودند.

یادم هست که می ترسیدم تنهایی بخوابم و مستمرا هزیان می گفتم , من یادم نمی رود اشکهایی که ریختید , ساعاتی که به حرفهای من گوش می دادید و محبتی که آن روزها در حق من می کردید تا بتوانم طاقت کشیدن آن سختیها را داشته باشم و ….

شاید اگر کسانی مثل شما و شهلا نبودند من نمی توانستم تحمل آن زندان را بیاورم.

حال که ما از زندان خودمان در فرقه رجوی صحبت می کنیم , فرقه رجوی انکار می کند!! و ما را مزدور می خواند!! ولی ماه زیر ابر نمی ماند و شاهدین جنایتها روزی همگی دست کثیف رجوی را رو خواهند کرد و امیدوارم که شماها هم به زودی دست جنایت کار و خونریز رجوی را برای مردم ایران و جهان رو کنید.

یا وقتی اسم شما شیرین معدومی عزیز را شنیدم یاد تمام زجرهایی که در این سالیان در فرقه متحمل شدی می افتادم , از تحمل زندان رجوی گرفته تا فحش و بد و بیراه هایی که بهت می گفتند. یادم هست که خیلی از بچه ها تو را به خاطر قلب مهربانی که داشتی دوست داشتند , اغلب دوست داشتند که با تو حرف بزنند و چماقداران فرقه به شدت از این می ترسیدند و می گفتند رابطه عرضی با کسی نداریم و این یعنی محفل و شعبه سپاه پاسداران در داخل مناسبات و به همین خاطر نمی گذاشتند که تو مسئول افراد بشوی چرا که می دانستند تو به بچه ها سخت نمی گیری و دلت برایشان می سوزه و اغلب یادم هست در نشستها به تو می گفتند که دلت برای سازمان بسوزه و نه برای بچه ها!!!

و هزاران خاطرات با گیسیا , لیدا , نسرین عبدی , زهرا اسلامی و … که وقتی به این خاطرات فکر می کنم من را مطمئنتر از قبل می کند که اعضای فرقه فقط اسیر و گرفتار در چنگال رجوی بودند وگرنه تک تک این افراد همگی احساسات پاک , قلبهایی مهربان و دلسوز داشتند و دارند , برای همین هم هست که ما تمامی جدا شده ها تا جایی که در توان داشته باشیم برای آزادی تک تک شما از چنگال رجوی تلاش کردیم و می کنیم و خواهیم کرد.

می دانم که شماهایی که الان یک پله بیشتر از بقیه به آزادی از چنگال رجوی نزدیکتر شده اید باز رجویها چماقدارانشان را برای کنترل شماها اطراف شما چیده اند , مرز سرخ رجوی بیرون آمدن شما از چنگالش است و برای همین بیشترین فشار را به شما در همین کشور آلبانی خواهد آورد.

ولی از شما می خواهم که از تهدیدات و تهمتهای فرقه هراسی نداشته باشید , برای یکبار هم که شده این بختک سیاه را از روی خود کنار زده , شما دیگر در اشرف و یا عراق نیستید , شما در این کشورها حق و حقوقی دارید که فرقه رجوی این را از شما پنهان نگه می دارد و می خواهد کاری بکند که شماها همواره به فرقه نیازمند نگه دارد تا بتواند کنترل خود را روی شما ها داشته باشد , لذا با تمام تجاربی که از فرقه دارید به حرفهای فرقه اعتماد نکنید و به دنبال زندگی خود بروید و نگذارید فرقه بیشتر از این شما را مورد سوء استفاده خودش قرار بدهد.

به راستی به این سالیانی که در اشرف و در عراق پشت سر گذاشتید نگاهی بکنید! از ازدواجهای اجباری در فرقه , عملیات فروغ جاویدان که رجوی مثل یک احمقی که هرگز الفبای نظامی را نشنیده یک مشت افراد آموزش ندیده با ماشینهای شخصی و مثل پیک نیک به ستون کرد که مثلا بروند و تهران را فتح بکنند!!! و بعد همه را به کشتن داد و.. , بعد هم طلاقهای اجباری و از هم پاشیدن خانواده ها , فرستادن بچه های شیر خواره و کوچک و بزرگ به کشورهای خارجی که اغلب یا خودکشی کردند و یا مورد تجاوز قرار گرفتند و یا …., بعد هم نشستهای ضد انسانی در اشرف , زندانی کردن اعضای خود و شکنجه آنها , بیگاریها و ووو , به راستی تا حالا از خود پرسیده اید اینها برای چی بود؟ چی شد؟ راستی به یاد دارید امسال سال آخره!!! پس چی شد؟

راستی حرفهای مریم رجوی را یادتان هست , من دختران آفتاب سوخته را دوست دارم!! تا حالا به قیافه خودش فکر کردید؟ اگر ایشان چهره آفتاب سوخته دوست داشت چرا از خودش شروع نکرد به عنوان یک الگو برای ما؟ به لباسهایی که می پوشه فکر کردید؟ یادتون هست که چقدر حسرت لباسهای رنگییش می خوردیم که به ما می گفت که باید ساده باشیم و آرایش نکنیم و زن مجاهد خلق یعنی این!!! پس چرا خودش آن لباسهای رنگی را می پوشید و جلوی ما رژه می رفت و مثل زنان عقده ای خودش را به ما نشان می داد؟

اینکه مریم رجوی می گوید هزار زن اشرفی!! مسئولین و تک نمونه هایی در جهان و … راستی مگر غیر از این بود که رجویها فقط ما را باد می کردند تا فکر کنیم که مثل ما در دنیا نایاب است!!! و فکر کنیم اگر از فرقه جدا بشویم نیست و نابود می شویم و از اون بالا بالایی که مریم رجوی ما را نشانده سقوط می کنیم!!! وفکر کنیم که خواهر مریم ما را به اوج رسانده است!! ولی نمی دانستیم چه اوجی فقط اینطوری در مغزمان فرو کرده بودند که ما با انقلاب خواهر مریم در اوج هستیم و حقیقتا هم این تصور را می کردیم!! ولی حالا کافی است که پا در خیابانی آزاد بگذارید و بروید و یک خرید ساده در یک مغازه انجام بدهید و برگردی , اینجاست که همه چیز فرو می ریزد و می فهمیمم که ما نه تنها در اوج نبودیم و نیستیم بلکه رجوی ما را سالیان سال از انساهای دیگر عقب نگه داشته است و حتی یک خرید ساده را هم نمی توانیم بکنیم و حتی بلد نیستیم که در خیابان مثل بقیه راه برویم و یا حتی یک رابطه معمولی با افراد دیگر نمی توانیم برقرار کنیم و … این است که رجوی می گوید زنان به اوج رسیده از انقلاب مریم و این همان کلاه گشادی است که رجوی بر سر ما زنان در اشرف گذاشت. اینجاست که باید به خود بیاییم و باید با تمام قوا از این فرقه فاصله گرفت و جدا شد و بعد هم باید جنایات نابخشودنی رجویها را برای ملت ایران برملا کرد.

ما جدا شده ها تا هر کجا که در توان داشته باشیم به آزادی تک تک شماها از چنگال رجوی کمک خواهیم کرد , ما بعد از فرار از این فرقه همگی زندگی های خودمان را مثل هر انسان دیگری داریم وهمگی آزاد و خوشحال و راضی هستیم ولی ما شما را فراموش نکرده و نمی کنیم و آرزوی قلبیمان رسیدن شما به آزادی و زندگیهایی است که می دانم تک تک شما آرزویش را دارید , و همگی به یاد داریم که در گزارشهای غسل روزانه که می خواندیم هیچ کسی نبود که در مورد آرزوی داشتن زندگی مثل بقیه آدمها ننویسه , یا در مورد ازدواج و فکر کردن به آن و یا در مورد بچه دار شدن و عشق مادر شدن و … برای همین ما جدا شده ها تمام تلاش خود را برای آزادی تک تک شما خواهیم کرد.

نسرین ابراهیمی

خروج از نسخه موبایل