بیاد شمس الله گل محمدی که به طرز فجیع و مرموزی در شگنجه گاه اشرف به قتل رسید

شمس الله گل محمدی از اهالی اسلام اباد غرب که در سالهای اولیه انقلاب جز هواداران سازمان مجاهدین بود و پس از ان برای پیوستن به ارتش دست ساز رجوی به عراق رفت
شمس الله از جمله نفراتی بود که در اکثر نشستهای تفتیش عقاید رجوی ساخت سر فرو نیاورد و رو در رو زنان حرمسرای رجوی می ایستاد و با وجود نشستهای شبانه روزی که برای او می گذاشتن حاضر به پذیرش انقلاب مریم قجرنبود.
و اتفاقا جز اولین سری از دستگیر شدگان سالهای هفتاد وسه بود که به جرم نفوذی و مزدور بمدت پنج ماه را در سیاهچالهای رجوی زندانی بود و در انجا توسط جلادان رجوی بشدت مورد شگنجه قرار گرفت ولی شگنجه گران نتواستن شمس الله را به زانو دراورند شمس الله بعد از ازادی از زندان همه چیز را در مورد نحوه دستگیریش توسط شکنجه گران و بلاهایی که بسرش اورده بودن را دور از چشم خبرچین رجوی برای همه دوستان نزدیکش تعریف می کرد
و در بسیاری از صحبتهای که با دوستانش داشت همیشه به خط و مشی سیاسی و تحلیل های رجوی اعتراض می کرد و ان را فاقد واقعیت با دنیای امروز می دانست
دران زمان در پادگان بدنام اشرف هر چند وقت یکبار برای ما نوار ازدواج مریم قجر با مسعود رجوی را می گذاشتن و بعد از ان نشست برای همه لایه های مختلف برگزار می کردن و از همه نفرات می خواستن که درک و دریافتهای خود را از این نشستها بیان کنند اتفاقا در همان روز برای شمس الله نشست گذاشته بودن ولی شمس الله زیر بار نمی رفت و این ازدواج را غیر قابل توجیه می دانست ساعت از دو نیم شب گذشته بود که شمس الله دیگر نتوانسته بود این همه فحش و ناسزا را که در داخل نشست به او گفت بودند تحمل کند بسرعت نشست را ترک کرد و به بیرون می رود.
و من که ان شب نگهبان بودم متوجه شدم که شمس الله بسیار عصبی است و مداوم زیر لب چیزی می گوید به او نزدیک شدم و با زبان کردی گفتم شمس الله چه خبر شده بلافاصله با همان حالت عصبی گفت این بی غیرت زن یکی دیگر را بلند کرد و به زور می خواهد که به ان رنگ انقلاب بزند اگر بحث طلاق است و این لازمه سرنگونی است اولین کسی که باید طلاق بدهد خود رهبری است نه اینک همین رهبری در تمام این سالیان حتی یک روز هم بدون زن نبود هنوز خون اشرف خشک نشده بود که با فیروزه ازدواج کرد بعد از او هم بلافاصله با همین مریم قجر الان دارن ان را برای ما توجیه می کنند بی غیرتی هم حد ومرزی دارد اگر هزار بار مرا هم بکشن نه انقلاب مریم را قبول دارم و نه این مناسبات هرز را
خلاصه شمس الله با وجود کار طاقت فرسای که بطور مستمر ادامه داشته از ناحیه کمر دچار دیسک کمر شده بود و نمی توانست روی پا درست و حسابی راه برود و همیشه از کمردرد می نالید و بارها مسئولین به او می گفت که شمس الله طعمه شده و به همین خاطر است که خود را به تمارض زده است
تا اینکه در اولین روزهای خروج اسیران به کمپ لیبرتی بود که شمس الله در پادگان بد نام اشرف بطور مرموزی بوسیله برق به قتل می رسد و سپس ایادی رجوی اعلام می کنند که شمس الله خودکشی کرده است بدون هیچ گونه مراسمی او را در همان قلعه مخوف دفن می کنند
ولی به هر حال رجوی جنایت کار و دارودسته اش حتی تحمل یک انتقاد و یا حرف ساده را نداشتند و فقط و فقط تنها چیزی که در این جهنم رایج بود تعریف وتمجید همانند دلقک از مسعود رجوی ومریم قجر بود وهرچیزی خارج از این را بلافاصله با انگ مزدور و طعمه، سرکوب می کردند.
چیزی که فقط وفقط به شخص رجوی می آید از زندان شاه بگیر تا مزدوری برای صدام.
دور نیست روزی که رجوی تقاص این همه جنایتهای خود را پس بدهد. به امید آن روز
غفور فتاحیان
 

خروج از نسخه موبایل