باردیگر بازی فرقۀ رجوی با عواطف خانوادگی در تلاش برای جلوگیری از فروپاشی

بازهم شکنجۀ روانی پدر با سوء استفاده از فرزند توسط فرقۀ رجوی
نوشتۀ قربانعلی حسین نژاد عضو قدیمی و مترجم ارشد جدا شدۀ بخش روابط خارجی سازمان مجاهدین – پدر زینب حسین نژاد
این عکس آخرین عکس از دخترم زینب در زندان لیبرتی در بغداد می باشد که بالای دومین نامۀ دیکته شده به او علیه من و خواهرش مونا (آذر) که در تهران است خطاب به کمیساریای عالی ملل متحد در مقابل نامۀ اخیر دختر کوچکترم مونا به کمیساریا مبنی بر درخواست ترتیب دادن تماس یا دیداری بین او و خواهرش زینب، در یکی از سایتهای وابسته به فرقۀ رجوی دو روز پیش منتشر شده است. این بار دست خطش را هم همراه متن تایپی این نامه منتشر کرده اند تا من نگویم که نامه را به اسم دخترم نوشته اند در حالیکه همۀ آنهایی که زمانی در داخل تشکیلات رجوی بوده اند می دانند که هر چه ما از این نوع موضعگیریها علیه خودمان یا علیه دیگران با خط خودمان می نوشتیم و امضایش می کردیم با دیکتۀ خود رجوی و یا رحمان (عباس داوری) یا دیگر مسئولین بالای فرقه و یا با خط دادن و تعیین محورها و موضوعات و جهتگیریها توسط آنها بود.

در هر حال خوشحالم اولا که چهار سال بعد از آخرین دیدارم با دخترم زینب در عید نوروز سال ۹۰ حد اقل تازه ترین عکس از او را دیدم و ثانیا خوشحالترم از اینکه دخترم زینب کنار فقط عکس آرم سازمان پر افتخار مجاهدین خلق ایران عکس گرفته است سازمانی که من و او و مادرش همه چیز زندگی مان را تا آنجا که به اختیار و انتخاب خودمان بر می گشت در راه آرمانهای والایش و در رأس آنها آزادی و برابری و صلح گذاشتیم و اینهمه سالیان از میهنمان دور ماندیم ولی رهبری غاصب سکتاریست و مطلق گرا و خودپرستش آن را به بیراهه برد و پایگاه گستردۀ مردمی اش و اعتبارش را تباه ساخت و نسل و امکانات این سازمان را به کام دشمنانش ریخت.
این در حالیست که وقتی ما داخل تشکیلات بودیم هرگز رهبری و مسئولان سازمان هیچ آرم و پرچمی را بدون عکس مسعود و مریم نمی پذیرفتند و آنرا آپورتونیسم و و انحراف و انشعاب طلبانه می دانستند و اگر کسی چنین می کرد فورا به او انگ بریده و آپورتونیست زده و بلاهایی سرش می آوردند که بر سر دگر اندیشانی دیگر در داخل تشکیلات آوردند.
به هر صورت این صحنه برایم قدری عجیب است که موجب می شود احتمال بدهم اکنون در نتیجۀ فضای جدید درونی و بیرونی،آش کیش شخصیت رجوی آن قدر شور شده که سرآشپزهایش هم فهمیده و قدری کوتاه آمده و به عکس گرفتن با آرم سازمان بدون عکس “رهبری عقیدتی” (ولایت فقیه) تن داده اند. ولی با اینهمه باز بعید نمی دانم که این کار خواست خود دخترم زینب باشد که خواستی بس درست و واقع بینانه است و چه بسا می خواسته برساند که اصالت را به اصول و آرمانهای اصلی و اولیۀ سازمان مجاهدین خلق و بنیانگذاران آن می دهد.
اما در مورد محتوای این نامه از مطالب و دروغها و تهمتها و ناسزاهای تکرار شده در نامۀ دو سال پیش به اسم او علیه من که پاسخش را همان موقع داده و منتشر کردم در می گذرم و فقط در مورد مطلب جدید مندرج در آن مبنی بر اینکه دخترم زینب بعد از اینکه خواهرش مونا دو سال پیش در بغداد به دم در لیبرتی رفته تا با خواهرش زینب که در عمرش او را ندیده است دیدار کند به بیرون کمپ آمده تا خواهرش را ببیند ولی دیده که او را از آنجا برده اند باید بگویم که دخترم مونا آن موقع به مدت دو هفته در بغداد بود ولی تمام تلاشهای کمیساریای عالی پناهندگان و وزارت حقوق بشر عراق برای راضی کردن رهبری سازمان جهت دیدار این دو خواهر که هر گز همدیگر را ندیده اند با شکست مواجه شد و به من و خواهرش مونا گفتند که او حاضر به دیدار با خواهرش نیست و می گوید: من با هیچ یک از افراد خانواده ام دیدار نمی کنم. تا اینکه موقع بازگشت مونا به تهران در حالیکه فقط دو ساعت به پرواز هواپیما مانده بود بر سر راهش به فرودگاه بغداد به دم در لیبرتی که نزدیک فرودگاه می باشد می رود و به مدت یک و نیم ساعت در آنجا می ماند و در این مدت مسئولان سازمان دم در می آیند و می گویند: این خانم را اطلاعات رژیم به اینجا آورده و پدرش علیه سازمان مطلب می نویسد و مزدور اطلاعات است که مونا می گوید اگر پدرم هم اینگونه باشد ربطی به من ندارد و فقط من می خواهم خواهرم را ببینم تا اینکه بعد از یک ونیم ساعت که خبری از آمدن خواهرش نمی شود ناچار به فرودگاه می رود و فقط چند دقیقه به پرواز مانده با التماس و درخواست موفق می شود که خودش را به هواپیما برساند.
اگر رهبری سازمان مجاهدین می خواست که او با خواهرش دیدار کند دیگر چرا منتظر می شد تا او بعد از دو هفته اقامت در بغداد به دم در لیبرتی بیاید تا با دیدار خواهرش با او موافقت بکنند؟ و گذشته از آن اگر رهبری سازمان مجاهدین می خواست که زینب با خواهرش دیدار کند و زینب آن روز به علت رفتن خواهرش به فرودگاه موفق به دیدار او نشده چرا همان موقع به زینب نگفته اند که با خواهرش تماس تلفنی بگیرد؟ در حالیکه زینب شماره تلفن مونا را از قدیم وقتی در اشرف بود داشت و با او چند بار تماس گرفته بود و چرا در این مدت دو سال هیچ تماس تلفنی با خواهرش مونا نگرفته است؟
لذا اگر بر فرض اینکه این نوشتۀ دیکته شده به دخترم زینب که او به دم در کمپ آمده و دیده که خواهرش را برده اند درست باشد قطعا با توجه به دلائل فوق، رهبری سازمان مجاهدین موافق این دیدار نبوده است و از این رو آن قدر معطل کرده اند تا اینکه وقتی مطمئن شده اند که دخترم مونا از دم در لیبرتی رفته است به دخترم زینب گفته اند که برو و خواهرت را که به دم در کمپ آمده ببین! تا بدینگونه به کمیساریا و دولت عراق و خود زینب وانمود کنند که آنها موافق دیدار این دو خواهر با همدیگر بوده اند و تا اینکه اکنون با درست کردن این نامه می گویند که توطئۀ اینجانب بوده که این دو دخترم با یکدیگر دیدار نکنند!! که قطعا به این حرف رهبری فرقۀ رجوی علاوه بر کودکان ابتدایی مرغهای پخته هم می خندند!!.
در این نامه به صورت کاملا غیر منطقی و نا معقول همچون گذشته دیدار خانواده ها با فرزندانشان را شکنجۀ خانواده ها توصیف می کند!! که دقیقا مصداق مثل «دزد می گوید آی دزد» می باشد یعنی کسی که با جلوگیری از دیدار فرزندان با خانواده هایشان هم آنان و هم خانوادۀ آنها را شکنجه می کند ادعا می کند که قصد خانواده ها شکنجه کردن فرزندانشان می باشد!! و با کمال تعجب می بینیم که در همین نامه رهبری سازمان مجاهدین حد اقل نخواسته ادعایش مبنی بر اجازه دیدار دادن برای یک دختر جهت دیدار با خواهرش را ثابت کند و مثلا از همین مخاطب نامه یعنی کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد بخواهد که ترتیب دیدار این دو خواهر را که پیوسته و در تمام عمرشان آرزوی دیدار همدیگر را داشته و دارند بدهد بلکه به جای این کار از سازمان ملل متحد خواستار جلوگیری در آینده از هر گونه دیدار خانواده ها با فرزندانشان هم شده است!! واقعا این فرقه که حد اقل اعتماد به حتی افراد و اعضای داخل تشکیلات خودش را هم از دست داده است برای جلوگیری از فروپاشیش چه مرزهایی را از نا معقولی و بی منطقی در می نوردد؟!…

خروج از نسخه موبایل