دیدار اعضای انجمن خوزستان با خانواده نورمراد کله جویی از اسیران فرقه رجوی

مورخه 3/11/93 اعضای انجمن نجات خوزستان به همراه رستم آلبوغبیش با خانواده نورمراد کله جویی درمنزل شخصی آنها واقع درشهرستان اندیمشک دیدار کردند.
دراین دیدار فرزندان وهمسر نورمراد به اعضای انجمن خوش آمدگویی و به رستم آلبوغبیش هم بخاطر رهایی اش ازفرقه رجوی تبریک گفته ودرصحبت با وی ابراز نمودند وقتی ازطریق انجمن نجات مطلع شدیم که شما به وطن بازگشتید خیلی خوشحال شدیم ودوست داشتیم که شما را ازنزدیک ملاقات کنینم  تا درمورد وضعیت پدرمان ازشما سئوال کنیم.
حسین کله جویی یکی ازفرزندان نورمراد به رستم گفت حتما پدرم را درکمپ مجاهدین دیدید.الان سالهاست که با وی ارتباطی نداریم! سال 59 وقتی دشمن بعثی به خاک کشورتجاوزکرد آن موقع ما کوچک بودیم با اینکه به اونیازداشتیم اما او برای دفاع ازوطنش بعنوان راننده لودر برای ایجاد سنگر و خاکریز درمقابل هجوم دشمن به جبهه های جنگ تحمیلی رفت که متاسفانه درهمان سال اسیر بعثی ها می شود.سالهایی که پدرمان دراردوگاه عراق بود مرتب برایمان نامه می نوشت ومی گفت که دلم برای دیدن شما تنگ شده ونمی توانم دوری ازشما را تحمل کنم! حتی دریکی از نامه هایش گفته بود شما نامه ای برای  صلیب سرخ بنویسید تا آنها ازصدام بخواهند با توجه به سن وسالی که من دارم او مرا آزادکند تا بتوانم به میهن برگردم،حتی گفت برای دوست خوبم که دراینجا زحمت نوشتن نامه هایم را می کشد هم دعا کنید. البته ما هم نامه برای صلیب نوشتیم ولی جوابی نگرفتیم. باورکنید سالهای سختی را بدون پدرسپری کردیم که اگرمادرم نبود نمی دونم چه برسر ما می آمد! بهرحال تا بازگشت اسرا منتظر او نشستیم اما متاسفانه پدرم دربین آنها نبود که واقعا بیشتر نگران شدیم. بعد ازکلی پیگیری به ما خبر دادند که مجاهدین سال 68 اورا به کمپ  اشرف بردند!! که ما نمی دانستیم مجاهدین چه کسانی هستند. بهرحال سالها گذشت وخبری ازنامه های پدرم نشد!! تا اینکه سال 82 برادر،خواهران ومادرم برای دیدن اوبه عراق وکمپ اشرف رفته بودند بعدا که برگشتند می گفتند پدرمان تغییرکرده بود نمی دانم ازسال 68 تا آن موقع مجاهدین چه بلایی برسراو آورده بودند بطوری که انگارعلاقه دیدن ما را دراو کشته بودند!! واقعا ما هم خیلی ازدست پدرمان عصبانی شده بودیم ولی با توضیحاتی که نفرات جداشده بعدا به ما دادند متوجه شدیم که او مقصر نیست بلکه سران مجاهدین مقصرند.بنابراین الان هم که چندسال ازآن دیدار می گذرد ولی هنوزهم خبری ازبازگشت او نشده!.این نکته را هم اضافه کنم که چند روزپیش سایت انجمن نجات را مرورمی کردم که متوجه شدم یکی از نفرات جداشده درمورد سوءاستفاده های مسئولان مجاهدین که مطلبی ازپدرم تحت عنوان “قصه های نورمراد وفصل کاشت نهالهای بید ” ظاهرا درسایت های خود نوشته بودند مقاله ای نوشته،الان وقتی کپی مطلب درج شده درسایت مجاهدین را که برایمان آوردید را مطالعه می کنم بیشتربه این نتیجه می رسم که آنها یعنی مجاهدین تا چه اندازه خبیث ودروغگو هستند،چون اولا پدرمن اصلا سواد خواندن ونوشتن ندارد که مثلا کتاب ماهی سیاه کوچولو وکتاب های دیگری را خوانده باشد،ویا زمانی که پدرم اسیرشده احتمالا پدرومادرریحانه هنوزبا هم ازدوازج هم نکرده بودند که حالا اوبخواهد درمورد ریحانه وکاری که کرده بود نظری بدهد!! واقعیت این است که قصه های پدرمان جزدرد و رنج اسارت ودوری ازخانواده اش نیست! قصه نورمراد همان  قصه دردورنجی است که ما بعنوان فرزندانش درمسیر زندگی کشیدیم وسالها درانتظاربازگشت او بودیم!! مسئولان مجاهدین بهتراست پدرم را آزاد بگذارند تا به میان ما برگردد تا او بتواند بجای کاشتن نهال بید درسرزمین غریب وبی حاصل عراق نهال زندگی خود وخانواده اش را کاشته وپرورش بدهد، بهرحال ما بعنوان فرزندان نورمراد سوءاستفاده مسئولان مجاهدین رجوی ازپدرمان را بغایت محکوم کرده وآن را بعنوان یک اقدام ضد اخلاقی،ضدانسانی می دانیم وما بعدا طی نوشتن نامه ای حتما این اقدام شرم آورعوامل رجوی را پاسخ خواهیم داد.
بدنبال صحبت های فرزندان نورمراد ابتدا اعضای انجمن نجات درباره علت جذب اسیران اردوگاه های عراق ازجانب باند خائن رجوی توضیح داده وگفتند رجوی بعد ازشکست خفت باری که درعملیات دروغ جاویدان متحمل شد برای روحیه دادن به نیروهای باقی مانده خود با هماهنگی صدام برخلاف موازین ومقررات بین المللی درمورد نگه داری اسیران جنگی،تعدادی ازاسیران جنگی دراردوگاههای عراق را با فریبکاری جذب فرقه وبه کمپ اشرف منتقل کرد! که درادامه هم با بکارگیری روش های کنترل ذهن بازتوانست بخشی از آنها را تاکنون درفرقه بعنوان اسیر ذهنی نگه دارد! اما درمورد مطلبی که سران فرقه درمورد پدرتان درسایت خودشان نوشته بودند، همانطورکه خودتان هم الان آن را مطالعه کردید می بینید که تا چه اندازه سران فرقه با احساسات اعضای اسیر اعم از پیر و جوان بازی می کنند! واین نکته را یادآورشویم که برای رجوی وسران فرقه اش هیچگاه درد و رنجی که اعضای اسیر و یا خانواده های آنها از بابت دوری ازهمدیگر متحمل شده و می شوند مهم نبوده ونیست!
بعد ازآن رستم آلبوغبیش به خانواده نورمراد گفت من خودم اسیر جنگی بودم و همانطور که دوستان توضیح دادند واقعا سران فرقه رجوی با فریب دادن و عده های دروغین تعدادی ازما اسراء را به کمپ اشرف منتقل کردند و در آنجا هم به مرور با تهدید و ترساندن ازجداشدن وبازگشت به ایران ما را درفرقه خودشان نگه داشتند وبعد ازآن هم  تلاش کردند که با کشتن عاطفه های انسانی بین ما وخانواده هایمان فاصله ایجاد کنند تا بتواند ازما هرچه بیشتر وبهتر درمسیراهداف خائنانه فرقه سوء استفاده کنند! من سالها با پدرتان بودم سران فرقه ازاو سوءاستفاده می کردند وبا دادن قطعه زمینی به وی سعی می کردند اورا با انجام کارهای کشاورزی مشغول کنند!! اگرتاکنون پدرتان درفرقه رجوی مانده وجدا نشده بخاطر دوست نداشتن شما نبوده ویا اینکه به خواست خودش نبوده بلکه ماندن او نتیجه بکارگیری روش های مغزشویی،فریبکاریها وتهدیدهای رجوی وسران فرقه اش برروی او وسایر اعضای اسیر بوده!بنابراین من ازشما می خواهم که ازادامه تلاش های خود برای نجات پدرتان مایوس نشوید وفکر نکنید که او با سن وسالی که الان دارد غیرقابل بازگشت است،نه بلکه باید بدانید که او هم اسیری است که احتیاج به کمک شما دارد وبایستی که با افشای ماهیت فرقه رجوی زمینه آزادی وبازگشت اوبه آغوش گرم خانواده اش را فراهم کنید.
درپایان این دیدارصمیمانه یکباردیگر فرزندان وهمسر نورمراد ازاعضای انجمن نجات بخاطرحضورشان درمنزل آنها وهمچنین بخاطرتلاش هایی که طی سالیان برای نجات امثال پدرآنها ازفرقه رجوی داشتند تشکر کرده وابراز امیدواری نمودند که بتوانند به کمک آنها همه اعضای اسیر از جهنمی که فرقه رجوی برای آنها درست کرده نجات دهند.

خروج از نسخه موبایل