نقد و رنجش! این چه حکایت باشد؟

امروز نوشته ای (از یاران سابق خود) در ایران اینترلینک مشاهده کردم که در نقد مقاله ای بود که روز قبل انتشار داده و از استعفا دادگان شورای ملی مقاومت رجوی خواسته بودم به جای دفاع از خود در برابر سیل اتهامات و لجن پراکنی های مریم و مسعود رجوی که توسط چماقداران ایشان نثار می شود، به افشای چیزهایی بپردازند که اتفاقاً نقطه آسیب پذیر زوج رجوی است و هدف وی از گسیل انبوه قلم نویس مواجب بگیر برای قلمفرسایی علیه منتقدان هم چیزی جز منحرف کردن اذهان ایشان از این نقطه نیست. مسعود رجوی از همان روزهای اول در صدد بود تا با چاقوکشی و اعزام لات و لمپن به آکسیون های افشاگرانه منتقدان، اصل قضایا که نوع مناسبات درونی فرقه خودش بود را به حاشیه براند و اجازه ندهد مردم نسبت به آنچه در درون تشکل مافیایی او می گذشت آگاه شوند. در این نوشته به چند نکته اشاره شده که لازم است برای روشن شدن ایشان و همنظران وی بنویسم. در بخشی از مطلب چنین آمده است:
(((پس از خروج شجاعانه آقایان محمدرضا روحانی و دکتر کریم قصیم و شاعر توانمند آقای اسماعیل وفا یغمایی و آقای ایرج مصداقی از بند و اسارت فرقه رجوی به نظر اینجانب راه خروج بسیاری ازدوستان دیگر در بند هموار شده است و شخصا” به نظرم تنها خروج و اعلام جدایی این عزیزان بالاترین کار و بیشترین ارزش است. و شایسته نیست با قلم و نظر خود و حتی یادآوری گذشته کسی را برنجانیم.)))
به نظر می رسد ایشان آنگونه که باید نوشته های مرا نخوانده و به محتوای آن چنانکه بایست توجه نداشته است. در این رابطه باید عرض کنم:
نخست اینکه خروج هر یک از اعضای فرقه مجاهدین (به نسبتی) راه را برای خروج دیگر دوستان دربند مهیا ساخته و طبعاً خروج این عزیزان نیز تأثیرات خود را داشته و خواهد داشت. لذا در این بحثی نبوده و نیست.
دوم اینکه گفته شده نباید با “قلم و نظر” خود و یادآوری گذشته کسی را “برنجانیم”. سوآل اینجاست که آیا دکتر کریم قصیم و بقیه اعضای شورا بخاطر نگارنده (حامد صرافپور) از رجوی جدا شده اند که نباید کوچکترین نقدی به آنها کرده و مورد سوآل قرار دهم؟ طبق کدام استدلال نباید “نظر و نقد” خود را بیان کنم به این بهانه که فلان شخصیت رنجانیده می شود؟ مگر من و ما باید بر اساس منافع شخصی کسی ابراز نظر کنیم؟ خیر، من (در حد درک و فهم) بر اساس منافع مردم و کشورم موضعگیری و نقد می کنم. مگر این دو عزیز از مسئولین کمیسیون های شورایی که قرار بود بر ایران حاکم شود! نبوده اند؟ اگر چنین است، چگونه تحمل یک انتقاد هم نباید داشته باشند؟ اگر این آقایان “منتقد” کنونی رجوی، از یک “نقد” دچار رنجش خاطر می شوند باید اول مشکل خود را حل کرده و بعد به فکر نقد دیگران باشند. تصور نمی کنم آقایان “دکتر و حقوقدان” که هرکدام جای پدر اینجانب هستند و ادعا می کنند چهل سال از عمر خود را در مبارزه گذرانده اند در این حد ظرفیت نداشته باشند که یک نقد بشنوند، و اگر چنین باشد خانه از پایبست ویران است… نمی شود کسانی چند دهه مدعی جمهوری اسلامی باشند که مسئولین آن نقدپذیر و پاسخگو نیستند و آنوقت خودشان حاضر به پذیرش همین امر نباشند…
سوم اینکه نوشته های من “یادآوری گذشته” برای تحقیر و طعنه نبود، همانطور که ذکر کردم به نظر می رسد به محتوای مقاله اینجانب نظر عمیق صورت نگرفته است، چرا که آنچه یادآوری شد بدین منظور بود که اگر قرار است ایشان منتقد رجوی باشند ابتدا لازم است گذشته های خویش را نقد، و ضعف های خود را کنار گذاشته و برای مردم ایران و همه کسانی که تا چندی قبل زیر ضرب ایشان بودند روشن کنند که آیا با اعتقاد به همان دیدگاه های کهنه خود می خواهند منتقد رجوی باشند و یا به واقعیت ها و ادراکات جدیدی رسیده اند که ناشی “از دعواهای مالی و خانوادگی” نیست و با رسیدن به این نقطه (بدون ابراز ضعف تدافعی)، به دستگاه استثماری و خیانت پیشگی رجوی مهر بطلان بزنند؟ تلاش من ضعیف کردن ایشان نیست، بلکه دوست دارم در مقابل رهبر فرقه مجاهدین “قدرتمندتر” و “اثرگذارتر” بر دیگرانی باشند که اسیر فرقه هستند. ایشان در بخشی دیگری از مقاله چنین نوشته اند:
(((دردنیای بیرون هر کس آزاد است و بخوبی آقای روحانی اشاره کردند که مناعت طبع و شرافت انسانی اجازه نخواهد به صرف انتقام و در اختیار داشتن قلم و امکان انتشار هر گونه پرده دری کند همان روشی که رجوی بکار می گیرد و در نوع خود در تاریخ بیسابقه است.و به همین دلیل هرروز انسانیت ها، دلها و قلم های پاک را ازخود دور می کند.)))
اگر در دنیای بیرون هرکسی آزاد است، از این آزادی چگونه باید بهره ببرد؟ و آیا اینجانب سهمی از این آزادی برای بیان آنچه بدان معتقد هستم و برایش تلاش می کنم ندارم؟ جای شگفتی است که نقد کننده به نقل از آقای روحانی مدعی شده که “مناعت طبع و شرافت انسانی” ایجاب می کند که “پرده دری” صورت نگیرد!.
آیا بیان سوآل و نقد امروز کسی (به خاطر متصل بودن به گذشته خویش) نفی “شرافت انسانی” است؟ مگر ایشان یک فرد غیر سیاسی و شورای صوری رجوی یک ارگان حقوق بشری بوده که در صورت افشاکردن مناسبات درون آن پرده دری انجام شده باشد؟ کدام پرده پاره می شود اگر این آقایان بگویند مسعود رجوی در شورای ملی مقاومت چگونه هزینه کرده و چگونه علیه ملت و کشور ایران توطئه می کند؟ آیا روشن کردن اذهان مردم ایران به خیانتهای رجوی پرده دری است؟ آیا مردم و “خود ما” حق نداریم بدانیم محصول رنج و خونمان چگونه در شورا هزینه می شده و به جیب چه کسانی می رفته است؟
مگر این آقایان شریک همه کارهای مسعود رجوی طی سی و شش سال گذشته نیستند؟ مگر رجوی مسئول کشته شدن ده ها هزار ایرانی نیست؟ آیا نباید حداقل بها را در این رابطه بپردازند که نقد شوند و خود را نقد کنند؟ آیا ایشان را به محاکمه کشیده ایم که مجازات سنگین در پی داشته باشد و نگران این باشند؟ مگر با جدایی ایشان است که اعضای اسیر درون فرقه خود را رها می کنند؟ یعنی آنها که ده ها سال در اشرف و لیبرتی اسیر بوده اند منتظر هستند تا شورایی ها جدا شده و بعد جدا شوند؟‌ یعنی آنها خود هیچ درد و رنجی حس نکرده اند؟ اگر مسئله این نیست، آیا امثال مهدی سامع، زینت میرهاشمی، منوچهر هزارخانی و سایرین نمی دانند رجوی چکار می کند و چه اعجوبه ای است و منتظر افشاگری افراد مستعفی هستند؟ خیر، افشاگری ایشان صرفاً هواداران مغزشویی شده و ناآگاه فرقه و گروهی از مردم که تصور می کنند این عده در فرنگ مشغول مبارزه بوده اند را روشن می کند.
آیا نقد کردن ما “انتقام کشی” نام دارد؟ در کدام مقاله اینجانب در طی شش سال گذشته کوچکترین انتقام کشی وجود داشته که این دومی باشد؟ بارها به صراحت گفته ام که از شخص “رجوی” هم “کینه” ندارم چون سال هاست با کینه کشی و انتقام گیری فاصله گرفته ام. من از ایدئولوژی رجوی ها نفرت و کینه دارم نه از این و آن شخص. آیا افشای مناسبات درونی فرقه رجوی توسط جداشدگان هم از نظر شما پرده دری بوده است؟ اگر افشای روابط درون شورا به معنای زیر پا گذاشتن شرافت انسانی باشد، در اینصورت خود شما اولین متهم هستید و همه خانم ها و آقایانی که طی دو دهه گذشته مشغول نقد رجوی و افشای فرقه هستند در این گروه به حساب خواهند آمد. در اینصورت باید به همه جداشدگانی که (بخاطر چند دلار توجیبی ماهانه رجوی) سکوت پیشه کردند آفرین گفت. چه چیزی سنگین تر از افشای مفاسد مسعود رجوی بود که خانم سلطانی افشا کرد؟ چه چیزی سنگین تر از افشای جنایت رجوی در حق زنان و مثله کردن آنان بود که خانم میرباقری افشا کرد؟ چه چیزی سنگین تر از زندان ها و شکنجه های این دیو مردمخوار بود که خود شما و ده ها جداشده دیگر افشا کردید؟ آیا اعضای مجاهدین که سی سال در خدمت رجوی از همه چیز خود دست کشیدند و رجوی خون و رنج آنان را به یغما برد، حق ندارند بدانند که این آقایان که در شورای ملی مقاومت “حقوق و مزایا” دریافت می کردند (و از قضا این حقوق ها محصول خون و درد آنها بوده)، چکار می کرده اند و چه بر این شورا می گذشته است؟ چه کسی محرم تر از همین جداشدگان و ملت ایران است؟
از نظر من اینکار پرده دری نیست بلکه دریدن “پرده وقاحت و خیانت” رجوی است…
سخن و سوآل بسیاری است که مجال گفتن نیست، اما ای کاش بفهمیم چه می گوییم و مهمتر از آن متوجه بشویم که برای نقد دستگاه خون آلود رجوی ها، نباید از آن جنس باشیم… اگر رجوی دزد ناموس و اعتماد بود، باید آنرا برای مردم ایران روشن کرد، چه داخل تشکل فرقه باشد و چه داخل شورای به اصطلاح ملی مقاومت. من در این رابطه مرزی را به رسمیت نمی شناسم.
در خرقه از این بیش منافق نتوان بود/ بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم
سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد/ تا روی در این منزل ویرانه نهادیم
 

خروج از نسخه موبایل