درد دل چند اعضای نگون بخت فرقه در لیبرتی

باز هم سالی دیگر به پایان رسید و خبری هم از باصطلاح سرنگونی نشد.
بر اساس تجربه سالیان حضور در فرقه می دانم که الان در بین نیروهای اسیر این محفل نقل زبان است که بالاخره رجوی کی می خواهد ما را به سرنگونی وعده داده شده!! برساند و ما هم یک نفس راحت بکشیم!!
اگر چه ما این صحبت خودمانی را به دور از چشم ماموران تفتیش عقیده تشکیلات فرقه رجوی انجام دادیم ولی مطمئن هستیم که همه چیزهایی که صحبت شد گوشه کوچکی از ذهنیت هایی است که در ذهن افراد در لیبرتی وجود دارد. در نگاه اول شاید بصورت طنز باشد ولی نفراتی که در فرقه بودند می دانند این واقعیتی است که اکنون در ذهن همه افراد اسیر در لیبرتی وجود دارد.
یکی از بچه ها می گفت بالاخره از اشرف خیالمان راحت شد دیگر از آن بیگاری دادن ها و یا کارگری برای پر کردن شکم نفرات عراقی که به کمپ می آمدند گذشته است و بعدا هم باید کلی پول می دادیم تا راضی شوند برای ما امضا قلابی جمع کنند تا سازمان بتواند در تبلیغاتش از آن استفاده کند تازه کسی هم از مسئولین سئوال نمی کرد که این امضاءها جعلی می باشد یا خیر؟ یعنی اینکه کسی جرات این کار را نداشت و از قول ارباب بزرگ (صدام معدوم) می گفتند مرز سرخ رد کردیم و… هر چند در لیبرتی باز هم از ما بیگاری می کشند ولی می دانیم که روزی از اینجا خواهیم رفت و احساس می کنیم که روزی با هواپیمایی که از بالای سرمان می گذرند و خواب آنرا می بینیم پرواز خواهیم کرد.
یکی دیگر از بچه ها می گفت دیگر از نامگذاری مریم به مناسبت سرنگونی راحت شدیم و خودش هم به این رسیده که دیگر خبری از سرنگونی نیست و بهتر است در کنار سناتورهای بازنشسته و از دور خارج شده غربی پز دموکراسی بدهد و ما را سر کار بگذارد و برای تجمع نیز نفر فراوان هم که دارد و خدا نگهدارد افراد بی کار و کارتون خواب در اروپا با دادن یک ساندویچ و مقداری پول می توانند سیاهی لشکر برای سازمان باشند.
یکی از بچه ها عنوان نمود که راستش را بخواهید سازمان به ته خط رسیده است تعدادی از مسئولین که فرار کردند و تعدادی هم که به دستور کمیسیاریای پناهندگی از عراق خارج شدند و شاهد جدا شدن نفرات بیشتری از فرقه هستیم و از ارباب بزرگ هم که دیگر خبری نیست و اینها همه برای سر کار گذاشتن ما می باشد.
یکی از بچه ها که بسیار داغ کرده بود عنوان کرد رجوی از ابتدا می دانست نمی تواند به سرنگونی دست یابد به همین خاطر همه را سر کار گذاشت و از این طریق به زندگی شاهانه ای که آرزو داشت رسید و اگر این کار را نمی کرد کسی تحویلش نمی گرفت و باید مانند رهبر سایر گروهها به شکست اعتراف می کرد که در گذشته هم وی باعث خیانت شده و عامل اصلی کشته شدن رهبران اولیه سازمان وی بوده است.
حالا ما ماندیم با سالیان عمر بر باد رفته در فرقه. کسی دیگر تحویل مان نمی گیرد مریم قجر هم بعد از فرار هراز گاهی برای سیاحت به کشورهای اروپایی سفر می کند و گاهی هم دست به عمل زیبایی می زند تا شاید با زیبا شدن نشان دهد که انقلاب وی فرد را زیبا می کند.
دیگر از سرنگونی خیالی و ادعایی رجوی ها خبری نیست و ما همچنان در لیبرتی ماندیم که هر روز با صدای هواپیما در ذهن خودمان تصور کنیم که شاید روزی هم با آنان به کشورهای اروپایی پرواز کنیم و از جهنمی که رجوی ها برای ما ساخته نجات یابیم.
هر چند صحبت های ما زیاد طول نکشید چرا که سر و کله ماموران گشتاپوی رجوی پیدا شده و به سئوال و جواب کردن از ما که چرا دور هم جمع شدید و….
اگر چه به گوشه کوچکی از افکاری که در ذهن نفرات لیبرتی می گذرد اشاره نمودیم ولی هر کدام از این نکات جای بحثی دارد ولی نکته اصلی این است که هنوز رجوی ها در گرداب شعار سرنگونی بسر برده و بر طبل توخالی این شعار می کوبند و از سین هایی که در مورد باصطلاح سرنگونی ردیف می کنند خبری نیست.
هادی شبانی   
 

خروج از نسخه موبایل