از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت سیزدهم

اعمال ننگین مسعود رجوی هرگز ازخاطرم نمیرود!
بند « الف »:
بند الف به معنای طلاق بود چه برای افراد مجرد و چه متاهل. آنهائیکه متاهل بودند می بایست همسران خود را طلاق ایدئولوژیکی می دادند و حق اسکان رفتن نداشتند و اگر حلقه هم داشتند تحویل می دادند و از اینرو توانستند جلو خانواده ها را که می خواستند بروند، بگیرند. این طلاق اجباری هدفش این نبود که رژیم ایران را سرنگون کند بلکه هدفش این بود که نگذارد  احساسات وعواطف نفرات سازمان بسط پیدا کند تا بتواند آنها را تحت سلطه و اسارت خود نگه دارند چون می خواستند مشکل تشکیلاتی سازمان را به پای روابط عاطفی وزناشویی بگذارد و هر کس حرفی می زد سریعاً مارک زده می شد که مشکل تو سیاسی نیست و تو مشکل طلاق داری که زن را از تو گرفته ایم.
چون این اتهام آنها را بی آبرو می کرد و اراده آنها را زیر سوال می برد از اینرو ناچار بودند هیچ مشکل سیاسی و تشکیلاتی را مطرح نکنند و آنهائیکه مجرد بودند می بایست ذهن را طلاق می دادند و در ذهنشان هر چه نسبت به آینده داشتند طلاق می دادند و این مسئله برای کسانی که مجرد بودند سخت تر بود چون هر حرفی می زدند می گفتند تو طلاق ندادی و چون مثل متاهل ها واضح و واقعی نبود خود به خود در ذهن آنها وسوسه بوجود می آمد که خودش را طوری نشان بدهد که سازمان بپذیرد که این هم واقعاً طلاق داده است.
اینحرف وحدیث ها در اینجا تمام نمی شد نفرات باید هر چه به ذهنشان می آمد آنرا برروی کاغذ مکتوب می کردند و تحویل می دادند که به این عمل" نوشتن تناقضات " می گفتند و هر کس نمی نوشت، می گفتند غرق تناقضات شده ای و تناقضات تو را اینچنین گنگ کرده است و نای کار کردن نداری.
 این مسئله به نشست ها کشیده می شد. مثلاً در یک جمع 40 نفره تو می بایست تناقضاتت را می گفتی و چون حجب و حیا این اجازه را به تو نمی داد که کل مسئله را در جمع مطرح کنی دست به کارهای دیگری می زدی که خودت را یک طوری از میدان در ببری و از اینرو نفرات تبدیل به سه چهره شدند، در درون یک چهره با بیرون از خود چهره دیگر و با دوستان وسازمان چهره ای دیگر و این شروع رواج دروغگویی بود که سازمان در نفرات بوجود آورد و از اینجا بی اعتمادی هم شروع شد.
در مورد زنها مسئله هم طور دیگری مطرح می شد. اول به او می گفتند که تو خودت را کالا می بینی و بعد می گفتند زن انقلابی نیستی و نمی خواهی از حقوق زنانی که سالیان سال پایمال شده است دفاع کنی و برای دفاع کردن از این حقوق نیاز است یک سری مثل شما ها بهای اینکار را بپردازد و این پوششی برای قضیه بود و از زنان سازمان سو استفاده های زیادی می کردند و اینبار هم زنها را در تشکیلات در نقطه فرماندهی قرار داد که نفرات نتوانند نزد آنها حرف دیگری بزنند به لحاظ مذهبی برای نفرات سخت بود ولی سازمان وادار می کرد که برای خورد کردن شخصیت هر فرد از زنها استفاده کند چون زنها بعد از طلاق، خودشان را تنها می دیدند و پشتیبانشان را فقط سازمان می دانستند و ناچار بودند تن به خواسته های سازمان بدهند. از اینها استفاده دیگری هم می کردند و آن اینکه وقتی نفرات مجرد مشکلات تشکیلاتی را می گفتند به آن نفر می گفتند تو چرا تضاد را با او مطرح کردی و مجدداً شخصیت او را خورد می کردند. در اصل زنها هم مثل مردها در معرض خرد شدن شخصیت قرار می گرفتند و آنها نیز سعی می کردند خود را طوری نشان بدهند که حرف و حدیثی پیش نیاید و سازمان چون دید ذهنها را آنطور که باید نتوانسته به بند بکشد بنابراین بندی دیگر ابداع کرد.
بند«ب »:
بند ب یعنی دیدن زن در حریم رهبری  وجابجا کردن افراد برحسب مواضع وعملکردی که دربند الف نشان دادند.
در این مرحله هر کس می باید هر شخصی را چه ایرانی و چه خارجی باید در حریم رهبری می دید. این اوج زیاده طلبی یا همان مسند نشینی مسعود بود که می خواست از این طریق نقطه ضعفهای هر فرد را پیدا کند و سپس روی آن کار کند تا بتواند بر نیروهایش مسلط شود و تحت سیطره خود در آورد و اینجا با دادن رده تشکیلاتی به نفرات و گرفتن از آن کاری کند که تعادل فکری را از نفرات بگیرد و از این طریق بتواند اهداف خودش را به نفرات تحمیل کند و آنها را زیر دست خود نگه دارد. در این بند نفر باید خود را به سوی امضاء محرمیت به رهبری سوق می داد و اینطور زیر فشار سازمان خرد می شد این فشار یک فشار معمولی نبود بلکه یک فشار روانی در افراد به وجود می آورد که نفرات را برای دست و پا زدن برای زندگی تطمیع کنند که اگر امضا بدهی تو هم مثل ما می شوی و شاخص اینکار فهیمه اروانی بود که مسئول اول سازمان بود و چون با وجود رفتن همسرش از سازمان خودش در سازمان ماند او را سمبل بند الف نامیدند.
در طی اجرای این دو بند حدود هزار نفر از سازمان رفتند و شرایط خودشان را بعداً در کتابها نوشته ونشان دادند که چه بلاهایی بر سر آنها در کمپ ها و زندانهای رجوی و در زندان ابوغریب آمده بود. از اینرو بچه هایی که نه پاسپورت داشتند و نه خانواده از وجود آنها باخبر بود ناچار شدند در سازمان بمانند. ممکن بود سازمان اینها را سربه نیست کند برای همین نفرات از ترس، خودشان را با سازمان منطبق کردند ولی سازمان به این هم راضی نشد و دید چیزی که می خواست کامل به دست نیاورده و دست به اختراع بندهای دیگری زد.
بند "ج"
درادامه اجرای بندهای قبلی انقلاب درون سازمانی فرقه مجاهدین  در مقطعی مسعود و مریم بند (ج) را برای طی نشست هایی مطرح نمودند.
بند "ج" دادن تناقضات جیم (جنسیت) بود یعنی هر کس چه زن، چه مرد دچار تناقضات می شد میباید آنرا به صورت مکتوب به مسئول مربوطه می داد و مسئول مربوطه با بیان این حرف که تو  حق دچار شدن به این تخیلات رانداری و او را خرد می کرد!
به این طریق به او می گفتند که اینکار تو به معنای آن است که تو در بند الف انقلاب سست بودی و واقعاً زنت را طلاق ندادی که این تناقضات در تو بوجود آمده است. در این بند قرار بود چه زن و چه مرد به نقطه رهایی برسند ولی این برعکس شد و با اینکار ذهنها بی در و پیکر شدند و این همان خواسته مسعود بود که افکار پلید و فاسد را در ذهنها بوجود بیاورد. ومسعود این شرم ایرانی  را که در بین نفرات چه زن و چه مرد بود را هم از بین برد و اینکار مسعود با نام انقلاب مریم شروع شد و هدفش بی اعتمادی افراد و از بین بردن عقاید مذهبی و عقاید انقلابی بود تا بتواند عینا همین کاری را که خودش در سال 63 کرده بود با این کار بپوشاند و بگوید مریم تنها فرد رها شده  و سمبل رهایی می باشد و این حرف دروغ آنقدر بارز و آشکار بود که نفرات این چیزها را تمجید از مریم می دانستند و یا بهتر بگویم می گفتند می خواهند مثل شاه و فرح باشند و اینطوری به ما بگویند انقلاب ما را رها نموده و ما انسانهای ویژه ای هستیم که در این جایگاه قرار گرفته ایم. نفرات از بیم تهدیدات فرماندهان که شما پایبند اصول انقلاب ایدئولوژیک نیستید  در سازمان مثل یک برده کار میکردند تا به آنها بقبولانند که ما هم طلاق دادیم و همه چیز را که در راستای آن بودانجام داده ایم تا از اذیت شدن توسط مسئولین خلاص شوند. در این مقطع افرادی که صاحب خانواده بودند بنای جدا شدن و رفتن از تشکیلات را کردند ولی سازمان بلافاصله به این خاطر یک بند دیگری به نام بند"د" را هم طی نشست هایی مطرح کرد تا از رفتن جماعت بزور جلوگیری کند.  تا مادام العمر مردان نتوانند با همسران خودشان رابطه داشته باشند. در این مورد مریم با پررویی گفت شما هر گناهی دارید به پای رهبر عقیدتی تان بریزید ایشان در روز معاد پاسخگو خواهند بود ، او با این کارمی خواست نفرات را تشویق کند و از سویی  بیشترین نقطه ضعف آنها را بدست بیاورد و از این طریق آنان را فرمان پذیرکند…
ادامه دارد…
 

خروج از نسخه موبایل