فرمان رجوی برای جنگ نظامی و روانی علیه خانواده ها – قسمت اول

اخیرا فرقه رجوی اقدام به حمله همه جانبه علیه خانواده نموده و بخش وسیعی از کار سیاسی و تبلیغاتی خود را به توهین علیه خانواده ها اختصاص داده است. البته اینکه رجوی ها از خانواده ها این چنین در هراس هستند قابل فهم است چرا که:
اولا ساختار تشکیلات رجوی یک ساختار فرقه ای است که در آن افراد باید از دنیای بیرون قطع شوند تا بتوان سیستم کنترل ذهن را بر روی آنها اعمال نمود. در این مسیر ارتباط اعضا با خانواده ها نه تنها باعث بر انگیخته شدن عواطف اعضا شده و آنها را دچار تناقض می کند بلکه ارتباط با خانواده موجب می گردد که اعضا نسبت به اخبار و مسائل بیرون از فرقه آگاه شده و در نتیجه به پوچی تحلیل های رجوی که بر پایه دروغ سوار شده اند پی برده و شروع به تفکر نمایند.
دوما همین خانواده ها اصلی ترین عاملی بودند که رجوی ها را آنچنان تحت فشار گذاشتند که با خفت و خواری مجبور شدند شعار فریبنده خود یعنی «کوه ها بجنبند اشرف نخواهد جنبید» را به گور سپرده و سرانجام قرارگاه اشرف را تخلیه کنند. امری که از یک سو مانع از خونریزی های بیشتر که خواسته رجوی ها بود، گردید و از سوی دیگر تاکنون منجر به انتقال چند صد تن از اعضای فرقه به کشور آلبانی و نجات آنان شده است.
از این رو رجوی ها کینه زیادی از خانواده ها داشتند و در هر فرصت به این افراد درد کشیده چنگ می انداختند. در چند هفته اخیر بار دیگر فرصت را غنیمت شمرده و دوباره بر علیه خانواده ها شروع به لجن پراکنی کرده اند و چند اطلاعیه صادر و در سایت های خود مقالات زیادی علیه خانواده ها درج نمودند. علاوه بر این به انتشار مجدد پیام رجوی بر علیه خانواده ها نمودند. رجوی این پیام را در زمستان 1388 و در واکنش به درخواست خانواده ها برای ملاقات داده بود.
آنچه در حمله رجوی ها علیه خانواده ها برجسته است را می توان در موارد زیر خلاصه نمود:
– وحشت از حضور خانواده ها و احتمال ایجاد ارتباط بین اعضا با خانواده های شان
– وحشت از برقراری ارتباط خانواده ها با جدا شدگان و انجمن نجات
– فحاشی و توهین علیه خانواده ها
رجوی در سال 1388 در برابر حضور خانواده ها آنقدر دیوانه شده بود که تعارفات را کنار زده و وقتی دید جلو فرستادن اعضا برای توهین و بی مهری علیه خانواده ها روی عزم آنان اثر نداشته و آنها با اشراف نسبت به گرفتار بودن فرزندان خود، آنچه از سوی فرزندان شان علیه آنان گفته یا نوشته می‌شود را ناشی از فشار و شرایط تشکیلات فرقه و نه حرف و خواسته فرزندان خود دانسته و بر این اساس بر درخواست به حق خود که طبیعی ترین حقوق به رسمیت شناخته شده هر فرد یعنی «تقاضای ملاقات حضوری است» با جدیت پافشاری می کنند، خود شخصا به میدان آمده و با شقاوت شمر گونه فرمان جنگ نظامی و روانی علیه خانواده ها را صادر و رسما اعلام کرد که اجازه ارتباط با خانواده را نمی دهد. رجوی در قسمتی از این پیام 88 که در حال حاضر در سایت های فرقه باز نشر شده است، گفت:
«گمان می کنند که مجاهدین از ترس این که مبادا برچسب بخورند که از «عاطفه خانوادگی» به دور هستند ناگزیر به مزدوران اعزامی [خانواده ها] و خواسته های آنان [ملاقات با فرزندان شان] تن می‌دهند»
وی به صراحت می گوید که نباید نسبت به خانواده ها عاطفه داشت!! و با وقاحت ضمن توهین به خانواده ها و مزدور خواندن آنان، دستور خود را توجیه می کند.
وی در این پیام اعتراف می کند که برخورد با خانواده ها و عدم انجام ملاقات یک دستور تشکیلاتی بوده و نه خواسته اعضا. رجوی می گوید:
«شنیده ام که در نشست های موسسان سوم ارتش آزادی تصمیم گرفته اید دیگر بدون استثنا همه کسانی را که با سازماندهی و تورهای ایران تحت هر عنوان به اشرف می آیند تحریم کنید»
به این ترتیب او اعضا را تهدید می کند که اگر از این دستور سرپیچی کرده و فکر ملاقات به سرشان بزند، مورد برخورد قرار خواهند گرفت
او در ادامه باز هم خانواده ها را در این پیام مورد توهین قرار داده و منجمله از آنها بعنوان «مشتی خانواده ساندیسی» اسم می برد. او که یکی از خصوصیات حیوانی اش لذت بردن از درد کشیدن دیگران است، با سنگ دلی زجر کشیدن خانواده ها در پشت درب اشرف و تلاش آنان برای انجام ملاقات با فرزندان شان را «سیرک خانواده در پشت در اشرف» می نامد!!
او نمی گوید و قادر هم نیست که بگوید اگر آنها «مشتی خانواده ساندیسی» بودند پس چرا تشکیلات باصطلاح آهنین او را این چنین تحت تاثیر قرار دادند که ریزش و فرار نیرو به یک جریان مستمر در فرقه تبدیل شده است؟ او نمی گوید که اگر آنها «مشتی خانواده ساندیسی» بودند چرا برای اینکه اعضای فرقه صحبت های خانواده ها را نشنوند، تمام قرارگاه اشرف را پر کرده بود از بلندگو هایی که سرشان به سمت داخل قرارگاه بود و هنگام صحبت خانواده آنها را روشن می کرد؟ چرا با آژیر و بوق مانع از رسیدن صدای خانواده ها به اعضا می شد و یا اعضا را هنگام آمدن خانواده های شان جابجا می کردند تا صدای خانواده های خود را نشنوند؟
آقای محمدرضا اسکاردی از اعضای جدا شده از فرقه که در سال 1390 موفق به فرار از اشرف شد در خاطرات خود می گوید:
«بدلیل تسلط به کار برقی موضوع کارم طوری بودکه به ژنراتورهای اضلاع قرارگاه رسیدگی می کردم، روزی دیدم که مسئولم مرا صدا زده و گفته است که برای مدتی سازماندهی تو تغییر کرده و باید به یک قسمت دیگر بروی. بلافاصله به قسمت دیگر منتقل شدم و حدود دو هفته کارم داخل یک بنگال بود و فقط هنگام غذا و استراحت از آن خارج می شدم. مدتی بعد یکی از افرادی که با او محفل داشتم را در نشست عمومی دیدم، او پرسید صدای برادرانت را شنیدی؟ گفتم منظورت چیست؟ او گفت برادرانت پشت بلندگو تو را صدا می کردند و از پدر و مادرت می گفتند! اینجا بود که من متوجه شدم که مسئولین به من کلک زده و محل کارم را تغییر داده بودند تا من به ضلع نرفته و صدای برادرانم را نشنوم»
آقای رضا رجب زاده از دیگر افراد جدا شده که از لیبرتی فرار کرده در خاطرات خود می گوید:
«طبق دستور فرماندهان فرقه در اطراف محل کار مان چند بلندگو کار گذاشته بودند تا صدای خانواده ها را نشنویم، من و برخی از افرادی که با هم محفل داشتیم در هر فرصتی سیم این بلندگوها را قطع می کردیم تا صدای خانواده‌ها به گوش مان برسد»
رجوی اما تصور نمی کرد خانواده ها در گرما و سرمای بیابان عراق، آن هم بدون امکانات دوام بیاورند. او با بلاهت هر چه تمامتر حضور خانواده ها را به انتخابات عراق ربط داده و به این دلخوش بود که آنها بعد از انتخابات عراق خواهند رفت. او در قسمتی از پیامش گفت:
«فکر می کنم شکست سختی در انتخابات عراق در انتظار آنهاست…. البته هدف آنها از «بازی خانواده» در ورودی اشرف روشن است و تا آنجا که من می فهمم تا انتخابات عراق و تا تشکیل دولت جدید… ادامه خواهد داشت »!!
پر واضح است که این حرف ها آن هم از زبان رجوی در خارج از فرقه و چه در داخل فرقه برای او گران تمام خواهد شد، پس چرا رجوی دست به این اقدام سنگ دلانه و ابلهانه زد؟ پاسخ این است که رجوی به خوبی می دانست پاشنه آشیل دستگاه فرقه ای او کجاست. او می دانست که حضور خانواده ها باعث ریزش نیروها خواهد شد. او در پیامش به این موضوع که همانا علت اصلی بهم ریختگی او از حضور خانواده ها بوده و هست اعتراف کرده و می گوید:
«به سراغ خانواده رفته اند تا شاید از دید خودشان، بریده و خائنی را شکار کنند»
او می داند که حضور خانواده یعنی فروپاشی، چرا که دستگاه فرقه ای او بر قطع ارتباط و از بین بردن عاطفه سوار شده و تنها راه باقی ماندن حتی در حد یک نام از فرقه را در این وضعیت می دید و هر روز بیشتر در این وادی فرو رفت. اما خانواده پاد زهر دستگاه فرقه ای اوست و با زنده کردن عواطف و ایجاد ارتباط، پایه های تشکیلات که همانا اعضا هستند فرو ریخته در نتیجه به فروپاشی تشکیلات خواهد انجامید.
ادامه دارد
 

خروج از نسخه موبایل