به شیران بی یال ودم واشکم، درقفس کوتوله ای بنام مسعود رجوی!

یکی ازدوستان بزرگترم که خود هم استاد دانشگاه است، نقل میکرد که درگذشته هم مانند امروز رسم برآن بود که از اساتید مسلم ونام آور درخواست می شد که مقدمه ای برای کتابی که نوشته شده وآماده ی چاپ میباشد، بنویسند تا نویسنده کتاب وکتابش معروفیت بیشتری یافته وبا اقبال عمومی زیادتری مواجه گردد.
یکی ازاین استادان قدیمی دانشکاه تهران که اشتهار فراوان در بین اصحاب روشنفکر وکتابخوان ایران داشت، ازکسانی بود که بیشترین مراجع را داشت واو که ملاحظه میکرد که وقت وحوصله ی نوشتن مقدمه برای کتاب های اینهمه مراجعه کننده را ندارد، قبلا چند نمونه ازاین مقدمه نویسی ها رآماده وتایپ شده دریک پوشه همراه خود داشت که درمواجهه با این درخواست ها با ورق زدن کتاب ارائه شده باو، یک نمونه ی مناسب حاضر درپوشه را درآورده، امضاء نموده وبدست او میداد وبدین ترتیب خودش را اززحمت زیاد مقدمه نویسی رها میکرد وهم هیچ مراجعی را هم ازخود مایوس نمیکرد!
جریان انشا نویسی های فرقه ی رجوی هم همان راه وروشی را انتخاب کرده که فوقا توضیح داده شد.
این فرقه ی مخرب متن هایی آماده برای انتشار در زرادخانه دروغ پردازی ورجز خوانی خود دارد که بسته به موقعیت، آنها را بااطلاع یا بدون اطلاع اسرایش درلیبرتی وجاهای دیگر، دررسانه هایش منتشر میکند!
 شکل قالب این انشاء نویسی ها درعرض یک ماه گذشته، پرداختن به مراجعه ی خانواده های گرفتار به درب کمپ لیبرتی ودرخواست ملاقات است که این موضوع آنقدر رهبران فرقه را اذیت میکند که حاضر میشوند بالاترین اهانت ممکن رادرحق خانواده ها بکار ببرند تا آنها را مایوس ازمراجعه به لیبرتی کرده وبدین ترتیب هدف سران باند رجوی را که مانع رفتن تنها حامی اسرا (خانواده ها) به لیبرتی شده برآورده سازند ولیبرتی نشینان بی پناه را درتجرید وایزوله ی کامل نگه داشته ومانع برگشتن خصوصیات انسانی این اسرا (آزادی طلبی واسارت گریزی) شده تا بدینوسیله بر استمرار این مناسبات برده دارانه ادامه داده وهمواره گوشت دم توپی را دراختیار خود داشته باشد!
درادامه ی این عمل ضدبشری که وسیعا توسط گروه مافیایی رجوی انجام میشود، این بار نوبت استفاده ازنام وامضای  " نعمان(احمد) رئوف عبدی " رسیده که نوشته ای بغایت توهین آمیز را با عنوان  " داستان سگ و شیر " منتشر دهند که البته معلوم نیست که آیا شخص او ازاین نوشته خبر دارد ویانه؟!
درنوشته ی مورد نظر آمده است:
" واقعاً عجب روزگاری شده است. دایناسورهای مفلوک و تاریخ گذشته و گرگان درنده خویی که تا دیروز با تیر و تبر و هانوی و زرهپوش و با گلوله و موشک برای ترساندن و جا زدن ما می آمدند و تهدید می‌کردند، کارشان به جایی رسیده که این روزها از سر استیصال و درماندگی, مشتی مزدور و جیره‌خوار با پوش خانواده سراغ من و ما فرستاده اند تا راه را بر شیران لیبرتی بسته و اصرار بر کُشتی و رویارویی کنند. قطعاً مرا و ما را با این مزدوران ولگرد کاری نیست. بگذار تا می توانند خوابیده پارس کنند. نگران نباشند موعد حسابرسی بی‌تردید فرا می رسد ".
با خواندن این پاراگراف ذلت بار بیاد یک واقعه ی تاریخی دراروپا افتادم:
جریان ازاین قرار است که بدنبال آغاز رنسانس وبیداری دراروپا، دریکی ازاین کشورها تظاهرات مردمی توام با مطالبات مدنی اتفاق میافتد و مردم بسوی کاخ پادشاهی روانه شده وخواستار حضور شاه برای شنیدن واجابت خواست هایشان میشوند.
شاه دربالکن کاخ خود حاضر میشود وپس ازشنیدن خواسته های مردم معترض، حرف حسابی برای گفتن بدانها نیافته واجبار دست به حماقت زده وبا صدای بلند اعلام میکند: " ازاین لحظه من ملت را منحل میکنم "!
جریان مجاهدین رجوی هم بی شباهت به این برخورد غیر عاقلانه ی آن پادشاه خودکامه که نبض زمان رادردست نداشت، نیست!
هموطنان گرفتار درمناسبات برده دارانه ی رجوی!
شما درحرف میتوانید منکر وابستگی خود به خانواده هایتان شوید وحتی صاحب این اختیار را هم دارید که با عوض کردن نام ونام خانوادگی خود وحتی تابعیت تان، براین انکار اعتبار بیشتری ببخشید. اما  با مسئله ی غیرقابل تغییر ژن و " د.ان. آ " چه میکنید وبا عواطفی که خانواده ها بطور طبیعی دارید؟
سران کم عقل باند رجوی هرگز نخواهند توانست با حذف صورت مسئله، خود راازحل مسئله ای بدین بزرگی معاف سازند. آنطور که انکار حاصل از شکنجه توسط گالیله، ابدا نتوانست مانع گردش زمین و حفظ شکل کروی آن باشد!
بقیه ی حرف های منسوبه باین هموطن،  تکرارهمان شعارهای بی محتوا ست که جزو خصلت ذاتی فرقه های منحط است:
" با انگیزه برای رهایی خلق و میهنم, بازو در بازوی هم رزمان, همة پشتیبانان اشرف نشان بی وقفه و شبانه روز در تلاشیم تا با همت خلق قهرمان ایران, هرچه سریعتر رژیم ضدبشری آخوندی را سرنگون و ایران, این زیباترین وطن را دوباره از نو بسازیم. این وظیفه, مسؤلیت و تعهد نسل ماست و تا تحقق آن بر این عهد و پیمان استوارم ".
شما اگر شیر هم باشید، یال وکوپال تان برچیده شده  دندان هایتان ریخته یا کشیده  شده ودر قفس کوتوله مردی بنام رجوی گرفتارید وهر پسر بچه ای میتواند زمام امور شما رادردست داشته باشد وکسی باین تندگویی ها تره هم خرد نمیکند!
 اینک خانواده ها با اطلاع کامل ازوضعیت شما، سرازیر شده اند که شما را ازاین قفس رها ساخته و درفراهم کردن امکانات زندگی غیر خفت بار، یار ویاور شما باشند.
 آنها توقع شیر بودن ازشما را ندارند!
نوید
 

خروج از نسخه موبایل