سانس آخر؟!

داستان فرقه رجوی را اگر مثل یک فیلم بشود در مثل تشبیه نمود در تمام سکانس ها بالا و پائین بسیار داشته است منتها بهای این نوسان ها را از جیب مبارک نپرداخته بلکه با خون ملت ایران و فرزندان آن برای خودش این مسیر را هموار می کرده است.  تهیه کننده و نویسنده این فیلم نامه خودش بود ولی کارگردانی و پشت صحنه و مسئول امور مالی کسی دیگر. رجوی همواره تلاش نمود ارتباط با کسانی که حمایتش می کردند  را مخفی کند  و طی  این مدت هم توانست با زد و بندهای مختلف با صدام و امریکا و اسراییل و سران مرتجع عرب خودش را از صحنه و حوادث آن دور کند اما تا به کی می خواهی به این شیوه ادامه دهی؟!  همان مثل یکباره جستی ملخک دو باره جستی ملخک سه باره تو چنگی ملخک و این دقیقا زبان حال رجوی است.
رجوی طی این سالها با طوفان هایی که سر راهش بود توانست خودش را در حاشیه نگه دارد ولی بنظر می آید دیگر وقت آن رسیده که باد وی را در بر بگیرد.  پرونده ترور و خیانت وی بر همگان واضح و روشن است ولی بزرگترین خیانت وی، بازی با اعتماد انسانها بود و به نام اسلام عواطف و روح آدمها را در تملک خود در آورد و این موضوع آن عقده بزرگی بود که داشت. حال باید پرسید نقش اول این فیلم چه کسی بود. کسی که آنقدر پرادعا میگفت مائیم که آینده را ترسیم می کنیم و تاثیر گذار بر شرایط.  چه شد تو که تاثیر پذیر بودی و باد و ناملایمات تو را به هر سمتی خواست شکلت داد و آخر سر هم با فرار از صحنه همه را دست بسر نمودی و گورت را گم کردی و باید گفت این مزخرف ترین سکانس این فیلم است. رجوی کارش تمام و پرونده وی با بحث هسته ای برای همیشه بسته خواهد شد.  اینکه سناریو بعدی که دست آویز قرار دهد چه خواهد بود معلوم نیست ولی یک چیز را می شود حدس زد اینکه نوشته شود بور شدگان باختند.

خروج از نسخه موبایل