آخرین وضعیت سازمان مجاهدین و جداشدگان از این فرقه در آلبانی

آقای سربی: موضوعی که آقای تاج بخش در مورد آن صحبت خواهند کرد، وضعیت سازمان مجاهدین و جداشدگان در آلبانی هست که بدون اتلاف وقت به سراغ ایشون میریم، سال نو را تبریک میگیم و می پرسیم که نظرشون در این مورد چه هست و چه فکر می کنند؟
 آقای تاج بخش: من هم سلام عرض می کنم خدمت شما آقای سربی و خدمت بینندگان عزیزتون، سال نو رو هرچند با تاخیر تبریک میگم و امیدوارم سال خوبی برای همه ما باشه. همانطوری که اشاره کردید موضوعی که من امروز در مورد اون صحبت می کنم وضعیت دوستان جداشده از سازمان در آلبانی هست.من فرض رو بر این می گیرم که کسانی که این برنامه رو می بینند موضوعات مرتبط با مجاهدین رو دنبال می کنند و در نتیجه خیلی به سابقه امر اشاره ریز نمی کنم که وقتمون گرفته نشه.
 همانطوری که میدونید کشور آلبانی مدتی است که تعدادی از اعضای مجاهدین رو پذیرفته و چند سری از این افراد البته با حاشیه هایی که وجود داشت به کشور آلبانی رفتند.پس از بسته شدن اردوگاه اشرف و انتقال تمام نیروهای مجاهدین به کمپ لیبرتی، بحثی در درون تشکیلات مجاهدین مطرح شد با عنوان ” یک، دو، سه و هزار اشرف ”. خب آقای رجوی که البته استاد شارلاتان بازی و ابداع کلماتی است که محتوایی ندارند و تنها برای مشغول کردن افراد اسیر در اون تشکیلات به کار برده می شه.
 البته که مجاهدین می خواستند که با پیش آوردن این بحث بار دیگر نیروهایی که در اثر شرایط منطقه ای و محقق نشدن وعده های پوچ آقای رجوی نا امید و سرخورده تر شده بودند رو مشغول کنند اما در پس این موضوع این نیت هم وجود داشت که مجاهدین می خواستند از هر موقعیتی استفاده کنند که بتونند جایگزینی برای اشرفی که از دست رفته ایجاد کنند، نیروها به لیبرتی آورده شدند و خب شرایط لیبرتی به گونه ای نبود که مجاهدین بتونند فعالیتی داشته باشند، شرایت منطقه ای دیگه به گونه ای نبود که مجاهدین بتونند حتی درهمون حدی که در اشرف امکانش رو داشتند، با بخشی از مردم عراق ارتباط داشته باشند و در واقع در یک حالت ایزوله کامل به سر می بردند.
 آقای سربی: چرا؟ به سبب محل جغرافیایی هست یا به چه دلیل امکاناتی که در اشرف بود در لیبرتی نیست؟
 آقای تاج بخش: ببینید این سوال خیلی خوبیه و از ابعاد مختلف می شه این مسئله رو بررسی کرد و از هر لحآظ که بخواهیم لیبرتی رو با اشرف مقایسه کنیم، امکان ها و دست باز کمتری به مجاهدین می دهد برای فعالیت کردن.
مهمتر از همه موضع دولت جدید عراق در قبال مجاهدین و دیگه این جریان قرار نیست که اجازه داشته باشد با فعالیت های خودشون در امور داخلی عراق مداخله کنند.وقتی که مجاهدین در اشرف بودند با ارتباطاتی که داشتند و توسط کسانی که برای آنها شاید به عبارت درست مزدوری می کردند، توانسته بودند شرایطی رو ایجاد کنند که با یک طیف خاصی و یک طیف محدودی از مردم عراق ارتباط برقرار بکنند و یک سری رسانه ها رو بخرند و در این رابطه اینها یک پروپاگاندای تبلیغاتی تحت عنوان رابطه اجتماعی با مردم عراق به راه انداخته بودند، در حالی که مجاهدین در عراق، همانطوری که در ایران، پایگاهی ندارند، به دلایل مختلف به دلیل کرد کشی به دلیل نقشی که مجاهدین در سرکوب شیعیان عراق ایفا کردند و به دلیل سالها مزدوری شان برای صدام حسین و دولت سابق عراق، مجاهدین در این کشور پایگاهی نداشته و ندارند.
 اما با ترفند ها و هزینه هایی که میکردند و با پول نفتی که از صدام می گرفتند و اون رو در عرصه های مختلف سرمایه گذاری کردند و از آن استفاده می کنند، با این هزینه کردن ها و با ارتباطاتی که می گرفتند، سعی کردند که نفوذ پیدا کنند در بخشی از جامعه عراق و این مسئله در لیبرتی امکان تحق نداره به خاطر اینکه قبل از هر چیز و مهمتر از هر چیز این دولت جدید عراق این امکان رو بهشون نمیده و الان بعد از تعطیل شدن اشرف و آمدنشان به لیبرتی دیگر حنای مجاهدین حتی پیش لابی های عراقی و آمریکایی شون که با دریافت کمک های مالی و حمایت از طرف مجاهدین سعی می کردند که خط آنها رو پیش ببرند هم رنگی ندارد.
 از طرف دیگر ارتباطات و رفت وآمد مجاهدین در لیبرتی خیلی بیشتر کنترل شده است و این موضوع خب فشارهایی به افرادی که آنجا در تشکیلات مجاهدین اسیر هستند میاره و این وجه منفی اش هست و من البته قصدم این نیست که تایید بکنم اون تبلیغاتی که مجاهدین می کنند ولی این خیلی واقعی هست که طبعا اون شرایط و امکاناتی که مجاهدین در اشرف داشتند رو در لیبرتی ندارند اما وجه مثبت این هست که ارتباطات خاص مجاهدین رو خیلی محدود کرده و در واقع مجاهدین دیگر امکان این رو ندارند.
 خیلی بحث توی بحث میاد، من به نکته کوچکی اشاره می کنم و برمی گردم سر موضوعی که خودم میخواستم صحبت کنم.آن سالهایی که من در تشکیلات مجاهدین بودم چند سالی رو در یگان های اجتماعی و بخش اجتماعی مجاهدین فعالیت داشتم و ما با مردم عراق ارتباط می گرفتیم و من خیلی دوست دارم که حتما در یک برنامه ای در مورد این موضوع مفصل صحبت کنم چون بحث جالبی هست.
 از جمله کارهایی که مجاهدین می کردند این بود که یک سری جوان های عراقی رو که در شرایط نابسامان عراق از جمله نیازهای مالی داشتند اینها رو جذب می کردند و تحت عنوان ” ارـ آ ” مخفف رزمنده عراقی، در یگان هایی سازماندهی می کردند و برای اینها آموزش تشکیلاتی می گذاشتند و چون خود مجاهدین امکان تردد به خارج از اشرف رو نداشتند، از اینها استفاده می کردند و اینها کارهای مجاهدین رو در بیرون اشرف انجام می دادند. الان در لیبرتی از جمله این امکان وجود ندارد.
 این رو داشتم عرض می کردم که تمام تلاش مجاهدین این بود که این حفره بزرگ رو و این امکان رو به نوعی جبران بکنند و بتونند در شرایط جدید راهی رو برای ادامه فعالیت هاشون پیدا کنند.این فعالیت ها دو جنبه داره یکی اون بخش واقعی هست که مجاهدین بهش نیاز دارند که سر و صدای تبلیعاتی به پا کنند و در شرایط منطقه و کشور عراق مداخله کنند و یا با کانال هایی که می تونند برای باز شدن دستشان به آنها کمک کنند ارتباط برقرار کنند.
 اما وجه دیگر افرادی هست که در داخل این تشکیلات هستند. مجاهدین حدود سه هزار نفر رو جایی جمع کردند، سالها به اینها وعده داده اند، وعده هایی که هیچ کدام محقق نشده است، آقای رجوی هم که استاد تابلو کشیدن و طرح و برنامه ریختن و زمان بندی کردن و نرسیدن به اون وعده ها سر اون زمان بندی هاست و اینها باید یک طوری توجیه بشه و بحث جدیدی بیاد که بتونند نیروها رو حفظ کنند و سرشان را با موضوعی جدید گرم کنند.
 زمانی که دولت آلبانی قبول کرد که تعدادی از این افراد رو در کشور خودش بپذیره، این امکان خوبی برای مجاهدین به نظر می رسید که بتونند از این فرصت سوء استفاده کنند و با سرمایه گذاری روی افرادی که خارج می شوند بتونند تشکیلات رو یک بار دیگه احیا بکنند. اما مسئله که وجود داشت این بود که اگر مجاهدین می پذیرفتند که کمیساریای عالی پناهندگان لیست افرادی که قرار است به آلبانی بروند را تنظیم کنند، با مشکل جدیدی روبرو می شد. به نظر من درصد خیلی زیادی از افرادی که در لیبرتی هستند ناراضی اند و این افراد که سالها تحت شستشوی مغزی بوده اند، تحت فشارهای تشکیلاتی بوده اند، از تمام مواهب زندگی در یک دنیای آزاد محروم بوده اند، خواسته های آنان سرکوب شده است و به لحاظ رسانه ای و اطلاعاتی ایزوله بوده اند، اینها وقتی پاشون به دنیای آزاد برسه به جایی که خودشون تصمیم بگیرند که چی میخوان بپوشند، چی میخوان بخورند و چطوری میخوان زندگی کنند و با کی میخوان رابطه داشته باشند، خونواده هاشون رو مهمتر از هر چیز بتونند باهاشون تماس داشته باشند و اونها رو ببینند و از زیر فشار های تشکیلاتی سازمان بیرون بیان، اینها باعث می شد که این افراد از تشکیلات مجاهدین جدا بشوند کما اینکه این اتفاق افتاده و من در تشریح وضعیت دوستانی که اونجا هستند به این موضوع اشاره خواهم کرد.
 

خروج از نسخه موبایل