دیدار انجمن نجات خوزستان با خانواده علیرضا سلیمانی اسیر در فرقه رجوی

روزجمعه مورخه 25/2/94 اعضای انجمن نجات به همراه رستم آلبوغبیش با خانواده علیرضا سلیمانی درشهرستان مسجد سلیمان دیدارکردند.دراین دیدارابتدا خانواده علیرضا که سالهاست فرقه رجوی اورا اسیرذهنی وعینی خودش کرده است به اعضای انجمن خیرمقدم گفته وابرازنمودند ازاینکه می بینیم شما بخاطر نجات امثال فرزند عزیز ما تلاش می کنید بسیارممنون هستیم.مادرعلیرضا که معلوم بود رنج دوری وبی خبری ازفرزندش چهره او را بسیارشکسته کرده است گفت: وقتی سری قبل شما به منزل ما تشریف آوردید من نبودم ما برای بازگشت علیرضا اول امیدمان به لطف ویاری خداست وبعد امیدواریم به تلاش های شما.
دراین دیدار ابتدا مسئول انجمن از مهمان نوازی و برخورد گرم وصمیمی خانواده، پدرومادرعلیرضا سلیمانی ابرازتشکر وقدردانی نموده وگفتند:امید اول وآخرهمه ما به خداست واگرهم ما درزمینه نجات امثال فرزند شما تلاش می کنیم فقط بخاطر رضای خداوند وبراساس وظیفه انسانی واخلاقی است که هرکدام ازما متعهد به آن هستیم.درضمن ما باید ازشما پدرومادرهای رنجدیده وخانواده های خوب اسیران دربند فرقه تشکرکنیم که همواره مشوق ما برای انجام این امر انسانی وخدایی بوده اید. بعد ازآن مسئول انجمن علاوه بربیان خلاصه ای از وضعیت اسیران و از تلاش های صورت گرفته نیزدرجهت برقراری ارتباط مجدد خانواده ها با فرزندان اسیرشان درفرقه رجوی ساکن کمپ لیبرتی که می تواند زمینه سازنجات همه آنها ازسیاهی ونکبت رجوی باشد توضیحاتی ارائه دادند. وی همچنین رستم آلبوغبیش را بعنوان کسی که بعد از23 سال اسارت درفرقه رجوی به جهت دعای خیرمادروتلاش خانواده اش ازاسارتگاه فرقه رجوی نجات یافته است را به این خانواده رنجدیده معرفی کرد.مادروپدرعلیرضا سلیمانی که انگار فرزند خودشان را دیدند که به میهن بازگشته است به رستم گفتند خدارا شکر بسیارخوشحالیم و برایت آرزوی موفقیت داریم مادرعلیرضا که اشک درچشمانش جمع شده بود به رستم گفت تو را به خدا قسمت می دهم به من بگوکه اصلا پسرم زنده است یا نه؟! من سالهاست که ناراحتی قلبی دارم پدرشان هم که خودتان می بینید اوضاع مساعدی ندارد هر روز کارمن شده گریه وپدرش هم که فقط درمنزل نشسته وهروقت صدای زنگ درب حیات را می شنود داد می زند بلندشو درب را بازکن شاید علیرضا باشد،اما وقتی می بیند کس دیگری است آهی می کشد ومی گوید پس کی این پسر می خواهد بیآید !! وی ادامه داد راستی کمراو خوب شده؟ پسرم برای دفاع ازوطنش به جبهه رفت بعد ازچهارماه ازپشت ترکشی به او می خورد که کمرش سوراخ شده بود، همان موقع اورا برای مداوا به شیرازاعزام می کنند ولی بعد مدتی درحالیکه هنوزکامل خوب نشده بود دوباره به جبهه برگشت که بعد از مدتی اسیرمی شود ولی وقتی اسراء برگشتند اوبرنگشت و ازآن موقع به بعد هم ما خبری ازاو نداریم.آیا امیدی هست که من بتوانم دوباره اورا ببینم؟!
رستم آلبوغبیش درپاسخ به این مادر رنجدیده گفت من سالهابا پسرتان بودم وخوشبختانه ازلحاظ جسمی مشکلی ندارد ولی دررابطه با سئوال دوم شما باید بگویم بعد ازبازگشتم به ایران همواره ازطرف خانواده های دیگراسیران این سئوال ازمن شده. که من درپاسخ گفتم اول باید امیدتان به خدا باشد واینکه  برای آزادی آنها علاوه بر دعا باید بطورمستمرتلاش وپیگیری کرد،چون امثال فرزند شما که درفرقه رجوی اسیرند بطور واقعی شرایط یک اسیرمعمولی را ندارند به همین خاطر بایستی برای آزادی ونجات آنها ازچنگال رجوی تلاش کرد.
آقای سعادت سلیمانی برادرعلیرضا گفت باورکنید جدای ازغم وناراحتی خودمان،دیدن رنج وعذاب پدرومادرمان واقعا دردناک است وقطعا من بعنوان برادرعلیرضا بخاطراینکه بتوانم دل پدرومادرم را خوشحال کنم ازهرتلاشی برای نجات برادرم دریغ نخواهم کرد وازشما هم که بخاطر نجات امثال برادرمن زحمت می کشید بسیارسپاسگزاریم.
درپایان این دیداراعضای انجمن یکباردیگرضمن تشکر ازمهمان نوازی این خانواده برای مادر، پدروخانواده علیرضا آرزوی سلامتی کرده وابرازامیدواری کردند که هرچه زودترآنها بتوانند فرزند اسیرشان را باردیگر درکنارخود ببینند.
 

خروج از نسخه موبایل