فوبیای خانواده ها، باند رجوی را دچار جنون کرده است!

دغدغه ی اصلی فعلی فرقه ی رجوی، حضور چند ده خانواده در اطراف کمپ لیبرتی است که با تحمل خطرهای زیاد و گرمای عراق، به آن کشور نا امن مسافرت کرده و  با جان ودل درخواست ملاقات با عزیزان دربند خود هستند.
دراین میان بخش اروپایی این تشکل مخوف ومخرب نیز با شدت تمام بکار افتاده و ضمن تماس با اعضای خانواده ها ومعرفی خود بعنوان دوستان برخی ازاین اسرا ویا با ادعای اینکه آنها هم در لیبرتی عزیزانی دارند که میخواهند ملاقاتشان کنند ویا مادر 80 ساله ی خود را؟؟!! ازایران بدانجا اعزام دارند، میخواهند بدانند که آیا آنها هم قصد سفر به لیبرتی عراق را دارند یانه!
هدف این تماس های تلفنی، باخبر شدن ازمیزان مراجعات آتی خانواده ها به لیبرتی ودرخواست ملاقات است تا رهبران باند رجوی، برنامه های درخور میزان افرادی که مترصد حضور در کنار درب لیبرتی هستند، ترتیب داده واز وقوع مخاطرات؟؟!! بیشتر جلوگیری نمایند!
آیا از عجایب زمان نیست که گروهی که خود را قرار گرفته درنوک پیکان تکامل بشری دانسته و خویشتن خویش را قدرتمند ترین و تنها آلترناتیو جمهوری اسلامی اعلام میکنند، اینهمه ترس و وحشت ازحضور چندنفر اعضای خانواده درلیبرتی بنمایش گذاشته وخواب وخوراک را برخود حرام کرده باشند؟!
دلایل این ترس وحشت بشرح زیر میتواندباشد:
1- این خانواده ها حرف منطقی دارند که ملاقات شونده را دچار آنچنان تحول میکنند که سبب ریزش نیرو درفرقه ی رجوی گردند و این امر نشان میدهد که اعضای دربند فرقه چگونه دربیخبری وعالم هپروت ناشی از هیپنوتیزم حقه بازانی مانند مسعود رجوی قرار دارند که با حضور دریکساعت گفتگوی خانوادگی، از این حالت هیپنوتیز خارج شده و صفوف آهنین؟! و بهم چسبیده شده توسط رجوی ها را ترک میکنند!
آیا آن جلال وجبروتی که رسانه های باند مافیایی رجوی ادعا دارند، باین سادگی فرو می ریزد؟!
2- امکان ضعیف تر دیگر دراین مورد آنست که رهبری بلعندگان سازمان مجاهدین، دچار فوبیا شده اند!
فوبیا به آن نوع مرض روانی گفته میشود که انسان از چیزهای عملا غیر خطرناک می ترسد و انواع متعدد دارد: وحشت ازدیدن یک گربه، ترس از ارتفاع، ترس از یک مار آبی که سمی ندارد، ترس ازحضور دریک جمع و… که بنظر می رسد فوبیا وترس رجوی ها ازنوع دیدار اعضایش با خانواده هاست (ترس از حضور درجمع)!
اگر حالت اول درستتر است، که ظاهرا اینطور بنظر می رسد، رجوی وگماشتگان دست اولش باید نشسته وبحال خود گریه کنند!
درصورت درست بودن حالت دوم، کسی جز روانپزشک، قادر به حل این مشکل رجوی نیست والبته ممکن است که روانپزشک مربوطه توصیه ی قرار دادن تدریجی خود دراین موقعیت های بظاهر ترسناک باو بکند  ومثلا بگوید که این ملاقات ها را برای مدت کوتاهی تحمل کند و بتدریج بر طول این ملاقات ها بیافزاید و عملا تجربه کند که آسمان به زمین فرود نیآمد!
اگر درست بخاطر داشته باشم، نام این نوع روان درمانی  را روش " خیال ترسیده " مینامند که درعمل هم نتایج خوبی داده و ممکن است که رجوی باکاربست این متد، احتیاجی به مراجعه به روانپزشک ندارد تا مقام خودساخته ومریم پرداخته ی " خدائی" اش هم لطمه نبیند!
موضوع دیگر، آوردن اسرایی است که درعملیات متعدد ارتش رجوی وصدام برعلیه کشور گرفتار شده، درعملیات فروغ جاویدان شرکت نموده وآنگاه بطور عجیبی ادعا هم دارند که عضو سازمان نبوده اند وبا خواهش وتمنا وعلیرغم بی میلی سازمان؟! خودشان را وارد مناسبات کرده اند و رجوی منت بزرگی برسر آنها گذاشته که امکانات افتخار تشرف شان را فراهم کرده تا آنها با حضور دایمی اسارت گونه در اشرف ولیبرتی وقطع تمامی ارتباطات خود با جهان خارج، به علم ودانش هوایی!! و فضایی (زمینی که مقدور نبوده) مسلط شده، تئوری انقلاب را یادگرفته و عنقریبا وطن خود را آزاد نموده و مناسبات برده داری ومراد ومریدی درکشور برقرار کنند تا شهرت طلبی و شهوت رانی های رجوی درپوشش آن قرار گیرد!
نوشته ی "  رژیم کشتی شکسته, آویخته برتخته پاره " آقای شهاب چنگایی که جزو یکی ازاین اسرای مورد بحث است، درادامه ی نوشته هایی است که باب روز فرقه ی رجوی شده تا او هم ضمن تکرار حرف های اخیر چند تن از هم سرنوشتانش، به  خانواده ها بگوید که پدر ومادر او همان ها نیستند که درایران زندگی میکنند بلکه مریم ومسعود است وهرکس غیر آنها، قدم که به درب لیبرتی بگذارد، پایش قلم خواهد شد!
نوید
 

خروج از نسخه موبایل