ابر فرقه – قسمت شانزدهم

High cult
نگاهی اجمالی به تاریخچۀ سازمان مجاهدین خلق ایران
(در پادگانهایش در عراق و قلعۀ اشرف)
با نگاهی به کتاب "فرقه ها در میان ما"
نوشتۀ: خانم مارگارت تالر سینگر استاد دانشگاه برکلی آمریکا
ترجمه: مهندس ابراهیم خدابنده
نگارش: مهندس محمّدرضا مبیّن – (با تجربه 10 سال حضور در فرقۀ مخرب رجوی)
دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی عمران
در حال حاضر مهندس یک پروژه ساختمانی است  
عضو انجمن نجات استان آذربایجان شرقی
***
[ " اولا تصویر انقلاب تصویری قابل لمس در فرد است. به نظر می رسد در افراد جدید این تصویر تنها که مربوط به یک انقلاب و تحول است ولی هیچ تصویری از انقلاب در عالم واقع در درون او وجود ندارد. لحظه ای که فردی انقلاب را می شناسد، فرد چیزی را می داند که قابلیت به تصویر کشیدن، توضیح دادن یا تعبیر نمودن انقلاب را دارد. شما بعنوان یک خلاء نمی توانید بدون درک انقلاب تصویر واضحی را به کسی نشان بدهید ولی انقلاب وجود دارد و یک حقیقت است به این دلیل وجود دارد چون من می توانم آن را به تصویر بکشم، هر چه بیش تر انقلاب را بشناسید، بیش تر هماهنگ خواهید شد، بیش تر حس خواهید کرد که من چه می گویم، هر چه بیش تر ولی سطحی بر روی آن تمرکز کنید بیش تر تصویری در آنجا وجود نخواهد داشت "]
رجوی به خوبی می دانست که تکرار یک حرف مشخص می تواند معنی خود را از دست داده و فرد را گیج کند. واقعیت این است که کلمات بطور عام از طریق تکرار مداوم معنی واقعی خود را از دست داده و در ذهن فرد معنی ای جایگزین می شود که رهبر می خواهد و در واقع هر چقدر بیش تر روی انقلاب تمرکز می کردیم بیش تر می دیدیم که تصویری از انقلاب در آنجا وجود ندارد.
رجوی اغلب می گفت: داستانی را که من می گویم، واکنش های منفی و تقابلتان را متوقف کنید و فقط با تصویر داده شدۀ من حرکت کنید. و بدین ترتیب ما را مجذوب بحث، آرام و کاملا متمرکز می کرد و ما را به "حالات تغییر یافته هوشیاری" می برد. با گفتن داستان های مفصل بلند از روی قرآن و طول و تفسیر دادن آن یا گفتن خاطرات تکراری خودش در ابتدای بحث می کوشید هوشیاری ما را نسبت به واقعیات پیرامونمان کمتر کند در نتیجه ما به حالت خلسه مانندی فرو رفته و به پیشنهادها گردن نهاده و محتوای آنچه را که بعدا می گفت بیش تر جذب می کردیم چون مقاومت اولیه ذهن را با گفتن یک داستان بلند می شکست. این تکنیک های کلامی و نفوذ او همه را غرق در سکوت و گوش دادن می کرد.  
بحث های او حالت شبیه مستی در بعضی از افراد را بوجود می آورد و فرد آرام و فارغ از فکر کردن به مشکلات زندگی می شد. و مرتبا هم مسئولین فرقه و هم خودش می گفت شما چه کار دارید فقط پشت سر من حرکت کنید من همۀ بار را بدوش می کشم و می گفت بدون هیچ فکر و خیالی در ذهن بگذارید من به جای شما فکر کنم.
مسعود رجوی اغلب در پیام هایش به اعضاء از شیوۀ دستورات غیر مستقیم استفاده می کرد:
به طور مثال وقتی مریم رجوی در فرانسه به اتهام فعالیت های تروریستی دستگیر و دستبند زده شد تصویرهایی در تلویزیون ها به ما نشان داده شد: هواداران در خارج خودشان را آتش می زدند و همزمان سرودهایی با این مفهوم پخش می شد. و تکه هایی از سخنرانی مسعود رجوی پخش می شد که می گفت: می خواهم آتش ها برافروزم بر کوهستان ها. به دنبال آن شاهد چندین خود سوزی در چند کشور جهان شدیم.
در نشست ها مسئولین به ما گفتند: که همه خواهران درخواست خود سوزی شان را به ما دادند تا برای خواهر مریم بفرستیم و منظورشان تکان دادن ما بود! بعدا همۀ ارتش آزادیبخش در عراق یعنی همه ماها هم کتبا درخواست خودسوزی دادیم. البته که نه مسعود رجوی دستور مستقیم خود سوزی داده بود و نه تشکیلات چنین دستوری را صادر کرده بود ولی غیر مستقیم دستوری را صادر کردند که عدۀ زیادی قصد انجام خود سوزی را کرده، و تعدادی نیز خود را سوزاندند.
و این طوری است که در فرقه ها بعضی اوقات افراد دست به انجام کارهایی می زنند که هیچ کس دستور مستقیم اجرای آنها را صادر نکرده است ولی عملا تشکیلات و رهبر فرقه ازاین تلقینات ماهرانه سود می برند.
* * * * *
 اغلب در گذرگاه های مختلف تشکیلاتی افراد تحت برخورد قرار گرفته و مجبور به پروسه نویسی می شدند و بعنوان یک ارزش جا انداخته شده رو سیاهی های خود را در پروسه برجسته تر می کردند.
البته این یک مکانیزم بود که با نوشتن "گذشته کثیف خودمان" و نوشتن روسیاهی ها و دادن آنها به رهبری خیلی بی شرمانه و کثیف افراد را متقاعد می کردند که در گذشته دوران زندگی خیانت بار و ننگینی را داشتند و آنها را به درون قبر می بردند به کنار خدای شکنجه گری که در مقابل ما تصویر می کردند! نهایتا نشان می دادند که با زنده کردن ارزش های مجاهدی در خود می توانید در دنیای خوب و حفاظت شدۀ گروه بطور امن زندگی کرده و بمانید!
معمولا اکثر ما برای رفتن به راهی که عده ای از قبل در حال پیمایش آن هستند و نابود نشدند آن راه را براحتی قبول کرده و بله می گوییم و اطاعت کورکورانه می کنیم و چنین استدلال می کنیم که هر پدیدۀ غلطی محکوم به زوال است و اگر پدیده ای از بین نرفته پس آن پدیده راه درستی را می پیماید این لایه اول ذهن برای قبول و تصمیم گیری هر پدیده است و اکثر ما کسانی که جمع زیاد فرقه را در ابتدا می دیدیم چشم های خود را بسته و باصطلاح شیرجه می زدیم.
برخی تمایلات ما بیش تر اوقات احساس خوبی نسبت به قرار گرفتن در راهی از پیش تعیین شده به ما میدهند و تمایل ما به قبول رفتارهای معین شده، توسط رهبر فرقه مسعود رجوی جهت گول زدن و کنترل ما استفاده می شد و در یک پروسه و بدون این که متوجه بشویم تغییر می کردیم. مسعود رجوی از شیوه های زیر نیز افراد را کنترل می کرد و از آنها سوء استفاده می کرد:
1- اگر ما تعهدی را نسبت به گروه می دادیم و سپس آن را می شکستیم وادار می شدیم که احساس گناه کنیم.
2- در بدو ورود در مقابل بمباران محبت مجبور می شدیم برای جبران این محبت  در کنار گروه باقی بمانیم.
3- در جمعی که زندگی می کردیم وقتی به اطراف نگاه کرده و افرادی را مشاهده می کردیم که به طریق خاصی رفتار می کنند از آنچه که می دیدیم تقلید کرده و فرض می کردیم که چنین رفتاری خوب، درست و قابل قبول است.
4- هر کسی طبعا اتوریتۀ افراد خاصی را می پذیرد و رجوی با قدرت و نفوذ کلامی که داشت و مدعی بود دارای دانش و قدرت فوق العاده ای بوده و شرف یک ملت را به دوش می کشد  وما اتوریتۀ او را می پذیرفتیم.
5- وقتی سوژه بمباران محبت می شدیم و تحت سایر تاکتیک هایی که روی ما اجرا می شد قرار می گرفتیم به ما این احساس داده می شد که آنها ما را می خواهند و دوست دارند و این امیدوارمان می کرد تا افراد داخل گروه را دوست داشته باشیم و احساس می کردیم که باید از آنها پیروی کنیم.
انتقادها به صورت روزانه مثل غذا فراموش نشدنی بود، در نگاه اول فکر می کردیم که برای خودمان بهتر است که به ما انتقاد شود و صیقل بخوریم. گفته می شد این "انتقاد کننده" است که به ما می پردازد چون نقدا چیزی در جیب انتقاد شونده می ریزد.
ولی واقعیت این است که رگبار انتقادهای روزانه به شخص، هویت و اعتماد به نفس را از او می گیرد.
خودم اغلب بعد از سوژه شدن احساس می کردم که همه کارهایم اشتباه است و متزلزل می شدم. الأن می فهمم چنین کسی مجبورا در فرقه می ماند و به دلیل عدم داشتن اعتماد به نفس از دنیای بیرون ترس و واهمه دارد.
* * * * *
 معمولا کسانی که درگیر فرقه ها نبوده اند یک گارد و تقابل خاصی با مطالعه و شنیدن بحث فرقه ها دارند ولی تسلط باین بحث و آشنا بودن با تکنیک های فرقه ای، زمانی که با یک دوست یا خویشاوند صحبت می کنید که با مورد جدیدی درگیر شده و ظاهرا بیش از حد نسبت به گروه یا فردی مجذوب، افسون و یا شیفته گردیده است مفید خواهد بود و همچنین اگر یک فرد تحت نفوذ یا کنترل یک رهبر فرقه قرار گرفته، مطالب این جزوه به همه ما کمک می کند تا دریابیم چه میزان بحث مورد نیاز است تا به فرد کمک کنیم بفهمد و خودش را از آنچه بر سرش آمده، آزاد نماید.
ما باید همیشه از خودمان بپرسیم که چه کسی دارد به ما پیشنهاد علاج تمامی مشکلاتمان را می دهد و می خواهد ما از او پیروی کنیم؟ واقعیت این است که حیطه مقولات مذهبی و سیستم اعتقادات شخصی موضوعات مهمی برای هر فرد است و پیشنهادات فرقه ها عموما حول این مباحث می چرخد.
فرقه رجوی یک فرقۀ بزرگ و متأسفانه در زمانی رو به رشد بوده است و شعبه های بین المللی دارد و از راه های اغفال کننده، برای افزایش ابعاد ثروت و قدرت خود با استفاده از شیوه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی اقدام می نماید و در راه رسیدن به قدرت تقریبا از تمامی روش های انسانی و غیر انسانی استفاده می کند. تاکتیک های فرقه رجوی در دو دسته تهاجمی و تدافعی قابل بررسی است در بحث تدافعی از وکلا و متخصصان بین المللی و مهره های سوختۀ سیاسی در دفاع از خود و مشروعیت دادن به فرقه تلاش و مظلوم نمایی می کند. در بخش تهاجمی بوسیلۀ تهدید، ترور شخصیت، ارعاب، شکایت قانونی و حتی به آتش کشاندن افرادش سوء استفاده می کند. زمانی که در فرقه بودم و خود سوزی های هواداران در خارج را می دیدم و وقتی می شنیدم خارجی ها به ما تروریست می گویند تعجب می کردم، می گفتم کسی که خود را آتش می زند تنها به خودش آسیب می رساند اما در تعریف تروریست می بینیم که تروریست کسی است که به افراد غیر نظامی و نظامی آسیب جانی می رساند. پس این ها که خودسوزی می کنند واقعا مایه گذاری می کنند.
اما الأن می بینیم که اولا فردی که خودش را به آتش می کشد بازسازی فکری شده و به دستور عمل می کند یعنی خودش قربانی یک گروه تروریستی است. ثانیا با وارد کردن آسیب های روانی به جامعه ای که خودش را در آن به آتش می کشد به نوعی به دیگران هم آسیب روانی می رساند و با ایجاد وحشت برای ناظرین و هم ایجاد فشار غیر منطقی برای خواسته ای که خودش را به خاطر آن به آتش می کشد دست به یک کار وحشتناک می زند و این کار، یک کار غیر دموکراتیک خطرناک و فرقه ای است.

خروج از نسخه موبایل