بیوگرافی خانواده رجوی

برجسته شدن جایگاه انحصاری مسعود رجوی در تشکیلات سازمان و تبدیل شدن وی به رهبر مطلق العنان و پیشوای ایدئولوژیک و سیاسی آن، توجه و تأمل بیشتری بر هویت خانوادگی و فردی او را ایجاب می کند.

خانواده مسعود رجوی

مدت مدیدی است که در بسیاری از متون خارجی و داخلی، سازمان به نام گروه رجوی نیز خوانده می شود و این امر به مفهوم آن است که شناخت بیشتر و عمیق تر زوایای وجودی وی به منزله شناخت بهتر و دقیق تر سازمان محسوب می گردد. نگاهی نزدیکتر به خانواده رجوی، آغاز مناسبی برای این بررسی و واکاوی است:
حسین رجوی و همسرش راضیه جلالیان، پدر و مادر مسعود، اهل مشهد بودند. رجوی پدر چون از کارمندان رده بالای ثبت اسناد بود و به عنوان رئیس ثبت در شهرهای مختلفی خدمت می کرد، هر یک از فرزندانش در شهری به دنیا آمده اند و در شهری دیگر تحصیل کرده اند. وی از اوایل دهه 1320 در مشهد ساکن و مقیم شد و یک دفتر اسناد رسمی به راه انداخت. از وضعیت مالی مرفهی برخوردار بود و از این جهت توانست فرزندان خود را برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بفرستد. این خانواده از نظر فرهنگی و اجتماعی، گرایش مذهبی متوسطی داشتند، هرگز سیاسی نبودند و با عامه مردم و نیز کسانی که سوابق مبارزاتی داشته و شناخته شده بودند، معاشرت نمی کردند.
مادر رجوی زن تنهایی بود و همیشه می گفت بر پدر حنیف نژاد لعنت که مسعود را کشید به این راه و ما پدر ومادرها را بدبخت کرد. من شب و روز به حنیف نژاد لعنت می کنم.من بچه ندارم، چند تا پسر دارم انگار که ندارم، اگر مسعود راست می گوید و مسلمان است رضایت پدر و مادر شرط است، من که از او هیچ راضی نیستم و همیشه نفرینش می کنم راه او راه اسلام و خدا نیست و اسم او را جلوی من نیاورید.

مادرش می گفت: مسعود پیش خدا مسئول است،اگر مسلمان است و این حرفها را می فهمد (حالا من بی سواد) او که سواد دارد، کوچکی و بزرگی را نمی فهمد، دلش برای من نمی سوزد، صبر و تحملم تمام شده است، این خر(مسعود) زندگی من را تباه کرد، من از او راضی نیستم، دل من شکسته است، او مسلمان نیست، هر کس من را می بیند مسعود را نفرین می کند به پدرش لعنت می فرستد،پدر ومادرهای سازمان نیز او را لعنت می کنند، او باید بیاید توبه کند، مسعود که یک خر بیشتر نیست، او را به این کارها چی؟ می خواهد بزرگی کند.

و زندگی مان را از هم پاشید و برادرانش را نیز آواره و بدبخت کرد، من او را عاق کردم و شیرم حرامش باشد. وقتی کسی از اطرافیان نامی از مسعود می برد مادر مسعود می گفت اسم او را نبرید،دندانی لقی بود،کشید م وانداختم بیرون.آوارگی بچه هایم و ندیدن بچه هایم و تنهائیم همه اش تقصیر مسعود خیر ندیده است.
مسعود رجوی به پدر و مادر خودش هم رحم نکرد و آنها را بازیچه اهداف قدرت طلبانه خود نمود و در حالی که پدر و مادرش در خانه خود زندگی بدون دردسری داشتند و کسی هم به آنها کاری نداشت به دروغ به آنها گفته بود حکومت ایران قصد دستگیری شما را دارد و برنامه ای مشکوک ترتیب دادند که آنها از خانه فراری شوند و بعد هم شرایطی پیش آوردند که آنها دستگیر شوند تا مسعود به این وسیله به نفع خودش تبلیغ کند که رژیم به پدر و مادر پیر رهبر مجاهدین هم رحم نکرد و آنها را دستگیر نمود.

کاظم رجوی

کاظم رجوی

متولد 1312، فرزند بزرگ خانواده رجوی است او در اواسط دهه 1330 برای ادامه تحصیل در رشته حقوق به فرانسه رفت. کاظم رجوی دارندهٔ دکترای حقوق از فرانسه، عضو هیئت علمی انستیتوی عالی حقوق بین‌الملل دانشگاه ژنو بود. زمانی که مسعود رجوی در سال ۱۳۵۰ دستگیر و به اعدام محکوم شد، کاظم رجوی با تماس تلفنی و با درخواست از پرویز ثابتی بازجو و شکنجه گر ساواک توانست حکم برادرش را به حبس ابد تقلیل دهد و از مرگ او جلوگیری کند. کاظم رجوی قبل از انقلاب با نوشتن مقالات شاه پسندانه در خارج از کشور و در جهت جلب رضایت شاه قدم بر می داشت و این موضوع که سازمان از وی یک چهره انقلابی ساخته است دروغ محض می باشد، چرا که کاظم با ماموران رژیم شاهنشاهی ارتباط تنگاتنگ داشت و کلآ شاه دوست بود.

damgah Hadese

انتشارات کتاب در لس آنجلس کتاب“در دامگه حادثه” نوشته پرویز ثابتی، مسئول اول اداره کل سوم ساواک در سال 1349 و بعدها رییس ساواک تهران و در بحبوحه انقلاب سال 1357 رییس امنیت داخلی ساواک کشور و بالاخره دوست شاه را منتشر کرد. این اولین رسانه ای شدن پرویز ثابتی بعد از سال 1357 میباشد. او در صفحه 282 کتاب در دامگه حادثه اشاره می کند که: « من در مسافرتم به سویئس براساس معرف هایی قبلی با دکتر کاظم رجوی ملاقات و بعد از ارزیابی وی را به استخدام ساواک با مقرری 1000 فرانک سویئس در ماه در آوردم!!!!. زمانیکه برادر وی مسعود رجوی به همراه دوستانش محکوم به اعدام شده بود با تماس تلفنی کاظم رجوی و اصرار وی موضوع را به عرض شاه رساندم و بالاخره ایشان با یک درجه تخفیف رضایت دادند؟؟ ».

اسناد نشان می‌دهد که کاظم رجوی، فرزند ارشد خانواده، از فروردین 1349 با نام مستعار «میرزا» منبع ساواک بود. در 25 آبان 1350 رئیس بخش 315 ساواک در نامه‌ای با طبقه‌بندی «سرّی» درخواست زیر را برای مقامات مافوق ارسال کرد

:«موضوع: منبع میرزا

منظور: کسب دستور در مورد تقاضای نمایندگی ساواک درکشور سوئیس پیرامون کمک به برادر منبع فوق که تحت پیگرد می‌باشد.
خلاصه پیشینه: منبع مذکور از فروردین ماه سال 1349 با مقرری ماهیانه یکهزار فرانک سوئیس در هدف انجمن‌های اسلامی دانشجویی و همچنین کنفدراسیون دانشجویان ایرانی توسط نمایندگی استخدام و از آن تاریخ منبع موصوف تلاش‌های زیادی در اهداف مورد نظر به عمل آورده است.
اینک طبق اعلام نمایندگی برادر این منبع به‌نام مسعود رجوی یکی از افراد وابسته به یک گروه چریکی است که اخیراً توسط بخش 312 دستگیر و هم‌اکنون به اتفاق سایر اعضاء گروه در بازداشت به سر می‌برد و خواهان کمک به برادر وی جهت تخفیف در مجازات می‌باشد.
با توجه به این‌که در پرونده محصول منبع مزبور مشخص گردید فعالیت‌های این شخص در اهداف مورد ذکر ارزشمند و قابل بهره‌برداری بوده به‌ویژه با انتشار خبر بازداشت مسعود رجوی نفوذ و دسترسی او در زمینه کسب اطلاعات از اهداف مورد نظر بیش‌تر گردیده، از طرفی ادامه همکاری مشارالیه ثمربخش است در صورت تصویب از طریق بخش 312 اقدامات در زمینه کمک به مسعود رجوی به عمل آید. منوط به رأی عالی است.»
بخش 315 ساواک، که نامه فوق را ارسال نمود، مسئول امور ایرانیان و دانشجویان مقیم خارج بود و بخش 312 مسئول روحانیت و نهضت آزادی و گروه‌های مذهبی، و از اینرو متولی پرونده دستگیرشدگان سازمان مجاهدین بود. در آن زمان، «سازمان مجاهدین خلق ایران» هنوز به این نام شناخته نمی‌شد. در 28 آبان 1350 مدیرکل مربوطه چنین پاسخ داد:
«ریاست بخش 315
مذاکره شد و وضعیت به عرض مقام ریاست کل رسید. با توجه به این‌که استحقاق کمک دارد پس از ارسال پرونده به اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی گزارش عرضی تهیه و کسب اجازه خواهد شد.»
کاظم رجوی از سال ۱۹۵۷ تا ۱۹۶۸ مقیم فرانسه بود سپس در سوئیس اقامت گزید و پناهندگی سیاسی گرفت. وی اولین نمایندهٔ ایران در دفتر سازمان ملل متحد در ژنو پس از انقلاب ۱۳۵۷ بود که در تاریخ ۲۶/۱/۵۸ از طرف وزیر امور خارجه وقت،دکتر کریم سنجابی به سمت سفیر جمهوری اسلامی ایران و نماینده دائم ایران در دفتر سازمان ملل متحد در ژنو منصوب شده بود. اما کمی پس از انتصابش به این سمت در اعتراض به «سیاستهای جمهوری اسلامی»، استعفا داد. پس از آن به فعالیت خود علیه کشور ادامه داد.کاظم رجوی در تاریخ ۲۴ آوریل ۱۹۹۰در نزدیکی خانه‌اش در کوپه در نزدیکی ژنو دقایقی قبل از ظهر هدف ۶ گلوله قرار گرفت و در دم جان سپرد.

صالح رجوی

صالح رجوی

متولد 1314 و فرزند دوم خانواده رجوی است. او نیز به دنبال برادر بزرگ خود عازم فرانسه شد. صالح در رشته پزشکی تحصیل کرد و از دانشگاه پاریس دکترای تخصصی قلب گرفت. صالح شدیدآ زن باره و مشروبخوار است. با این که زن خارجی داشت به عراق که آمده بود از مسعود از دختران سازمان طلب کرده بود. وی در مصاحبه رادیویی در لس آنجلس گفته بود که در ایران تحت حاکمیت مجاهدین نوشیدنی،کشیدنی و پوشیدنی آزاد خواهد بود.

هوشنگ رجوی

متولد 1319 است. هوشنگ نیز از دانشگاه پاریس مدرک مهندسی برق و مکانیک خود را گرفت. هوشنگ از سالهای اواخر دهه 1340 در ذوب آهن اصفهان کار می کرد. هوشنگ رجوی به علت سکونت طولانی مدتش در اروپا از قبل از انقلاب به تمام راههای غیر قانونی برای اقامت و زندگی آشنا بود که این پتانسیل را بعد از انقلاب برای کمک به گروه تروریستی مجاهدین بکار گرفت.

احمد رجوی

کوچکترین برادر میان برادران مسعود، در زمان دستگیری و محکومیت برادرش از فرانسه دکترای طب گرفت و در همانجا مشغول به کار شد.

منیره رجوی

منیره رجوی

کوچکترین خواهر مسعود رجوی است که در مرداد ماه سال 61 به علت هواداری و حمایت از فرقه رجوی و برادرش دستگیر و پس از 6 سال زندانی شدن در سال 67 اعدام شد.

مسعود رجوی

وی در سال 1327 در طبس به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی را در دبستان فارابی کاشمر به پایان رساند و از دبیرستان دانش بزرگ نیا در مشهد دیپلم ریاضی گرفت. در سال تحصیلی 1345 – 46 در رشته حقوق سیاسی دانشکده حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد و در خردادماه 1350 موفق به اخذ لیسانس گردید.
مسعود رجوی در سه ساله دوره دوم دبیرستان در مشهد در کلاس های آموزش زبان انگلیسی در انجمن ایران و انگلیس (وابسته به مرکزی تحت عنوان شورای فرهنگی بریتانیا) شرکت می کرد و پس از آمدن به تهران و هم زمان با گذراندن ترم های آغازین دانشگاه دروس تکمیلی زبان انگلیسی را در کلاس های انجمن ایران و آمریکا گذراند. به همین جهت در آغاز دوران دانشجویی، تدریس انگلیسی را بیشتر به صورت خصوصی و چند ساعتی در یک دبیرستان به عنوان شغل ثانوی انجام می داد.

عضویت در سازمان
مسعود رجوی در دو سال آخر دبیرستان، عضو انجمن ضد بهائیت (حجتیه) شد که این عضویت تا اوایل سال سوم دانشگاه ادامه یافت. در زمستان 1346، حسین احمدی روحانی از نخستین کادرها و اعضای سازمان که سابقه رجوی را از انجمن ضد بهائیت مشهد داشت و در جلسات همان انجمن با وی آشنا شده بود، او را عضوگیری کرد.
مراحل آموزشی و تعلیماتی تحت مسئولیت حسین احمدی روحانی طی شد و مسعود در این مدت سخت تحت تأثیر شخصیت و ظواهر تدین و ایمان مذهبی او قرار گرفته بود و با توجه به رشته تحصیلی رجوی و آشنایی با زبان انگلیسی، پس از دوران تعلیماتی اولیه، در گروه سیاسی سازمان وارد شد و تحت مسئولیت بهمن بازرگانی قرار گرفت.
گویا چون حنیف نژاد می خواست مسئولیت رجوی را خود به عهده بگیرد، او را در گروه ایدئولوژی قرار داد. حنیف نژاد توجه خاصی به رجوی داشت، به طوری که وقتی می خواست از یک نمونه فرد تشکیلاتی که رشد خوبی کرده نام ببرد، وی را نام می برد.
در اوایل سال 1349 رجوی نیز همراه با چند تن دیگر از اعضای گروه، به منظور گذراندن دوره آموزش چریکی به طور قاچاق از ایران خارج شد. ولی مدت زمانی نگذشته بود که حادثه دستگیری شش تن از افراد در دوبی و سپس جریان ربودن هواپیمای حامل آنها پیش آمد. رجوی نیز به ایران بازگشت و هم زمان به عنوان یکی از مسئولان آموزشی وارد کمیته مرکزی گروه شد. در آن زمان وی جوان ترین عضو مرکزیت به شمار می آمد.

دستگیری و محاکمه
پیش از جریان ضربه شهریور و احتمالاً قبل از دستگیری های جمعی در سال 1350، مسعود رجوی نیز دستگیر شد. پس از طی دوران بازجویی، رجوی با نخستین گروهی که محاکمه شدند به دادگاه رفت. بهمن بازرگانی یکی از کادرهای اصلی مرکزیت سازمان مقارن ضربه شهریور، به نکته ای اشاره می کند که شایان توجه و تأمل است:
” دادگاه فدایی ها قبل از دادگاه ما بود و آنها را اول اعدام کردند. در دادگاه اول ما، افراد سبک کمیته مرکزی را انتخاب کردند، ساواک سبک ترین افراد کمیته مرکزی را که مهین دوست و رجوی و محمد بازرگانی و ناصر صادق بودند، برای دادگاه اول گذاشت. غیر از این افراد بقیه من بودم و علی باکری و بدیع زادگان که ساواک برای دادگاه دوم و اعدام نگه داشته بود. قبل از دادگاه اول، ساواک به خانواده ها گفته بود که چون این اشخاص سبک ترین افراد مرکزی هستند، اعدام می گردند ولی بعد به آنها عفو می خورد.”

تغییر حکم اعدام
رجوی مطابق دستور تشکیلاتی در دادگاه به دفاع ایدئولوژیک پرداخت و همراه با ناصر صادق، علی میهن دوست، علی باکری و محمد بازرگانی محکوم به اعدام گردید. پس از گذشت مدتی اعلام شد که رجوی با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شده است.
آنچه در آن زمان در مطبوعات رژیم منعکس شد حاکی از همکاری وی با تیم بازجویی در متلاشی کردن تشکیلات بود و سند همکاری رجوی نیز منتشر شد. با این وجود سازمان همواره ادعا می کرد که چون برادر مسعود رجوی (کاظم) با شخصیت های سیاسی اروپایی آشنا بوده، وساطت آنها باعث این تخفیف شده است.
برخی از اسناد مربوط به بازجویی مسعود رجوی نیز در اواخر زمستان 58 در آستانه انتخابات مجلس توسط مخالفان سازمان منتشر گردید که حاکی از ضعف وی به هنگام بازجویی بود. در مقابله با این حرکت، سازمان نیز در نشریه های فوق العاده ای که منتشر نمود، درصدد پاسخگویی برآمد، لیکن همان اسناد منتشر شده توسط سازمان نیز بیانگر ضعف رجوی در بازجویی بود.
عباس داوری از کادرهای اصلی و نزدیک به رجوی که در زندان با رجوی هم بند بوده و به زیر و بم مسائل وی احاطه داشته است، خطاب به یکی از دوستان شورایی اش در سال 1360 گفته است:
” این مردک (مسعود رجوی) که امروز این طور هارت و پورت می کند، بس که موذی است، در زندان حتی یک چوب هم نخورد. آن قدر که مرتاض بازی در می آورد و غذا نمی خورد و رنگ رویش زرد بود، هر وقت که ساواک سراغش می آمد غش می کرد و از حال می رفت و هر جا که سمبه را پر زور می دید، پیشاپیش کروکی خانه حنیف نژاد و  دیگران را بر روی کاغذ می کشید و آن را دست ساواک می داد تا آنان از سر تقصیراتش بگذرند.”
نکته دیگر، مسئله دستگیری اولیه او در اول مرداد ماه 1350، یعنی یک ماه زودتر از ضربه شهریور است. علاوه بر نفوذ دلفانی که ناصر صادق و منصور بازرگان را می شناخت، به ظن قوی اطلاعات مسعود رجوی در جریان این دستگیری (چون در ضربه شهریور نیز رجوی مجدداً در یکی از خانه های جمعی دستگیر شد) در تحت نظر گرفتن و لو رفتن خانه ها نقش داشته و مؤثر بوده است.
محسن نجات حسینی از مراقبت هایی سخن می گوید که نمی تواند صرفاً به تعقیب ناصر صادق مربوط باشد:
” در مرداد ماه سال 1350 چندین مورد مشکوک در اطراف خانه های جمعی سازمان دیده شده بود، همه کسانی که به خانه تیمی رفت و آمد داشتند، قبل از رسیدن به خانه می بایست اطراف خود را هوشیارانه مورد بررسی قرار می دادند تا اگر مورد مشکوکی از تعقیب را متوجه می شدند، از رفتن به خانه تیمی خوددداری کنند…”
اسناد مربوط به تاریخ دستگیری مسعود رجوی، اعترافات وی در بازجویی ها، اسناد مربوط به کاظم رجوی و نفوذ وی در میان گروه های مخالف رژیم، اسناد مربوط به نامه نگاری بین رئیس ساواک و دادرس ارتش و دیگر اسناد موجود، در روشن کردن ماهیت زنده ماندن مسعود رجوی دارای نکاتی روشنگر و ابهام زداست.

ماهیت دفاعیه رجوی در دادگاه

پیش از آن که به سوابق رجوی در زندان بپردازیم، لازم است به نکاتی که درباره مدافعات وی در دادگاه مغفول مانده است، اشاره کنیم. مقایسه دفاعیات دیگر کادرهای سازمان که هم زمان با رجوی در دادگاه شرکت کرده و به مرگ نیز محکوم و سرانجام اعدام شدند، با آنجه رجوی در دادگاه بیان کرد می توان در روشن کردن واقعی ماهیت وی مؤثر باشد.

همه کسانی که از آنها یاد شد در دفاعیات خود این مسائل را رعایت کرده بودند:

1. همه مکرراً به آیات قرآن استشهاد کرده اند و جز در یک مورد، همه سخن خود را با آیه ای از قرآن آغاز نموده اند. (محمد بازرگانی با جمله ای از برتولت برشت، آغاز می کند)
2. به آمریکا، اسرائیل و رژیم شاه (به عنوان رژیم دست نشانده) حمله کرده اند.
3. بر استثمار طبقات محروم و حیف و میل بیت المال تکیه داشته اند.
4. همه نسبت به مارکسیسم و مارکسیست ها موضعی طرفدارانه داشته اند.
برای مثال به دفاعیه علی میهن دوست اشاره می کنیم که: با آیه ای از قرآن بحث خود را شروع می کند، مجموعاً 13 بار به آیات قرآن استناد می کند و در مواقعی عین متن آیه را می خواند و با آیه قرآن و شعار به سخنان خود پایان می دهد.
لیکن رجوی سخنان خود را بدون بسم الله یا به نام خدا آغاز می کند، نه در آغاز و نه در پایان و نه در هیچ قسمتی از دفاعیات طولانی خود، به قرآن و نهج البلاغه و متون مذهبی و اسلامی استناد و اشاره ای ندارد.
در حالی که تمامی افراد با صراحت و مکرر درباره رژیم شاه و وابستگی اش به آمریکا سخن می گفتند، رجوی حتی یک بار نیز مستقیماً سلطنت شاه را مورد خطاب و حمله قرار نداد و نیز در هیج جا از دفاعیه خویش به مبارزه مسلحانه به طور مستقیم اشاره نکرد.

منبع

23 نظر

  1. خدا لعنت کند مسعود رجوی ومریم رجوی را که به مملکت خیانت کردند و انسانهای بسیاری را به کشتن دادند

  2. والا این کوتوله ی خائن انقد ارزش نداره ک در موردش توضیح و تفسیر ارائه بشه. از همون اول تمام قد خائن بوده. رهبر سازمانی خودش به کنار، کسی که به وطن و هموطناش خیانت میکنه فقط باید در موضوعات حیوانی ازش یاد بشه و لا غیر.

  3. دوستان رجوی متولد سال 1327 الان از عمر نکبت بارش 73 سال گذشته . در سنی اگر اگر اگر زنده باشد که به نظر من نیست نمی تواند قدمی بدون گوز بر دارد . در اردوگاه بد نام اشرف هم ساعتها روی سن یاوه سرائی می کرد به زور خوردن تریاک با خرما بصره و کشیدن چند نخ سیگار پشت سر هم می توانست وراجی بکند .
    به گفته اقای معتمد که خود درزمان شاه مامور ساواک بوده و در دستگیری مستقیم رجوی شرکت داشته درست چند ساعت بعد از دستگیری اش بدون خوردن حتا یک سیلی ادرس و کروکی محل زندگی حنیف نژاد را لو می دهد و خود همراه ماموران ساواک در داخل اتومبیل به نشان دادن خانه همراه می شود .. درضمن خدا داند اگر بنیانگذاران این سازمان زنده بودند بدتر از رجوی می شدند یا نه چون ایدئولوژی که معجونی از اسلام و مارکسیسم انهم از چند مدل ( لنین ؛ مارکس استالین ؛ مائو ؛ انور خوجه ) بود در نهایت خروجی اش شده فرقه رجوی که رجوی روح پلید هم به ان روش حزب بعث صدام را هم اضافه کرد …

  4. مسعود رجوی لعنت الله علیه متولد 1337 هست الان 62 سال از عمر کثیفش گذشته در سال 1360 که اعلان جنگ مسلحانه داد تنها 23 سال سن داشت , ای عقلا ای مردم عزیز توروخدا یک کمی فکر کنید یه بچه 23 ساله چطور دستور جنگ افروزی داخلی داد و چه خونها که بناحق ریخته نشدند.به سن این شخص لعین کمی بیشتر فکر کنیدخیلی مهم هست23سال و تصمیم و رهبری سازمان بودن ,من تعجبم که چرا هواداران نگون بخت این سازمان بدنبال یه بچه 23 ساله افتاده و تباه شدند.

  5. جنایتکار ترین فرد روی زمین حتی جانی تر از صدام و چنگیز به این علت که هیچ کدام از اینها به روی ملت خود اسلحه نکشید و با ریختن خون جوانان ملت با دشمن بعثی هم قسم شد

    1. یهو بد شدن بد بودن بد بودن که شریف واقفی و لبافی نژاد که هم سازمانی خودشون بودن ولی با ایدیولوژی های من دراوردی مارکسیستی اشون مخافت میکنن دست به تصفیه سارمانی میزنن و میکشنشون بد بودن که همون قبل انقلاب هم صمدیه لباف هم سارمانی دیگه اشون که حاصر نمیشه به خزعبلات تقی شهرام تن بده لو میدن بد بودن که ۱۲۰۰۰ نفر از مردم کوچه و بازار کشتن.رجوی طبق اسناد خود ساواک و اسناد منتشر شده قبل انقلاب ۱۰۰ درصد با ساواک همکاری کرد از ۵۰ تا ۵۷ هم که در اوین مشغول خیانت و همکاری با ساواک بود پس انقلابی نبود درست میگی یهو بد نشد از اول بد بود خیلی هم بد بود خدا عذابش زیاد کنه

    2. بچه منافق عملیات جاری دیرت نشه خاک برسرخودتوبکش توکه لیاقت نداری حداقل ازادزندگی کنی کی گفته اینهاانقلاب کردن اینهاجاسوسهای ساواک بودن تا حنیف رالوبدهند جمعیت اینهادرزندانهای شاه کلاهشتادنفرنبوده توی احمق میگی ایناانقلاب کردن تف به غیرتت. بیشرفی هم حدی داره سگ ولگرددرایران ازتوومریم ولگردورجوی ارزشمندتر

  6. مسعود رجوی از همان ابتدا عضویت درسازمان تروریستی مجاهدین مسلمان نبوده و منبع ساواک بوده و فقط دختران و زنها را برای هوس جنسی خودش گروگان گرفته . برعلیه اش قیام کنید و مسعود و مریم را بدرگ واصل کنید تا در تاریخ جاودانه گردید. مرگ بر رجوی و مرگ بر مریم رجوی .مرگ بر منافق .

    1. به قول مادرش برن خر رو ببینن
      ببا صد رحمت به خر
      این کثافت اشغال از خر هم کمتره ،خر صد تا شرف داره به اشغال کثافت

      1. پدرش که یک رشوه خواربیش نبوده رشوه میگرفت سندقلابی صادرمیکردسالهاست مرده مادرش زندهس بیچاره شایدترسیده بره پیش مسعود که این راهم مثال مریم وبقیه زنان منافقین بذاره دراختیارحزب بعث وپیرپاتالهای سعودی وهمینجا ماند کسی کاری بهش نداره انهاییکه بچههاشون بدست توله این زن کشته واسیرشدن بایدزنده زنده تمام ایل وتباررجوی رامیسوزاندن

    2. یکی از عقده های همیشگی مسعود رجوی همین پدر و مادره
      خیلی حرص میخوره چرا مادر رجوی!!!تو تشکیلات ندارن و مادرش صب تا شب داشت بهش فحش میداد که جوونای مردمو ول کرد وسط جهنم
      این خود بزرگ بینی رو هرجا که تونست حتی در روابط خانوادگی گسترش داد
      منیره رجوی که تواب شده بود و مصاحبه اعلام براعت می‌کنه و عکس هاش در گوگل موجوده میشه سمبل زندانیان مقاوم سیاسی و شهید رندانی و…
      کاظم رجوی که لابیست فرقه و عملا کارچاق کن بود با اون سابقه میشه شهید حقوق بشر (یکی نیست بگه اگ وکیل حقوق بشر بود و اهمیتی میداد چرا در دوران ماجرای مدرسه رفاه اعتراضی نکرد) و عملا گاندی و ماندلا و…رو میزنه کنار
      ایضا برای خانواده مریم عضدانلو هم همچین سابقه ای ساخته میشه اما با غلظت کمتر
      این اگر حس حقارت و کمبود عزت نفس نیست پس چیه؟

      1. کاملا درسته دوست عزیز
        مسعود همیشه می گفت دیگی که برای من نجوشه میخوام سر سگ توش بجوشه
        سر این ماجرا خانواده(عملا جز برادرانش که در خارج بودند و شاید از روی رو دربایستی حمایتش می کردند) خانواده و بخصوص مادرش همیشه لعنتش می کردند حتی خواهرش منیره هم زنی عادی و انسان خوبی بود که متاسفانه در هیاهوی دهه شصت و طی کینه کشی ها اعدام شد و رجوی یا بهتر است بگویم رجزی که همیشه تشنه خون است و از خون ارتزاق می کند سعی کرد عقده های خودش را با این موضوع و نسبت دادن القاب به خانواده اش بپوشاند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا