منصورشعبانی در جمع خانواده های چشم انتظار گیلک – جلسه دوم – قسمت اول

خوشبختانه شرایطی مهیا شد که قبل ازشروع ماه مبارک رمضان شماری دیگرازخانواده های دردمند وچشم انتظارگیلک روزچهارشنبه مورخه 27/3/1393 بتوانند به درخواست خودشان دریک جمع بسیارصمیمی وفراموش نشدنی با عضورها شده ازچنگال رجوی آقای منصورشعبانی دردفترانجمن نجات گیلان دیدار و تبادل نظرداشته باشند.
دراین دیدارصمیمانه 9 خانواده به استعداد 15 نفردرجلسه دوم دیداربا آقای شعبانی حضورداشتند وتوانستند طی یک فرصت دوونیم ساعته حول مسایل مختلف ازجمله آخرین وضعیت لیبرتی وآلبانی ومهمترین راهکارنجات عزیزان خود ازقلعه الموت رجوی با آخرین بازگشتی نجات یافته به گیلان به تبادل نظربنشینند.
متعاقب دیداراولیه وخوش بش خانواده ها با آقای شعبانی رسما جلسه شروع شد وبه درخواست مسول جلسه بستگان حاضردرجلسه خود راسا به اختصار به معرفی خود پرداختند.
مادری که به اتفاق همسرش عکسی هم ازعزیزش دربغل داشت با حس مادرانه وبا لهجه شیرین گیلکی گفت " آقا پسرخوش اومدی به دیارت. خوشا به حال مامانت که میدونم چقدرچشم انتظاریتونو کشید. من مادرمنصور راهدارسده ای هستم. هم خودم مریض احوال هستم وهم همسرم با این حال یکباربا مشقات زیاد خودمو به اشرف رسوندم. چه بگم بهت پسرجون. نه تنها ملاقات نگرفتیم بلکه به من پیرزن فحش میدادند وسنگ پرتاب میکردند ویکسری شعارمیدادند مزدور بروگم شو! وخیلی مسایل دیگرکه شرم دارم عنوانش کنم. آخه ما قدیمیها خصوصا توخانواده مون به همدیگراحترام شدید میذاشتیم. حرف بد تو دهنمون درنمی اومد. احترام کوچکترها به بزرگترها اصلا واجب بود. خصوصا جایگاه مادر برامون خیلی عزیزودوست داشتنی بود. خودم دارم گیج میشم آخه این رجوی چه طرزفکری داره وتونسته به عزیزانمون القاء بکنه که به مادروپدرش فحش بده. بدوبیراه بگه وته خط سنگ پرتاب کنه. آقای احمدی شاهد قضیه بود تواون دورکه ما به عراق واشرف رفتیم چندتامون بواسطه سنگ اندازیهای اونا جراحت برداشتیم. ایکاش فقط همین جراحت فیزیکی بود. ما دلمون شکست وجراحت برداشت. یعنی این رجوی خودش پدرومادرنداره!؟ حس وعاطفه نداره!؟ازقدیما میگفتند کسی که همش درفکرریاست وکیاست وقدرت باشه خیلی زود به جنون ودیوانگی میرسه. من تازه با احترام دارم میگم حداقلش این آقا دیوونست. الباقی روشما که بیشترباهاش حشرونش داشتید میدونید. تازه نگفتم بهت. بعداینکه ازملاقات با فرزند وجگرگوشه ام ناامید شدیم وبه ایران برگشتیم. ازطریق همین انجمن نجات مطلع شدیم که همان دیوونه ها منصورم را وادارکردند که به تلویزیونشون بیاد وعلیه خانواده اش همانیکه برایش دیکته کرده بودند تکرار کند که حقیقتا خیلی به هم ریختیم که چطوررجوی دیوونه داره با سرنوشت بچه ها مون  واحساسات وعواطف ما پدرومادرها بازی میکنه. خیلی زشت وقبیح هست مگه نه!؟
 "
آقای شعبانی که با گوشت وپوست خود اسارت درتشکیلات سیاه رجوی را 27 سال تجربه کرده بود با شنیدن درددل مادر خیلی متاثرشد و درحالیکه صداش می لرزید گفت" ببین مادرجون. من هم شرمنده ام که خیلی دیرازرجوی ومافیایش جدا شدم ویک جورهایی پیش شما هم سرافکنده ام ولی توضیح چارچوب های اسارتبارتشکیلات رجوی درحوصله این جلسه کوتاه نیست. رجوی قبل ازاینکه به اعضایش ظلم بکند درحق شما خانواده ها بیشترحق خوری داشته وظلم کرده است. به هرحال همه ما چه اسیررجوی بودیم وچه شما بعنوان مادراسیرجملگی ازقربانیان تروریسم رجوی هستیم وقیمت دادیم. الان زمان معارفه است انشاءالله درطول جلسه بیشترازجنایات رجوی صحبت میکنم ولی با منصورکه همشهری وهم محلی هم بودم زیاد خاطره دارم وبه شما قول میدهم دراولین فرصت منصوررا درمیان خودتان خواهید داشت."
 عزیزدیگری که با دوخواهرش درجلسه حضورداشتند ازبرادران محمد محمودی مقیم آلبانی بودند که زودی فرصت روشکارکردند وخطاب به آقای شعبانی گفتند "  آقای احمدی به ما گفتند که برادرم محمد هم ازلیبرتی به آلبانی رفته ولی الان با وجود گذشت 8 ماه نمیدونم چرا یک تماس با ما نمیگیره!؟ شما که  به سلامتی ازآلبانی اومدین اصلا محمد را دیدین؟. وضع پاش چطوره. جداشده ها ی گیلان به ما اطلاع دادند که محمد یه پاش رومین رفته وقطع شده. واقعا درسته!؟ آقا منصورشما چطورشده تونستین بیان ولی برادرم کماکان گرفتاره رجویهاست!؟ یعنی توآلبانی نیزآزادی عمل ندارند یعنی مثل اشرف ولیبرتی کنترلشون میکنند!؟ ".

آقای شعبانی درخصوص وضعیت محمد محمودی وسایراسرای مقیم آلبانی گفتند " والله خودم از بدو ورود به آلبانی خیرحقوق ماهیانه رجوی را زدم وگفتم دستم ازسرم بردارید وتلاش کردم مستقل زندگی کنم ومشترکا با  دو دوست جداشده ام یک منزل اجاره کردیم وزندگی می کردیم وبا خانواده هامون نیزلاینقطع درارتباط بودیم. اما محمد محمودی که ازقضا ازاسرای جنگی بود وسابقا دراشرف ولیبرتی با هم بودیم  ومحفل داشتیم ازناراضیان رجوی است. ولی الان که مقیم آلبانی است بیش ازپیش تحت کنترل رجوی است واجازه نمیدهند که آنها تنهایی درسطح کمپ ویا شهرتردد آزادانه داشته باشند وهمه اش توسط جاسوسان رجوی کنترل و مانیتور میشوند. چندبارتلاش کردم حین قدم زدن درمحوطه کمپ به برادرتان نزدیک شوم وشماره تماس شما را که ازطریق برادرم به دستم رسیده بود به وی برسانم. باورکنید محمد اجازه نداشت که به من جداشده نزدیک شود تا من بتوانم با وی ارتباط برقرارکنم. محسن مهرورزهم که اهل رشت است هم همینطور. رجوی تلاش دارد اسرای آلبانی را مثل اشرف ولیبرتی درحصارخود داشته باشد وازدنیا بی خبر. ولی به نظرمن رجوی با این اقدامات فرقه گرایانه به جایی نمی رسد ودرآلبانی نخواهد توانست مثل عراق روی اعضا کنترل داشته باشد کمااینکه تابحال شمار زیادی ازبچه های آلبانی جدا شدند وپی زندگی خود رفتند ویا شماری دیگربا تشکیل سایت جداشدگان آلبانی به روشنگری علیه مناسبات رجوی می پردازند. من فکرمیکنم که آلبانی نقطه پایان واضمحلال نهایی تشکیلات سیاه رجوی باشد. ناگفته پیداست که نقش خانواده ها وحضورشان ولو درآلبانی را هم نباید نادیده گرفت. رجوی ازشما خانواده ها خیلی ترس وهراس دارد وبه همین خاطرهم متاسفانه شما را آماج تهمت وافترای زشت که شایسته خودش هست قرارمی دهد."
هنوزصحبتهای آقای شعبانی به اتمام نرسیده بود که آقای علیرضا یوسفی پدرمحمد تقی یوسفی (گروگان فرقه رجوی درلیبرتی) اجازه صحبت خواست وضمن تبریک وشادباش به آقای شعبانی درخصوص بازگشتتش به وطن وکانون خانواده افزودند " لابد فرزندم را به خوبی می شناسید. اوهم مثل خودت اسیرجنگی بود که به دام رجوی افتاد. من خیلی افسوس میخورم چونکه آخرین باری که به اشرف رفتم ازپشت سیاج وسیم خاردارمحمدتقی را دیدم ونه اینکه اجازه نزدیک شدن به وی را نداشتم ازراه دوردست تکان دادم واومرا شناخت ودست تکان داد وبلافاصله بلندگوگرفتم وبرایش پیام دادم که ازرجوی جدا شود وخودش را به عراقیها معرفی کند هنوزپیامم تمام نشده بود که دیدم گماشته های رجوی با عجله فرزندم را کشان کشان با خودشان بردند وازمن دورکردند بعدش هم نمی دانم چه بلایی سرش آوردند. من ازآن تاریخ به بعد روزوشب ندارم وهمش به فکرعزیزم هستم ومادرش هم همینطور. الان که تورودیدم احساس کردم محمدتقی رودیدم وبویش را احساس کردم (با بغض وگریه)".
 دراین لحظه مسول جلسه با توضیحات مبسوط حول کارکرد فرقه گرایانه وظالمانه رجوی علیه اعضای خود خصوصا خانواده های محترم آنان به خانواده ها دلداری دادند که درامتداد فعالیت انجمن نجات وخانواده ها مرتبط با آن وبه لطف و عنایت خداوند روزی نه چندان دورعزیزانشان را درهمین دفترانجمن نجات به سلامتی تحویل خواهند گرفت.

خروج از نسخه موبایل