از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت بیست ودوم

اعمال ننگین مسعود رجوی هرگز ازخاطرم نمیرود!
روی آوردن به ماموریت های مرزی وداخلی
بعد از انتخاب آقای خاتمی، رهبری سازمان برای اینکه جلو اصلاحات در ایران را بگیرد و خاتمی را بسوزاند دست به یک سلسله اقدامات نظامی زد،
این عمل از سوی دولت عراق حمایت می شد و عراق سازمان را تامین مالی می کرد.
 طوریکه در این ایام پنج قرارگاه جدید در مناطق مرزی مانند: بصره، العماره، جلولا و مقر فرماندهی در سعیدیه نزدیک سپاه دوم عراق ساخته شد. و معلوم شد که صدام هم دنبال این است که ثبات ایران را بر هم بزند و اینکار تنها از سازمانی بر می آمد که سالیان سال مزدور و ستون پنجم دولت صدام بود ولی سازمان وانمود کرد که اینها اعمال استراتژیکی خود اوست و ملت ایران یک مبارزه جدیدی بوجود آورده و در داخل کشور عملیاتهای نظامی انجام می دهند و تاکتیکشان این بود که با زدن مقرهای فرماندهی و یا مقامات بالا و ترور شخصیتها و تهدید مقامات وارد یک مرحله جدیدی شوند و نام عملیاتها را عملیات سحر گذاشتند و در این مرحله کل نیروها را در واحد های کوچک 3 الی 7 نفره سازماندهی کردند و دوره جدید آموزشهای آن مرحله را شروع کرد و این مرحله حدود 8 ماه طول کشید که نتیجه آن فقط باز کردن میدان مین و شناسایی بود و اینکار بهترین سرگرمی برای نیروها بود.
این مرحله هزار معبر نامیده شد و ایدئولوژی هزار شین (هزار تا شورای رهبری زن) هم آن بود که در این مرحله پی پی اس PPS می آوردند و از مرز عبور می دادند تا از این طریق از داخل کشور نیرو بیاورد.PPS  نیروی جدیدی بود که سازمان آنرا از یک جای دیگر آورده بود و چون شک داشتند که امکان دارد نفوذی باشند آنها را اینطور آزمایش می کردند که اگر بعد از آمدن به ایران مجدداً بر می گشت معلوم می شد این نفوذی نیست.  و اینکار بی جواب ماند چون نیروی PPS که خودش در داخل سازمان به تله افتاده بود با این روش توانست خودش را رها کند و بگریزد.
بعد از پایان این مرحله ماموریت های راه گشایی شروع شد.
ماموریتهای راه گشایی ماموریتهایی بودند که می بایست نیروها درگیر می شدند و در این مرحله هرقرارگاه باید واحدهای مشخصی را برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی آماده می کرد و مسعود در این مرحله به گفته خودش سه بار با مقامات عراقی از جمله وزیر دفاع، معاون رئیس جمهور و وزارت خارجه دیدار داشته است تا توانست راه درگیری را در مرز باز کند،
درگیری در مرز برای نیروها خوب نبود ولی سازمان اینکار را می کرد تا همه نفرات در تمام جنایات سازمان سهیم باشند تا نتوانند بعداً به ایران باز گردند. این اقدام برای نشست های سال 80 بود که ما بعداً متوجه شدیم که سازمان چطور می خواست راه خروج از سازمان را ببندد. بعضی ها که شکاف داشتند و به خاطر نداشتن عملیات بعد از خروج از سازمان می توانستند به کشور برگردند و چون سازمان  می دانست چنین شکافی در ذهنها است با ماموریتها  می خواست این شکاف را از بین ببرد و این ماموریتها در مرز حدود 13 ماه طول کشید یعنی تا اواخر سال 79 طول کشید و حدود 530 ماموریت اعلام کرد و در جمع بندی این ماموریتها گفتند که جمهوری اسلامی هم 78 موشک به قرارگاه ها در مناطق مرزی زده است.
مرحله نشست طعمه شروع شد چون سود ان مرحله خیلی چشمگیر بود و پرتاب موشکها تبلیغی شد که سازمان بتواند با گذاشتن نام صدور بحران بر جمهوری اسلامی مجدداً حرفهای خودش را تکرار کند.
تاریخ فراموشکار نیست، تاریخ بد و خوب را سوا می کند، تاریخ چون آئینه است و رخدادها را همانگونه که اتفاق می افتند نشان می دهد، ازتاریخ باید آموخت، از تکرار تجربیات تلخ تاریخ باید جلوگیری نمود و از درس های شیرین تاریخ باید پند گرفت وبه آنها رنگی نو زد. تاریخ معلم بزرگ هرپند گیرنده ای است.
من دیدم که رهبری بنفع خود از خون دیگران مایه می گذارد که امیدوارم آیندگان از درس گیری از آن، درباتلاقی گرفتار نشوند که ما شدیم.
ادامه دارد
 

خروج از نسخه موبایل