آقای علیرضا خالو کاکایی!چرا باتغییر نام خود، خودت را جوانتر نمی کنی؟!

برای راحتی خواننده ی گرامی عرض میشود که هدف از خلاصه کردن پرگویی ها و رجز خوانی های آقای علیرضا خالو کاکایی – که هم از اخلاف نمونه وار وعاظ السلاطین است وهم یک بچه گوبلر حیرت انگیز-  نگاهی فقط کوتاه باین نوشته ی واقعا تهوع اور ایشان است که تیتر " جوانسازی ایدئولوژیک وآینده داری مجاهدین، پیام نوزدهمین ”گلریزان همیاری ” خورده ودر مطبوعات مجازی فرقه ی رجوی منتشر شده، داشته باشم.
نگاه کوتاه باین خاطر که ازشما خوانندگان شرم نموده و نخواستم با آوردن تمامی سخنانش، براعصابتان سوهانی کشیده باشم وخلاصه اینکه جوهر نوشته  او را آورده وخواستم که خلاصتان کرده باشم ویا اینکه فی الاستطاعه نگذارم بادیدن این نوشته وتوضیحات من، آنرا نخوانده و فحش هایی هم نثار من وطرف مورد بحث ام کرده باشید!
آقای علیرضا خالو کاکایی مینویسد:
" برای چشم روشنی و مژدگانی به خلق چشم انتظار ایران باید گفت، مجاهدین در آستانة پنجاهمین سال تولد سازمانشان، دارند بار خود را برای پنجاه سال دیگر می‌بندند. بحث از تولدی در تولد است. جریانی از تولد و تولدی جریان وار… فسیل مغزان و تئوریسین‌های آدمخوار او(رژیم) توان تحلیل این درجه از تغییرات شگرف را در مجاهدین ندارند. آخر سخن از دو دنیاست با اختلاف سال نوری. سخن از فیزیک مادون مکانیک و فیزیک مافوق اتمی و قوانین نسبیت است. سخن از دنیای جمادات و فرق فاحش آن با دنیای فوق عالی انسان آگاه، اراده مند و جبرشکن است ".
 خیلی ممنون! چشم شما هم روشن! واقعا این انتظار کشنده است برای من مخصوصا، چرا قدم رنجه نفرموده وتشریف نمیآورید؟!
اما ازشوخی که گذشته، درجواب این هموطن میگویم که من کاری با میزان توانائی رژیم درتحلیل شرایط ندارم ودرعوض خود را دروضعیتی میبینم که براحتی اظهار نظر کنم که اتفاق ماهوی وحتی شکلی خاصی در فرقه ی رجوی نیافتاده واگر افتاده است که من درک نمیکنم،  لابد این اتفاق فضایی بوده و اینجانب بعنوان یک انسان زمینی نمیتوانم آنرا مشاهده کنم!
بلی سازمان مجاهدین خلق ایران طی پروسه ای که تقریبا از1360آغاز شده، تولدی مرگ گونه یافته واز یک سازمان زیر زمینی مخالف با سلطه گری اجانب، به یک جریان مخوف فرقه ای و ضداستقلال و آرامش کشور ونافی حقوق ابتدائی اعضای خود، تبدیل شده که این روند با موضعگیری های هرروزه ی آن بصورت لایتغیری ادامه دارد!
توصیه ی من بشما هموطن انشاء نویس خود این است که معلومات خود را درباره ی مسائلی مانند جبر واختیار ونسبیت تکمیل ترکنی  تا بدانی که میزان غلبه ی انسان برجبر صد درصد نبوده وخود نیز تابع حوادث پیچیده وحقایق نسبی است تا مجبور نباشی با آشنائی صرف با  نام این مفاهیم سخت،  خودرا وارد میدان کرده و خویشتن راموردتمسخر قرار دهی!
علیرضا خان مینویسد:  
"…دشمن ما واقعا چقدر کوتوله است و پرت و پپه که هنوز با ذره بین حماقت به دنبال «جدا کردن سر از بدنه» است و با تئوری موهوم و نخ نمای «شستشوی مغزی» یا «هواداران صادق و ناآگاه و رهبری ناصادق» روزگار می‌گذراند. «او!» گمان می‌کند با آوردن نیم دوجین کلاغ سیاه چاقچورپیچ و چند علاف الدولة استیجاری و چیدن آنها مانند قیسی پشت تی وال»‌های داغ گروهان حفاظت لیبرتی، می‌تواند رشیدترین فرزندان این آب و خاک را بفریبد و به ترک مبارزه وادارد ".
آنان که به درب لیبرتی مراجعه میکنند، خانواده های شما یا همکاران اسیرتان در آنجاست واگر کلاغ اند، لیبرتی نشینان هم باید بچه کلاغ باشند که من ازبابت این بی حرمتی شما نسبت به همکارانتان واسرای رجوی، شرمنده هستم!
خانواده ها برای دیدار عزیزان دربند خود که وضعی بدتر از یک زندانی دارند، چاره ای جز مراجعه برای دیدن عزیزان خود ندارند واگر میل ورغبتی به این کار نشان ندهند، دولت ایران باهیچ اهرمی نمیتواند آنها را مجبور باین کار کند.
درد رجوی ها که شما به سخن گوی دوآتشه ی آن تبدیل شده اید این است که با مطرح کردن این ادعا ها، موفق به قطع این مراجعات شوید که دراین مورد کور خوانده اید!
دیگر اینکه عزیز!
اگر مبارزی بادیدن چهره ی مادر وپدر وکسان دیگر خود، دست ازمبارزه خواهد شست، این شخص مبارز نیست و برعکس اسیری است که ناخواسته گرفتار شده واگر غیر ازاین بود ومنطق شما محکمتر ازآنها، حتما باین خانواده ها اجازه داده میشد که هم فرزندان خود راببینند وهم سخنان شما را که ازدهان این اسرا بیرون خواهد آمد، میشنیدند وبرای به قدرت رسیدن شما خود را به آب وآتش میزنند ویا دیگران را ازاین افکار غنی شما فیض یاب میکنند وچون چنین بر خوردی با آنها دارید چنین برمیآید که مسعود رجوی شما از اعتماد بنفس کافی برخوردار نیست ودرته دل خود، باین نوشته های شما میخندد!
قسمتی از درّ پرانی های علیرضا خان چنین است که گاف بزرگی هم داده است:
"…او(رژیم) هنوز گمان می کند، مجاهدین دو سنخ اند، یکی سر و دیگری بدنه. نمی‌داند جوان ترین عضو این سازمان دست کم 11 سال سابقه مبارزاتی حرفه‌یی در سخت ترین شرایط را دارد و آزمایش‌های متکاثفی را از سرگذرانده که برخی رهبران جنبش‌های معاصر حتا آنها را به خواب هم ندیده‌اند. سر در بدنه تکثیر شده و بدنه تماماً در حکم سر است ".
ازاینکه کمترین سابقه ی حضور اعضای مجاهدین رجوی 11 سال است، باین معنی است که این سازمان " پویا" درعرض این 11 سالی که صدام رفته وبنگاه های کاریابی کذائی رجوی ها ازحیز انتفاع افتاده، کسی وارد این تشکیلات نشده ودرعین حال هم پویا وسرزنده باقی مانده است!
من یکی دوبار باین برادرم علیرضا توصیه کرده ام که وقتی قلم بدست میگیری، فکر کن و اینطور نباشد که با گافی همه ی رشته هایت را پنبه کنی وتشکیلات منسوبه ات را " میرا" نشان دهی!
دیگر اینکه تبدیل نام شورای رهبری به شورای مرکزی دراصل پوشاندن کراهت هایی است که آن شورا داشت  ونهایت معجزه ی رجوی ومریم این است که همان افراد را بانام شورای مرکزی، به عضویت کمیته ی مرکزی منحل شده ی قبلی وفرمال فعلی منصوب کرده اند که اتفاقی نیست که تعجب ویا حسادت کسی را برانگیزد!
کار مسعود دراین مورد، نکردن هیچ کاری است که با هیاهوی خالو کاکایی ها براین عدم تغییر درمناسبات، پرده کشیده میشود وفقط همین!
تمامی رهبران جنبش های معاصر مسلما جرات این مار بازی را ندارند ولی اغلب آنها مقید به تصمیمات کنگره ای هستند که با حضور آزادانه ی اعضا ونظارت احزاب دیگر برگزار شده و کمیته ی مرکزی یا شورای مرکزی را تعیین میکنند تا این کمیته هیئت سیاسی ودبیران و دبیر اول یا کل را انتخاب کند!
درتشکیلات فرفه ای شما ابدا این روند وجود نداشته که اگر داشت ابتدا رجوی میبایست استعفای خود را اعلام کند وسپس بقیه ی کارها انجام شود که چون چنین نشده، حرف شما " که برخی رهبران جنبش‌های معاصر حتا آنها را به خواب هم ندیده‌اند"، کاملا درست است!
دیگر همردیف و… وجود ندارد:
" اگر تا دیروز سخن از همردیف‌های ایدئولوژیک و صفی از زنان ذیصلاح مجاهد خلق در شورای رهبری بود، امروز هزار زن انقلاب کردة مجاهد در ترکیب شورای مرکزی، سازمان مجاهدین و به تبع آن جنبش مقاومت را به ظرفیت‌ها و صلاحیت‌های جدیدی بالغ کرده‌اند. دیدن نسلی از این رهبران در برنامة همیاری، خود حامل این پیام تکاندهنده بود که مجاهدین تمام شدنی نیستند و قوانین آنتروپی و کهولت ایدئولوژیک شامل حالشان نمی‌شود زیرا آنان با فدای تمام عیار، خود را به آینده‌های دوردست پیوند زده‌اند ".
با این حساب مسعود خان رجوی حتی یک همردیف قلابی را درکنار خود جایز ندانسته و بنابراین درخفای کامل درکار خیر استبدادی اش خواهد ماند واین زنان تحت امر او کماکان به اجرای فرمان های این جوجه دیکتاتور مخفی شده مشغول خواهند بود با مختصر تغییراتی که درتعداد ونام مقام مسخره وبی خاصیت سازمانی شان بعمل آمده، همچنان نقش عروسک های خیمه شب بازی را ادامه خواهند داد والبته با این تفاوت مهم که رجوی دستش ازناموس اکثریت مطلق آنها دور خواهد ماند که با فرارش قبلا هم زمینه ی آنرا  ناخواسته ودرتسلیم به  جبر زمانه!! فراهم کرده بود!
آیا این است معنی " قوانین آنتروپی و کهولت ایدئولوژیک شامل حالشان نمی‌شود " برای کسانی که منهای روابط تحمیل شده ی جنسی با رجوی، به اجرای فرامین گذشته مشغول خواهند شد ودرعین مشغول شدن به فرمانبرداری سابق، کهولت ایدئولوژیک هم شامل آنها وتشکیلات رجوی نمیشود؟؟!!
 صابر
 

خروج از نسخه موبایل