رجوی؛ دزد بزرگ قرن

مطلبی را از سایت همنشین بهار مطالعه کردم بسیار متعجب شدم، عنوان موضوع ایده جوچه، "راز جوچه" اتصال به نقطه خارج از خود است.
همین بحث وصل به نقطه خارج از خود را رجوی با اعضاء به اسم انقلاب درونی داشت،
در اواخر ۱۳۶۳ مریم رجوی به عنوان همردیف مسئول اول فرقه معرفی شد. همان موقع اعلام گردید که مریم از شوهر خود مهدی ابریشمچی جدا شده و قرار است به عقد مسعود رجوی در آید. این موضوع به عنوان انقلاب ایدئولوژیک درونی فرقه رجوی مطرح شد و رهبری به اصطلاح عقیدتی فرقه معرفی گردید.
در ۳۰ خرداد ۶۴ مسعود با مریم ازدواج کرد و این ازدواج را فداکاری بزرگی برای پیشبرد انقلاب مردم ایران دانست!!!. فرقه همچنان مدعی است که از برکات این انقلاب سود می برد که البته در دستگاه فرقه ای حرف نادرستی نیست و رجوی به برکات متدهای کنترل ذهن تاکنون افرادی را در تشکیلات خود حفظ کرده است.
واقعیت اینست که این یک ترفند فرقه ای برای کنترل ذهن و کنترل افراد در درون فرقه بود. کسانی که به اصطلاح وارد انقلاب نشدند حذف گردیدند. کسانی که به انقلاب تن داده اند و پذیرفتند در یک مدار بالاتر از سرسپرده تر و مطیع تر شدند و تبعیت محض از رهبری فرقه قرار گرفتند که روز به روز بر شدت آن افزوده شد بطوری که حتی فکر کردن در درون فرقه رجوی ممنوع گردید و افراد به تدریج به ربات های فرمانپذیر تبدیل شدند.
استفاده از متدهای کنترل ذهن به تدریج در فرقه جای خود را چنان باز کرد که حتی رفتن به عراق و همکاری با دشمن متجاوز به خاک میهن نیز به راحتی پذیرفته شد. نشست های تفتیش عقاید عملیات جاری و غسل به صورت روزمره اجرا می شد و مانند همه فرقه ها فکر کردن و سؤال پرسیدن و انتقاد کردن به رهبری و خصوصا جدا شدن ممنوع شد.
مریم برای حلاجی بحث می گفت برای این که به خارج خود وصل شوید باید از خودتان بیرون بیاید یعنی اول رد خود رد خانواده خود و رد هر نوع وابستگی، وی اشاره داشت اصالت با دنیای بیرون است  بعد تصویری را به شکل هرم روی تابلو می کشید و در نوک هرم رهبری فرقه را قرار داد یعنی همه باید حول او بچرخند وی با صراحت می گفت من نخ وصل شما به رهبر عقیدتی هستم باید جای پای من قدم گذاشته تا به مسعود برسید!!! او مسعود را در جایگاه (نعوذبالله) خدا قرار می داد و ضمنا می گفت همه شما در حریم او هستید، مسعود هم توی بحث ها می گفت نفس شما مال مریم خون شما مال من!!! معنی اش این است کار شما مال مریم خون شما، دنیا و عاقبت شما با من. رهبری فرقه با ایدئولوژی منجمد و خود پرستی عنوان می کرد همه اعضاء باید گذشته خود را بازخوانی کرده توی جمع بزرگی، خودتان را بتکانید و در حوض جمع شستشوی شوید و سپس مثل مریم سفید سفید شده و در رهبری ذوب شوید وصل به رهبری یعنی یگانه شدن و تهی از خود!!!.
در عالم واقع همه این مصادیق را مسعود از رهبری کره شمالی گرفته بود هیچ چیزی از خودش نبود. در مقایسه با بحث رهبر شمالی باید بگویم مسعود رجوی از وی به اسم انقلاب ایدئولوژی کپی برداری نموده و فقط با کمی تغییر به جای جوچه مریم را قرار داد، در مقایسه به این نتیجه رسیدم در طول سالیان ما اعضای فرقه با خام خیالی فکر می کردیم این بحث ها ایده شخص رجوی است فارغ از این که رجوی هیچی از خودش نداشت بلکه همه اش را از کتاب کیم ایل سونگ گرفته و سپس به خورد ما داده بود، برای روشن شدن، مطالب جوچه را که حین مطالب رجوی است بدان اشاره کوتاهی می کنم.
این بحث در «از بین بردن دگماتیسم و فرمالیسم در کار ایدئولوژیک و استقرار جوچه»
با ایده جوچه «عصر جدید در توسعه تاریخ بشر» آغاز می‌شود
طبق این اعلامیه، ایدئولوژی‌ جوچه‌‌ انسان‌ را به‌ جای‌ اقتصاد، محور قرارمی‌دهد و روی‌ استقلال‌ تکیه‌ می‌کند.
ایده جوچه با تاریخ مبارزه و پیکار توده ها برای دفاع از استقلال هم‌آهنگ است.
کم کم ایده جوچه که تلفیقى بود از مارکسیسم، ناسیونالیسم و اومانیسم، به مثابه یک انقلاب ایدئولوژیک و به‌عنوان یک نظام اندیشه‌اى طراحى و توسعه یافت نقش تعیین کننده‌اى را که مارکسیسم براى ابراز تولید قائل است مردود شمرده، (و این نقش را) به انسان داد.
پس؛ در جوچه ذوب بشوید و دستتان را به دست «رهبر » بدهید. با پاهای او حرکت کنید تا در راه نمانید. اینطور تک تک شما جاودان می‌شوید. دستگاه ارزشی‌تان تغئیر می‌کند و شعله‌ای خواهید بود همانند شعله بالای برج جوچه که هیچکس نمی‌تواند خاموشش کند.
زنان باید ذوب شده در رهبر فرقه رجوی باشند زنان جلوتر از مردان در رهبری ذوب شده اند به همین دلیل رجوی خودش را محرم دانسته و همه را در ملک خود می بیند به صراحت می گفت خیلی زشت بود مثلا اگر حضرت محمد(ص) وارد اطاقی می شد دق الباب می کرد زیرا همه در حریم رهبریند،
راز «جوچه» چیست؟ اتصال به نقطه خارج از خود. پس برای غلبه بر ترس و یأس و ناباوری خود را به رهبری بسپارید تا آسمان پر از زیبایی و ستاره باشد.
در انقلاب مسخره رجوی به صراحت آمده که برای رسیدن به مریم قجر اولا باید از قبر خودتان بیرون بیائید با عملیات جاری روزمره خودتان را نو و تازه کنید تا در رهبری یعنی مسعود ذوب شوید!! و دستتان را به مریم داده و با پای او یعنی مریم حرکت کنید در آن صورت مثل بمب اتم خواهید شد!! می توانید کون و مکان را درهم بریزید در این صورت پشت هیچ تنگه ای هم نمی مانید اگر دستگاه ارزشی تان را تغییر دهید و در رهبری ذوب شوید و به نقطه خارج از خود وصل شوید همه گناهانتان بخشوده خواهد شد یگانه می شوید مثل مریم سفید سفید!!!.
مریم قجر هم گفته بود به نقل از یک نویسنده مصری انقلاب آدمی را جوان می کند بعدها دیدیم آن نویسنده مصری که در اول راه گول ظاهر سازی فرقه را خورده بود به تعریف از فرقه پرداخت اما دیری نگذشت وی دست فرقه را خواند دیگر در برنامه های مریم از او خبری نشد انقلاب مسخره مریم او را برای همیشه از وصل به مریم قطع کرد دیگر هرگز در برنامه های فرقه شرکت نکرد.
به نوعی مسعود شیاد هم در حرفهایش با اقتباس از کلام دیگران که تکیه کلامش هم در همه بحث ها بود می گفت کس نخارد پشت من جز ناخن و انگشت من، می خواست وانمود کند که ما مستقل هستیم نباید چشم امیدی را از کسی داشته باشیم در حالی که در عالم واقع از صدام حمایت می شد.
در اعلامیه جوچه آمده است بنا بر رهنمود رهبری؛ لازم است همه آحاد خلق، کتاب‌ (داستان‌)های معینی را بخوانند تا در جلسه‌های «روز مطالعه» هر هفته در محل‌های کار درباره‌شان بحث بشود.
عین همین تنظیم را رجوی در مناسباتش با اعضاء داشت به مراتب با جو رعب و وحشت تفتیش عقاید به راه انداخته بود و به اسم عملیات جاری افراد را مجبور می کرد از خودشان فاکت بیاورند و در جمع بخوانند جمع هم فرد سوژه را در دیگ انداخته به قول خودشان شستشوی ایدئولوژیک داده و با سر و صدا و داد و قال و توهین و تحقیر شخصیت سوژه را خرد کرده تا آن فرد چشم و گوش بسته مطیع محض شود بدین وسیله اگر فردی خلاف ایده ها و نقطه نظرات و روش های رهبری فکر می کرد یا حتی به ذهنش خطور می کرد با جبر جمع سرکوبگر روبرو می شد در واقع با شکنجه روحی او را در جمع له می کردند یا اگر کسی جرات می کرد به رهبری انتقادی داشته باشد آن فرد را به لحاظ تشکیلاتی پایین می کشیدند و اگر ندامت نمی کرد و در جمع نمی آمد غذرخواهی کند یا خودش را بخواند معلوم نبود چه بلای سرش می آمد. در مناسبات فرقه همه خطا کارند به جزء رهبری.
از تاثیر ایده جوچه در پزشکی و درمان بیماری‌های لاعلاج هم صحبت شده‌است در سخنان رهبر کشور کره ادعا شده که پزشکی جوچه عامل اصلی رسیدن به «امید به زندگی» است.
در بحث های انقلاب آمده بود با متوسل شدن و چنگ زدن به انقلاب مسعود و مریم حتی از پس سخت ترین بیماری لاعلاج هم می شود بر آمد، توی مناسبات و تشکیلات فرقه افراد بیمار که با چنگ زدن به انقلاب مریم توانستند به مشکل بیماری غلبه کنند مشابهات زیادی بین ایده جوچه با انقلاب درونی وجود دارد که در همه زمینه ها رجوی دقیقا از جوچه اقتباس کرده است .
مسعود فریبکار با استفاده از انقلاب خورشید جوچه را به مریم داده بود در همه نشست ها مسعود از مریم تعریف می کرد و مریم هم از مسعود به قولی به همدیگر نان قرض می دادند.
در فرقه رجوی هم همه سرودها و شعرها باید یا در وصف مریم و یا در وصف مسعود باشد تمام تبلیغات فرقه حول معرفی و ستایش رهبری دور می زند جا دارد اشاره کنم مریم رجوی طی نشست های درونی حتی مسعود را با تشبیه به امامان و پیامبران غیر مستقیم نسبت می داد.
من قبلا شاهد بودم مسعود رجوی در سخنرانی هایش از سخنان و مطالب دکتر مهندس بازرگان و دکتر شریعتی استفاده می کرد و هیچ اشاره ای از آنها نمی کرد ضمن این که توهین و تهمت هم می زد و ما با خوش نیتی و صداقت و اعتماد یک جانبه خیال می کردیم هر چه می گوید از خودش است البته من خیلی جاها شک کرده بودم اما جدی نگرفتم و از کنارش گذشتم اما اینک بحث جوچه را خواندم نتوانستم ساکت بمانم و بی تفاوت باشم به همین دلیل به مقایسه نشستم، در مثل بگویم اگر دزدی بانک و یا مال مردم را بزند حاصل اش ضرر اقتصادی است اما مسعود رجوی فرهنگ دزدی می کند و با این ابزار در نظام فرقه ایش با روح و جان اعضای فریب خورده خود بازی می کند در نتیجه وی سارق روح و جسم آدمها است که با فریب و حقه اعضای را گرفتار خودش کرده و به تملک خودش در آورده است به همین جهت رجوی جنایت کار را باید دزد بزرگ قرن معرفی کرد.
محمدرضا گلی   
 

خروج از نسخه موبایل