آیا سئوالات آقای ایرج مصداقی به اسم گزارش ۹۳ را باید به فراموشی بسپاریم – قسمت دوم

در قسمت اول این مجموعه برجسته ترین موضوعی که ذهن آدمی را به خود مشغول میکند این است که مسعود رجوی کجاست و چرا نه خود مسعود و نه مسئولین امروزی مجاهدین که در پاریس نشسته اند در مقابل خلق قهرمان پاسخگو نیستند مگر در این سی و پنج سال خسارتهای جانی و مالی مبارزه مسلحانه مسعود رجوی کم بوده است از سال شصت تا به امروز مسعود رجوی تمامی امیدها ,آرمانها و سرمایه های مادی و معنوی مردم ایران را به باد داده است , اگر امر سرنگونی تا به امروز محقق نشده است باید سوال کرد تمامی قصورها و خرابکاریها آن بعهده و گردن کیست؟ وقتی رهبر به اصطلاح مقاومت مخفی شده حاضر به جوابگوئی نیست باید استراتژی سرنگونی را در چه ببینم و چه بنامیم؟ آیا ما باید از غرب انتظار سرنگونی داشته باشیم, آیا ما باید خواهان حمله نظامی بیگانه برای سرنگونی باشیم. و چرا دوران غیبت مسعود رجوی تمام نمیشود؟ آیا حضور سی ساله در عراق دیگر بس نیست؟ پافشاری مسعود رجوی برای نگه داشتن نیروها در عراق برای چیست؟ این سئوالات بر حق آقای ایرج مصداقی را باید از مسعود رجوی پرسید چرا با وجود خطرات موجود در عراق بر ماندگاری نیروها در عراق پافشاری میکنی و لی بر ماندگاری نیروها در ایران پافشاری نکردی و اگر واقعا ایمان داری که حضور شما در عراق سدی در مقابل بینادگرای است چرا نیروها را در ایران نگه نداشتی یا چرا نیروها را به ایران نمیفرستی تا سدی در مقابل بنیادگرای در ام القرای ارتجاع باشند. همه ما اعضای قدیمی و جدا شده بخوبی میدانیم شکنجه های سال هفتادوسه به بهانه رفع ابهام بخاطر عدم تحقق وعده و وعیدهای مسعود رجوی و قادر نبودن وی به پاسخگویی بود هر چند که در تشکیلات نفرات مثل ایوب آذری(قهرمان کشتی ایران) یا علی باقر زاده (غلامرضا شکری) از ترس انطباق کار میکردند اما چهره نحیف و شکنجه شده آنها در سال هفتادوسه در بازگشت به محور هشت را هیچوقت فراموش نمیکنم , حتی هیچوقت هشدارهای شکنجه گر نجف کریمی را فراموش نمیکنم که در نشستهای عملیات جاری تهدید میکردالان که شما شاخ شدید چون مجاهدین دستشان بسته است اگر روزش برسد سازمان به منتقدین نشان میدهد که چند مرد حلاج هستند. چقدر ایوب به من نصیحت میکرد میرباقر با تشکیلات انطباق کار کن نمیدانی چه بلائی سر آدم میاورند. راستی در سال هفتادو سه مسعود رجوی بعد ازاین همه شکنجه , شکنجه بیش از هفتصد نفر چند تا نفوذی پیدا کرد؟ چرا مسعود رجوی هیچوقت اسامی نفوذیها را به بیرون معرفی نکرد و نمیکند؟
ذیلاُ به نمونه های از قتلهای مشکوک و شکنجه در سازمان اشاره میکنم:
_در سال هفتادو چهار بیژن کوهدشت نیا در زندان استخبارات عراق بر اثر اصابت گلوله کشته شد.
_در سال هفتادوسه پرویز احمدی در زندان اشرف زیر شکنجه به قتل رسید.
_آلان محمدی در سال هشتاد در قرارگاه اشرف با شلیک گلوله به قتل رسید.
_در سال شصدو هشت داود احمدی در جریان یک صحنه سازی حلق آویز شد.
_آقای مجید معینی (آقا) که در زمان شاه قهرمان شکنجه بود در سال هفتادوسه در پروژه رفع ابهام توسط مسعود رجوی به زیر شکنجه برده شد تا با زور به معجزه انقلاب مریم پی ببرد.
نتیجه اینهمه جنایات انزوای بیشتر بوده است روند اختناق در این تشکیلات و سیاست منقبض باعث شده تمامی نیروهای مترقی و روشنفکر از گرد مجاهدین متفرق شوندمتاسفانه تا به امروز مجاهدین حاضر نشدند در یک بحث رودررو در مقابل مخاطبان مستنداتشان را در اختیار عموم قرار دهند و افکار عموم را قانع کنند, که این شکنجه ها و اعدامها از چه بابت لازم بوده است. و اگر واقعا اشرف مدینه فاضله مجاهدین و بهشت برین است چرا دربهای آن بروی عموم بسته است و نیروها برای خروج از آن مجبور به فرار هستند و خانواده ها ممنوع الملاقات. این سئوالات آقای ایرج مصداقی واقعا بجا بوده و هست که از مسعود رجوی بپرسیم افراد چرا میکوشیدند از اشرف فرار کنند؟ آیا کسی از بهشت فرار میکند؟ کدام پادگان نظامی در دنیا هست که سر سیم خاردارهای آن رو به داخل باشد؟ آیا افرادی که خواهان ترک مناسبات مجاهدین بودند پس از تحمل زندان در مجاهدین به مقامات عراقی و زندان ابو غریب تحویل داده میشدند؟
اینجا باید فاکتهای که من شاهد آن بوده ام را بیان کنم: در سال هشتاد من شخصا آقایان صادق باروتیان و حسین علیزاده را از قراگاه موزرمی به قرارگاه باقرزاده بردم, بعداز یکی دو روز این دو نفر برای تبادل با اسرای جنگی عراق به زندان ابو غریب فرستاده شدند و نهایتا با اسرای جنگی عراق مبادله شدند و تا به امروز هیچ خبری از این دو نفر ندارم و باز خاطر ای از سالهای گذشته و تاکیدی بر حقانیت نوشته های آقای ایرج مصداقی در مورد وجود زندان و شکنجه در مجاهدین بر میگردم به مصاحبه من با انجمن ایران ستارگان در رابطه با مناسبات و تشکیلات مجاهدین در روز پنجشنبه بیست و چهارم مرداد نودو دو.
از همان ابتدای ورود ماهیت اپورتونیستی سازمان در رویکردهای سازمان به راحتی قابل تشخیص بود , برخلاف صدق وفای نیروها , رهبری این سازمان صرفا به خاطر قدرت طلبی حاضر به هر وطن فروشی بوده و هست و متاسفانه با سوء استفاده از بی تجربگی ما نیروها در امور سیاسی و اجتماعی امیال خویش را در این ۳۵ سال گذشته بر گرده ما اعضا , به پیش برده است. هرجای سازمان را که نگاه میکنی پر از تناقض است این تناقضات از همان ابتدا بوده عطف به زمان خاصی نمیشود مثالی میزنم.
سه ماه از ورودم به سازمان نگذشته بود که مرا همراه چند نفر به یک ماموریت فرستادند فرمانده وقت برادر مراد در توجیه اولیه گفت حتی فرمانده مستقیم شما هم نباید از چند وچون این ماموریت اطلاع داشته باشد فقط بگوئید ما ماموریت میرویم شما بایستی پوشاک و سیگار مورد نیاز یک ماه خود را بردارید صبح روز بعد سوار خودروی باری هینو شدیم بعد از چند ساعت هماهنگی با نیروهای نظامی عراق نهایـتا بعد از ظهر همان روز در قرارگاه عسگری زاده پیاده شدیم , فرمانده قرارگاه حسین ادیب بود و مسؤل پاسبخشی عبدل بود آنجا عبدل ما را توجیه کرد که اینجا مهمانسرای خروجیهای سازمان است (مهمانسرا اسم مستعار زندان بود) اکیپ ما مسئولیت حفاظت از این زندان را بعهده داشت بما گفته شده هرکسی را که دیدید فرار میکند با گلوله بزنید نگران کشته شدن فراریها نباشید عارفی(نیروهای ارتش عراق) بیرون از حصار نیز توجیه است هیچکس نباید زنده از اینجا فرار کند این قرارگاه پشت پالایشگاه شهر کرکوک بود در مسیر منتهی به این قرارگاه یک پایگاه شکاری بمب افکن ارتش عراق قرار داشت, کل منطقه نظامی بود تردد نفرات عادی در این منطقه ممنوع بود دیوارهای دور قرارگاه بصورت دژ مستحکم بود با ارتفای خیلی زیاد و در فاصله ۵۰ متر۵۰ متربرجهای نگهبانی مشرف به این دیوارها قرار داشت محل اسکان نیروهای سازمان ساختمان ورودی بود که پرسنل رادیو مجاهد در آنجا مستقر بود بعد چهار مجموع ۱۰۰ و ۲۰۰ و۳۰۰ و ۴۰۰ بودند که همان بخش زندان محسوب می شدند, زندانیان حق خروج از این بخش را نداشتند با اینکه این چهار مجموعه حیاط بزرگی داشتند اما زندانیان در سلول نگهداری میشدند وحتی حق هوا خوری نداشتند بخش ۴۰۰ مربوط به زنان بود حسین ادیب با عبدل و تنی چند هر روز چند بار به این مجموعه ها میرفتند وبعضا ساعتها درآنجا بودند آنجا چکار میکردند ما نمیدانستیم فقط بما گفته شده بود که لیست صنفی خروجیها را میگیرم و ریل قانونی آنها را دنبال میکنم تا بخارج اعزام شوند ولی در آن یک ماه حتی یک نفر هم اعزام نشد.
میر باقر صداقی

خروج از نسخه موبایل