تشکیلات روبوتی و پولادین رجوی هم دربرابر واقعیات میپوسد و زانو میزند!

میثم ناهید مدت ها بود که مینوشت وما منتظر بودیم که درآخرسر چه خواهد گفت و چه نتیجه ای ازاین پرگویی ها بدست خواهد داد که سرانجام انتظار ما را درفصل دوازدهم نوشته اش با نام " دفینه " بیجواب نگذاشت و شعار داد:
" و این است تشکیلات پولادین "!
حرف هایی که میتوانست ازهمان روز اول زده وزحمت خود ومارا کم کند!
او مینویسد:
" پس از 10سال پر کشاکش، در 28 بهمن 1390 مسیری نوین در برابر سازمان گشوده شد. مسیر پشت سر، اشرف بود. با سال‌ها تجربه و حماسه. جاده‌ای که وجب به وجب آن توسط ره‌نوردانی کوبیده شد که با کفش و کلاه آهنین آن را طی کردند؛ از میان خون و آتش گذشتند و نگذاشتند گورکن‌های ارتجاع و استعمار، مسیر پرافتخار آزادی را تخریب کنند ".
این جاده وکلاه های آهنین وکاراین رهنوردان، چه رابطه ای با آزادی دارد جز اینکه روبوت وار با  کنترل رجوی دورخود میچرخیدند؟؟
رجوی ای که هرکاره است وتنها به کاری که بدان علاقه ندارد ونمی پردازد، آزادی است.
مقوله ی آزادی ورجوی اجتماع نقیضین شمرده شده ومانعۃ الجمع بحساب میآیند ولازم نیست که درثبوت این عرایض، به تشریح اعمال بیشمار او غیراز ذکر اینکه به اعضای فرقه امرنموده که شما ابدا فکر نکنید  وجسم تان را به مریم وجانتان را بمن بدهید، احتیاجی نیست!!
آقا میثم برای پنهان کردن شکست مفتضحانه ی رجوی در ترک کمپ اشرف – که البته این یک پیروزی برای این اسرا وخانواده هایشان است- نوشته است:
"…این مسیر، بسا باریک‌تر از جادة اشرف است، دو طرف آن پرتگاه‌های ژرف قرار دارد که ذره‌ای انحراف از جاده، سقوط و نیستی را در پی دارد؛ خود مسیر هم بارها سنگلاخ‌تر از جادة اشرف است… نگاه ِکوته بین می‌گفت نباید وارد این مسیر شد. اما چشمی تیزبین، از پسِ غبار و مه ِابهام، یک حقیقت را می‌دید. اگر مجاهدین بتوانند این مسیر را بپیمایند، اگر حاضر باشند بهایش را، هر چه که باشد، بپردازند، در انتهای این مسیر، پلی‌ست به سوی تهران "!
البته این پل، ظاهرا که باازدست دادن ناموس رجوی (کمپ اشرف) وبا قیمت گزاف ساخته شده، عملا راهی برای رجوی نگشود واگر گشود پلی بود به آلبانی وازآنجا به کشورهای دوردست تر اروپا وگاهی هم به ایران والبته برای کسانی که به مناسبات موجود در تشکیلات رجوی اعتراض داشته وآنرا ترک نموده اند.
این پل، هیچ بازدهی برای باند رجوی نداشته وبدتر اینکه به مخالفان دربندش اجازه داده که گاه وبیگاه ازآن عبور کنند وروند موجود نشانگر آنست که این پل، رجوی رادرتنگنا وانزوای بیشتری قرار خواهد داد!
جالب اینجاست که این فرقه ی مفلوک، شکست رهبرش را(انتقال از اشرف به لیبرتی) بحساب پیروزی گذاشته وباردیگر خصلت فرقوی اش را که میپندارند ویا تظاهر میکنند، چیزی بنام شکست برای آنها وجود ندارد، بنمایش گذاشته است.
درادامه ی این گفتار دوازده فصلی میخوانیم:
" از همان نخست توطئه‌های ارتجاع و استعمار آغاز شد. شاه مهرة این بازی، کوبلر بود. او عصارة همة خدعه و نیرنگ سرویس‌های استعماری در سر بریدن جنبش های رهائیبخش را در خود داشت و از خدمتی که به این وسیله به آخوندهای حاکم می کرد به خوبی اشراف داشت. حرف او روشن بود. بروید ایران… دیگر تمام شد… نگاهی به لیبرتی کنید! مگر جای ماندن است؟ اشرف را هم دیگر ندارید… پس بی‌جهت، عمر خود را بیش از این هدر ندهید… تنها راه جان به در بردن، تسلیم به رژیم است…"!
جنبش های رهائی بخش؟!
منظورتان فرقه ی رجوی است که این جنبش را اداره میکند؟!
اگر جواب آری است، نتیجه باید گرفت که این آنتونی کوبلر نماینده ی کمیساریای عالی پناهندگان، ازشرافت درخوری برخوردار بوده وبا زبان بی زبانی بشما میگفته است که بانگاه حریصانه بدست بیگانگان، به کشورتان خیانت نکنید!!
او براحتی میتوانست بفهمد که کمپ لیبرتی جایی بوده که سربازان غیر قهرمان میتوانستند درآن زندگی کنند و رجوی های قهرمان؟؟!! هم خواهند توانست.
وانگهی اوبشما میگفته که اینجا جای لنگر انداختن واقامت طولانی نیست وبجای غرزدن برای مسائل رفاهی نه چندان منطقی، بفکر خلاصی خود ازدست رجوی باشید!
میثم مینویسد:
" حال امروز این سازمان و تشکیلات، هر روز استوارتر، محکم‌تر و آبدیده‌تر، قد کشیده،در سراسر جهان گسترش یافته و برای تحقق آرمان ستار، خیابانی، کلنل، میرزا و مصدق، می‌رزمد و به پیش می‌رود. آری، برای تحقق آرمان آزادی مردم ایران "!
استواری تشکیلات تان را که حکم قبرستان خاموشی را دارد که رجوی درآن نفس کش میطلبد را میبینیم! و این بزرگانی که شما ازآنها یاد کردید، هیچکدام متوسل به نیروی خارجی نشدند تاقدربینند وبرصدر نشینند. آنها به وظایف ملی- میهنی خود عمل کرده وتوازن قوا و اشتباهاتی که کردند که انسان بودند وازآنها بعید نبود، نگذاشت که کار را یکسره کنند.
درتاریخ نمونه های زیادی ازاین وجوه تشابهات داریم!
هرچه بودند و نتیجه ی کارشان  هرچه ازآب درآمد، فعلا محل بحث وتامل است!
اما هیچ سنخیتی با گروهی بنام باند رجوی نداشتند واگر داشتند که نام نیکی ازخود به یادگار نمیگذاشتند که گذاشته اند!
آیا تاریخ همان ذکر خیری راازرجوی خواهد کرد که درمورد این ازدست رفتگان کرده است؟!
 معتقدم که هیچ دلیل منطقی برای این کار وجود ندارد وعکس قضیه بحد کافی درست تراست!
سعید
 

خروج از نسخه موبایل