جریان مسئله داری در فرقه رجوی – قسمت سیزدهم

پاسخ به سؤال “زمان سرنگونی؟” - پنجاه سال دیگر!

اخبار رسیده از درون سازمان مجاهدین خلق حاکی از آن است که این روزها فرقه رجوی اصلا حال خوشی ندارد و مسئولین فرقه هم کاملا بر این امر واقفند. تمامی پیش بینی ها و ترفند های رهبری این فرقه تاکنون غیر کارساز بوده و جریان مسئله داری روز به روز شدت بیشتری گرفته است. کاسه صبر بسیاری از اعضا و هواداران و حتی مسئولین لبریز شده و علنا شکایت دارند که تا کی باید به وعده های مسعود رجوی دل خوش کرد.

یک روز باید چشم امید به آمدن بوش و روز دیگر چشم امید به رفتن مالکی بدوزند؛ با وعده های شش ماه و یکسال و دو سال و خارج شدن از لیست تروریستی و غیره دل خوش کنند؛ در نهایت هم خود را زائده اتحاد صهیونی – وهابی در منطقه و در کنار القاعده و داعش ببینند و امیدوار باشند تا شاید جنگ طلبان آمریکائی کاری از پیش ببرند.

مسئولین فرقه رجوی علنا نسبت به شرایط موجود ابراز نگرانی و احساس خطر کرده و هشدار داده اند. ظاهرا سؤال “زمان سرنگونی جمهوری اسلامی؟” به صورت مداوم توسط اعضا و هواداران تکرار شده و در خصوص آن پاسخ روشن و قاطع خواسته اند. در این رابطه تشدید حرارت نشست های عملیات جاری نه تنها کارساز نبوده بلکه به ضد خود تبدیل شده است.

به قرار اطلاع در همین رابطه، برای کاستن فشارهای وارده از بابت این سؤال و راحت کردن خیال افراد، نشستی تشکیلاتی در آلبانی برای اعضا گذاشته اند و بعد از مقدمه چینی های معمول در پاسخ به این سؤال مطرح کرده اند که سرنگونی جمهوری اسلامی زودتر از ۵۰ سال دیگر محقق نخواهد شد. آنان به صراحت اعلام نموده اند که سرنگونی در کوتاه مدت عملی نیست و باید برنامه دراز مدت برای آن ریخت.

از قرار معلوم فضای تیرانا مثل اشرف و لیبرتی بسته نیست و فرقه امکان کنترل کامل و مطلق ندارد و لذا اعتراضات بیشتر و صریح تر ابراز میشوند و همین امر تشکیلات را مجبور ساخته تا به زبان اشهد خود به غلط بودن تمامی پیش بینی ها و برنامه هایش اعتراف کند. فرقه رجوی از تمامی شیوه های کنترلی از جمله قرار دادن نگهبان در پشت پنجره ها که مدام محوطه را زیر نظر داشته باشند استفاده کرده اما مسئله داری نیروها فراتر از آن است که با این شیوه ها قابل کنترل باشد.

اعلام چنین موضوعی در یک نشست بالای تشکیلاتی در تیرانا که البته قرار است در سطوح دیگر و جاهای دیگر نیز به تدریج مطرح گردد نشان از آن دارد که دیگر وعده و وعیدهای رجوی کارساز نبوده و جریان مسئله داری درونی به شکلی درآمده که مشغول نگاه داشتن نیروها با اوهام و خیالات امکان پذیر نیست.

حال در این خصوص سؤالات دیگری مطرح میشود. واقعا رجوی از چه زمانی به این نتیجه رسید که سرنگونی در کوتاه مدت عملی نیست؟ چه عاملی موجب رسیدن به این نتیجه گیری شد؟ آیا این مدت خود رجوی بهتر از هر کس دیگر به این امر واقف نبود و بی جهت نیروها را به کشتن نداد و عمر آنان را تلف نکرد؟ در حال حاضر او با اقرار به این موضوع چه بهره برداری میخواهد بکند؟ در ضمن آیا رجوی ۵۰ سال دیگر را خواهد دید تا آنزمان پاسخگو باشد؟ و سؤال مهمتر اینکه چرا مسعود رجوی کلا همیشه آخرین کسی است که به واقعیات اذعان میکند؟

به یاد داریم که مسعود رجوی در نشست ماه رمضان سال ۱۳۸۹ در تفسیر آیه ۵۷ از سوریه انبیاء گفت: “ما سوگند خورده ایم که رژیم را سرنگون کنیم و از آن کوتاه نمی آئیم و هیچ گروه و کسی جز ما باقی نمانده است. همه از بین رفته اند. علتش اینست که ما سوگند خورده ایم. سرنگونی، سرنگونی، سرنگونی. و روی این حرف باقی می مانیم.” البته فعلا رجوی تحقق این سوگند را به ۵۰ سال دیگر که اثری از خودش و از ما باقی نخواهد بود موکول کرده است.

وضعیت فعلی مسعود رجوی و فرقه اش، پاسخ اتودینامیک تاریخ به کسانی است که برای منافع مقطعی اصول را قربانی کرده و تلاش می نمایند تا با فرصت طلبی و دست زدن به هر جنایت و خیانتی به قدرت برسند. سرنوشت رجوی جدا از سرنوشت سایر رهبران فرقه ای که تصور کرده اند با فریب و نیرنگ می توان به قدرت پایدار رسید نخواهد بود.
راستی مسعود رجوی کجاست؟ اصلا خبری نیست!

ابراهیم خدابنده

خروج از نسخه موبایل