رهبری فرقه تروریستی مجاهدین

در مدت سی و هفت سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، افرادی ظاهر شده اند که با داعیه ی رهبری، به فریب مردم پرداخته و عده ای را گرد خود جمع کرده اند، ولی چون یک رهبر ضد مردمی بودند و صرفا منافع خود را دنبال می کردند، در نهایت  مورد تنفر ملت ایران قرار گرفتند. آنان با ادعای خدمت به خلق به میدان آمدند ولی دست شان را به خون خلق آغشته کردند و با تصمیمات خائنانه و قدرت طلبانه شان در خدمت دشمنان این آب و خاک قرار گرفتند.
نمونه بارز چنین رهبران دجال و کاذبی مسعود رجوی رهبر سازمان مجاهدین خلق است که با شعار آزادی، عدالت اجتماعی و جامعه بی طبقه توحیدی و… عده ای از جوانان کشور را فریب داد و جذب کرد. سپس برای کسب قدرت به روی مردم اسلحه کشید و به ریختن خون این ملت افتخار نمود و با دشمنان متجاوز به خاک کشور، هم پیمان شد. رجوی اعضای فرقه خود را به اسارت و بردگی گرفت و آن ها را از تمام حقوق انسانی شان محروم کرد.
مسعود رجوی برای ادامه حیات خود با نیرنگ به جذب نیرو پرداخت و حتی جوانانی که برای یافتن کار به کشورهای همسایه رفته بودند را فریب داد و به عراق برد و اسیر فرقه خود ساخت و آن ها را در مسیر اهداف قدرت طلبانه اش قربانی کرد.
در این سی و هفت سال, ملت ایران جز جنایت و خیانت از مسعود رجوی ندیده است. دگردیسی و تغییر ماهیت سازمان مجاهدین خلق به یک فرقه تروریستی بر همگان آشکار می باشد. در سال های اخیر با جدا شدن تعدادی از اعضا و افشاء وقایع درون سازمانی و مطالعات وسیع در زمینه عملکرد فرقه ای مجاهدین، رسانه ها و جراید در جهت تنویر افکار عمومی اهتمام نمودند.
فرقه ها با تکنیک های روانی و روش های کنترل ذهن، دفاع روانی فرد را به گونه ای از بین می برند که توان نه گفتن را از دست می دهد و هر دستوری را بدون بررسی آن به انجام می رساند. این شیوه همان مغزشویی است که فرقه ها از آن بهره می برند. گاه با استفاده از گرایشات مذهبی افراد در جهت نیل به اهداف خود، آن ها را فریب می دهند و با مغزشویی آن ها را به ترور و یا خودکشی وادار می کنند. گروه مجاهدین هم در اوایل انقلاب، توسط اعضای فریب خورده به ترور اشخاص اقدام نمودند و در سالهای بعد با وادار کردن بعضی از اعضا به خودسوزی، بهره برداری سیاسی کردند.
در فرقه ها رهبر خود را به گونه ای در جای خدا می نشاند و در مقام پرستش قرار می دهد و پیروان به صورت مطلق از وی تبعیت می کنند. رهبران فرقه ای افرادی شیاد و در عین حال بی رحم هستند که با سوءاستفاده روانی و استثمار ذهنی نسبت به جذب اعضا اقدام می کنند، آزادی افراد را سلب می نمایند، ارتباط با بستگانشان را قطع می کنند، اموالشان را غارت می نمایند و مدعی هستند که ماموریت یا دانش ویژه ای دارند. رهبران فرقه ای افرادی خودکامه هستند که جسم و روان افراد را تحت کنترل خود در می آورند تا حدی که  آنان را به اعمالی مانند قتل نفس، خودکشی و سایر کارهای خشونت آمیز وا می دارند که بر اساس دستور رهبر فرقه انجام می گیرد. فرقه‌ها در ساختار خودکامه هستند. رهبر، تنها و آخرین حاکم بر تمامی مسائل است. (البته به‌کاربردن واژه رهبر برای مسئولان فرقه‌ها درست نیست بهتر است بگوئیم سرکرده). فرقه ها از میان  افراد کنجکاو، فاقد تعلقات، فاقد اعتماد به نفس، خوش باور و با نیت پاک عضو گیری می کنند و آن ها را به دام می اندازند.  
مسعود رجوی سال هاست که با افکار مالیخولیایی و نارسیسیستی خود و با تصمیم های جنون آمیزش سازمان مجاهدین خلق را به جهنمی از نکبت و بدبختی برای اعضای خود تبدیل نموده و تمام راه های فرار را بر آن ها بسته است. هر سال با وعده و وعید های دروغین به اعضا، آنان را سرگرم می کند. افرادی که عمر و جوانی خود را در اسارت این سازمان گذرانده اند و اکنون پیر و فرتوت شده اند را همچنان فریب می دهد و از قربانی کردنشان در جهت اهداف پلید خود باکی ندارد و در خروج اعضا از کمپ لیبرتی تعلل می کند و یا آن ها را به کمک داعش می فرستد. مسعود رجوی سال هاست که خود را در پناه اسرائیل و آمریکا مخفی نموده است. خانواده های اعضا در سوز فراق عزیزانشان، مسعود رجوی را لعنت می کنند و از مجامع بین المللی درخواست نجات عزیزانشان و مجازات مسعود رجوی را دارند.
محمدی
 

خروج از نسخه موبایل