گروه تروریستی مجاهدین در سال۹۴، باندرجوی درمانده‌تر از همیشه!

سال ۱۳۹۴ در حالی آغاز شد که مذاکرات هسته ای ایران با ۱+۵ آخرین مراحل خود را طی میکرد. مجاهدین نیز به سبک و سیاق ۴ سال قبل و با شعار «سرنگونی»، سال ۹۴ را آغاز کردند.
در شامگاه سیزدهم فروردین ۱۳۹۴ یک رویداد منحصربفرد در تاریخ معاصر ایران و جهان بعد از ۱۳ سال در لوزان سوئیس ثبت گردید.
در این میان اما تنها اسرائیل، چند کشور عربی و مزدوران وطن فروش و خائنین بی‌وطنی مثل مجاهدین بودند که بر علیه توافق هسته ای اطلاعیه داده و عقده های فروخورده خود را بر علیه مردم ایران خالی کردند.
بی شک مجاهدین بازنده اصلی توافق ایران با غرب در موضوع هسته‌ای بعنوان بزرگترین چالش سیاسی – دیپلماتیک در بعد از انقلاب ۵۷ هستند که حکم ضربه آخر بر پیکره فرتوت و شکاف زی مجاهدین را داشت.
بدین ترتیب میتوان گفت بعد از توافق هسته ای مجاهدین دیگر بوجود آورنده تحولات در هیچ زمینه ای چه در داخل کشور و چه در عرصه بین المللی نبودند بلکه دنباله رو تحولاتی بودند که در ارتباط ایران با غرب و منطقه بوجود می آمد.
حذف شعار «مجاهدین را در لیبرتی در برابر حمله شبه نظامیان و پاسداران رژیم برای دفاع از خود مسلح کنید» در شهریور ۹۴ که آذین بند سایت های رسمی و غیر رسمی مجاهدین بدنبال شکست جبهه عربی – غربی و عقیم ماندن طرح تجزیه کشور عراق در سال ۹۳ و تلاش مجاهدین برای جلب نظر آمریکا و برخی از کشورهای عربی منطقه برای ایفای نقش جدید در راستای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران بود، از اولین آثار توافق هسته ای ایران با کشورهای ۱ + ۵ بشمار میرفت.
تلاش برای چسباندن داعش به ایران در اوایل اردیبهشت ۹۴ از جمله اقدامات مضحک مجاهدین در فضای پس از برجام بود. که تحت عنوان «دعوت یک کمیته فرعی کنگره آمریکا از مریم رجوی برای ادای شهادت در جلسه‌ای در مورد گروه داعش» در سایت های رسمی این گروه منتشر شد. بدین ترتیب در متن کوتاهی که توسط مریم رجوی قرائت گردید بر خلاف تیتر اعلام شده آن، هیچگونه اطلاعاتی در مورد داعش به مخاطبین داده نشد. نهایتا نیز همان آمال و آرزوی خود را بر زبان آورد که: بهترین راه مبارزه با داعش تغییر رژیم در ایران است؟!
نمایش ضد ایرانی و ضد مردمی مجاهدین که با دلارهای آلوده به خون مردم ایران در ویلپنت پاریس در خرداد ۹۴ برگزار گردید اوج وطن فروشی رهبری مجاهدین، را بنمایش گذاشت و تنها صدایی که از حنجره لرزان این عجوزه به گوش می رسید تنها یک واژه و آن هم جنگ بود.
برخی از چهره های حاضر در این نمایش، که مریم رجوی بودن در کنار آنها را برای خود افتخار میدانست، از طراحان حمله نظامی آمریکا به عراق و از مشهورترین چهره های جنگ طلب آمریکایی طرفدار اسرائیل و خواهان حمله به ایران بودند.
البته این پایان کار نبود. مریم رجوی ۲۴ ساعت بعد از اتمام نمایش ویلپنت در جمع دیگری از حامیان استیجاری خود حضور یافت تا درباره آنچه که وی آنرا «خاورمیانه در آتش افراطی‌گری دینی- نقش مخرب رژیم ایران، ریشه‌ها و راه‌حلها» می نامید برایشان موعظه کند.
 مریم رجوی که از دولت آمریکا در رودرو شدن نظامی با ایران ناامید شده بود حال به سیاست متحد کردن کشورهای عربی و برانگیختن آنها بر علیه جمهوری اسلامی ایران روی آورد تا شاید از این رهگذر آتش جنگی شعله ور شده و مجاهدین به نیات کثیف خود برسند.
وی در بخشی از سخنان خود میگوید: “دو اشتباه محاسبه کشورهای منطقه در سالهای گذشته بیشترین کمک را به حکام تهران کرد. اولاً این‌که گویا با مدارا با این رژیم می‌توان از دخالتهای آن جلوگیری کرد، ثانیاً این تصور که گویا ابتکارعمل مقابله با رژیم ایران باید در دست آمریکا باشد. این دو اشتباه منطقه را از یک اتحاد عمل ضروری با مقاومت ایران محروم کرده و تواناییها و ظرفیتهای منطقه در مقابله با تاخت و تازهای تجاوزکارانه رژیم ایران را بی‌اثر کرده بود.”
اطلاعیه مجاهدین در بیست و سوم تیرماه ۹۴ به افاضات مریم رجوی اشاره دارد که نشان از ورشکستگی خطی – استراتژیکی، پرت افتادگی و در یک کلام بی سوادی سیاسی وی دارد.
آنچه در این اطلاعیه به وضوح به چشم می‌خورد ترس و وحشت مریم رجوی از تبعات توافق هسته‌ای و تاثیرات آن در تشکیلات مجاهدین و نتیجه تحلیل غیر واقعی و وارونه مسائل ایران طی سه دهه گذشته بود، واقعیتی که به طریق اولی نشانگر عجز رهبران وطن‌فروش مجاهدین از تحلیل مسائل سیاسی، اجتماعی ایران بحساب می آمد.
مریم رجوی وقتی تمامی تلاش این گروه در وطن فروشی و مزدوری به کشورهای غربی و برخی کشورهای عرب منطقه را بر بادرفته دید در اوج استیصال اعلام کرد: ”… اگر کشورهای ۱+۵ قاطعیت بخرج می‌دادند رژیم ایران هیچ چاره‌ای جز عقب‌نشینی کامل و دست کشیدن دائمی از تلاش برای دستیابی به بمب اتمی و مشخصاً دست برداشتن از هر گونه غنی‌سازی و تعطیل کامل پروژه‌های بمب‌سازی نداشت. “
در شامگاه روز ۰۴/۰۵/۱۳۹۴ اما پیامی از مسعود رجوی رهبر کوتوله مجاهدین بر خروجی وب سایت های این گروه قرار گرفت که تناقض گویی های وی در این پیام، نشان دهنده اوج ورشکستگی مجاهدین با از دست دادن موضوع هسته یی بعنوان یک اهرم استراتژیکی را نشان میداد.
پیام رجوی مطول و البته خسته کننده که حاوی هیچ نکته‌ی جدید، جز سوز و گداز رجوی از اینکه روزگار بر وفق مراد وی نمی‌چرخد نبود.
بعد از این تاریخ بود که مجاهدین تلاش کردند برای مخدوش کردن رابطه ایران با کشورهای اروپایی در دوران پسا فرجام با ابزاری جدیدی، «بنام حقوق بشر»، وارد کارزار شوند.
مریم رجوی در تاریخ هفتم بهمن ۹۴ در گردهمایی شهرداران فرانسه برای نشان دادن مخالفت و تقابل خود با سفر آقای روحانی به فرانسه سخنرانی کرد. وی تلاش کرد تا با سخنان خود در افکار عمومی فرانسه و مخاطبینش تاثیر بگذارد. در ادامه نیز تجمعات اعتراضی به این سفر با چاشنی حقوق بشر در دستور کار این گروه قرار گرفت. البته تغییر محل تظاهرات از میدان «تروکادورو» به میدان «دانفر روشرو» توسط دولت فرانسه خود شکست دیگری را بر این گروه تحمیل کرد که توسط مجاهدین سانسور خبری شد.
ضمن اینکه بدلیل همراهی برخی گروههای تروریستی سوریه و تجزیه طلبان عرب و برخی از عناصر وابسته به اسرائیل در این تجمع بیش از گذشته وابستگی این گروه به بیگانگان و دشمنان ایران را نشان داد. بنحویکه این عمل ضد مردمی آنان از دید رسانه ها هم مخفی نماند.
بدین ترتیب میتوان گفت: آویزان شدن به موضوع حقوق بشر توسط مجاهدین تنها بهانه برای ادامه فعالیت تبلیغاتی در مقابل برباد رفتن آرزوی ده ساله‌ی در گرفتن جنگ و پیشی گرفتن دیپلماسی فعال در روابط و مناسبات بین المللی این گروه بوده است.
در عرصه داخلی اما، انتخابات هفتم اسفند ۹۴ مجلسین ایران آزمون مهمی برای مجاهدین برای سنجش اعتبار این گروه چه در عرصه داخلی و چه در عرصه بین المللی محسوب میشد و اینکه این گروه تا کجا میتواند در چنین تحولاتی تاثیر گذار باشد.
 البته پاسیویسم ناشی از شکست هسته ای که بر تمامی تار و پود مجاهدین حاکم شده بود خیلی زود خود را نشان داد و باعث شد رهبری مجاهدین با سکوت و بدون دادن هرگونه اطلاعیه ای موج انتخابات را از سر رد کرده و بطور غیر مستقیم و غیر رسمی مردم را به عدم شرکت در انتخابات و بهم ریختن آن تشویق کند.
در تاریخ ۱۹/۱۱/۹۴ سایت رسمی مجاهدین بعنوان اولین اقدام در مقاله‌ای تحت عنوان «نه به نمایش انتخابات، آری به آزادی و دموکراسی!» تلاش کرد از زبان خبرگزاری نیویورک تایمز برخی اظهار نظر «ایرانیان» در خصوص انتخابات اسفند ماه ۹۴ که بصورت هدفمند دست پخت خود مجاهدین بود را بازنشر کند!؟
البته ناگفته نماند مقاله استرون استیونسون در هافینگتون پست هم که در اواخر بهمن ۹۴ در سایت مجاهدین تحت عنوان «مرزبندی جناحها در ایران عمیق‌تر می‌شود» انعکاس یافت را نیز باید در ردیف همین فریبکاریهای جدید رجوی قرار داد. تا شاید شنیدن کلماتی مانند « سرنگونی»، «شکاف انتخاباتی»، «سال پایانی برای رژیم» و… از زبان استرون استیونسون تاثیر بیشتری از حرفهای رجوی در اذهان اعضای تشکیلات مجاهدین داشته و ضمن غلبه بر یاس و ناامیدی نیروها از زیزش آنان نیز جلوگیری کند.
ولی در ورای همه بازی های کودکانه و عوام فریبانه این سوال پیش آمد که چرا رهبر کوتوله و خود خوانده مجاهدین در آستانه انتخابات اطلاعیه ای رسمی صادر نکرد تا شخصا آنرا تحریم کند.
البته پاسخ روشن بود. چرا که رجوی بخوبی میدانست که اطلاعیه های وی هیچ تاثیری در روند انتخابات نخواهد داشت و بیشتر بر این موضوع که تشکیلات مجاهدین در ایران پایگاه اجتماعی نداشته و طرد شده اند صحه خواهد گذاشت. لذا رجوی تلاش کرد با شیوه های گوناگون و من غیر مستقیم بر طبل تحریم انتخابات بکوبد. تا بی آبرویی جدیدی از قِبَل بی توجهی مردم به خواسته وی نصیبش نگردد.
البته تنها کسانی که در این مسیر مجاهدین را یاری کرد تلویزیون دولتی عربستان «الاخباریه» بود.
این تلویزیون در گزارشی، تلاش کرد فضای آزاد انتخاباتی و آرام ایران را که برگرفته از اطلاعیه مجاهدین در روز انتخابات بود، بشدت امنیتی نشان بدهد تا جایی که ادعا کرد دولت و نظام ایران از شورش مردم در بیم و هراس هستند و مراکز رأی را محاصره کرده‌اند.
ولی در مقابل؛ رسانه‌های خبری مانند رویترز، فرانس‌پرس، نیویورک تایمز، آسوشیتدپرس از جمله رسانه‌هایی بودند که مجبور شدند به استقبال مردم از انتخابات در گزارشات خبری ارسالی شان اعتراف کنند.
شبکه لبنانی المیادین نیز در گزارشی از روند انتخابات هفتم اسفند در ایران، اعلام کرد: با وجود اتمام وقت قانونی انتخابات و تمدید آن، مردم همچنان پای صندوق های رأی حضور میابند.
آنچه در این میان دستگاه تبلیغاتی مجاهدین را ناکارآمد می‌کرد تناقض آشکار در گفته‌های رهبران این گروه بود، وقتی که ادعا میکردند مردم ایران هیچ استقبالی از انتخابات نخواهند کرد، ولی هرگز آنرا بر خلاف سالهای قبل تحریم نکردند و رهبر کوتوله و خود خوانده شان هم هیچ حرفی نزد.
مریم رجوی در آستانه انتخابات در ششم اسفند ۹۴ در اطلاعیه‌ای گفت: «نتیجه این نمایش که کمترین مشروعیتی از نظر مردم ایران ندارد هر چه که باشد، تمامیت دیکتاتوری دینی را تضعیف، بحرانهای درونی آن را تشدید و انزجار و خشم مردم از باندهای فاسد و تبهکار حاکم را دو چندان می‌کند. » ولی هرگز جرات گفتن این جمله که آنرا تحریم کنید نداشت.
واقعیت این است که خود رهبران مجاهدین هم می‌دانستند که نه حرفشان و نه عمل‌شان هیچ تأثیری در اراده مردم ایران ندارد. چرا که آنقدر دلیل و مدرک در وطن فروشی، جرم و جنایت این گروه چه در حق مردم ایران و چه در حق اعضای در بند این گروه وجود دارد که باعث شود مردم از این گروه روی گردان شوند.
اما یک دلیل قانع کننده برای رهبران مجاهدین وجود داشت که باعث میشد آنان این چنین خود را مضحکه عام و خاص کنند. آن هم نیاز درون گروهی بود که تشکیلات مجاهدین را در آستانه انفجار قرار میداد. تا بتوانند به نحوی تناقص آشکار حمایت مردم از جمهوری اسلامی ایران که رهبران مجاهدین بیش از سه دهه آنرا تحت عنوان «رژیم ضد بشری» در گوش اعضای نگون‌بخت خود خوانده‌اند را بپوشانند.
از دردناک ترین وقایع سال ۹۴ حضور تعدادی از خانواده های اعضای مجاهدین گرفتار در اردوگاه لیبرتی در خاک عراق در ماه بهمن بود.در طول سال ۹۴ حدود ۵۵۰ نفر از ساکنان لیبرتی به کشور آلبانی منتقل شدند. ولی خانواده ها همچنان در حسرت دیدار با عزیزان خود ماندند.
این خانواده ها که از استانهای مختلف کشور به امید دیدار با اعضای خانواده شان به لیبرتی آمده بودند مثل دفعات قبل با دیوار سرد و سنگی مجاهدین روبرو شدند.
 مجاهدین به بهانه اینکه این افراد خانواده های واقعی ساکنان نبوده بلکه مأموران وزارت اطلاعات ایران هستند که در لباس خانواده جهت توطئه علیه جان و امنیت این افراد به اردوگاه مراجعه کرده‌اند از دادن هر گونه ملاقاتی خودداری کردند.
در مقابل این ترفند کثیف رهبران مجاهدین، خانواده ها نیز لیستی حاوی اسامی مراجعه کنندگان و عزیزانی که برای دیدار با آنها آمده اند تهیه کرده و به مسئولین مربوطه کمیساریای عالی ملل متحد در امور پناهندگان در محل تحویل دادند و اعلام نمودند که حاضرند هرگونه مدرکی که لازم باشد جهت اثبات نسبت خود ارائه نمایند.
آنچه که در این میان گفتنی است اینکه سازمانی که روزی به خانواده های مجاهدین بعنوان حامیان خود در داخل کشور نگاه میکرد حال در اثر وطن فروشی رهبران این گروه، سازمان به جایی رسیده است که خانواده اعضای خود را دشمن اصلی این گروه محسوب میکند. ضمن اینکه خانواده ها نیز از اینکه عضوی از خانواده هایشان در مسیر اهداف فرقه ای و وطن فروشی های این گروه هزینه شده است شرمسارند و تلاش میکنند هرچه زودتر آنها را از چنگال رهبران جنایت کار این گروه نجات دهند.
سواستفاده از مناسبت های مختلف در سال ۹۴ نیز مثل سالهای قبل در دستور کار مجاهدین بود. و مجاهدین از هیچ تلاشی برای تاثیر گذاری بر اراده مردم فروگذار نکردند.
 ۱۶ آذر اولین مناسبتی بود که مجاهدین تلاش کردند درسال ۹۴ با تبلیغات گسترده حول آن خلاء شکست های خود بویژه در زمینه هسته ای را پر کنند.
بدین ترتیب مجاهدین از همان اوایل آذر ماه با دهها اسم رسمی و غیر رسمی و جعلی و مستعار سعی کردند تا از روز ۱۶ آذر نهایت سواستفاده را در مسیر اهداف فرقه ای خود بکنند.
چه اطلاعیه هایی را که بنام دانشجویان دانشگاه این شهر و آن استان و… جعل نکردند چه شعر و شعرهایی را که نسرودند و چه اطلاعیه هایی را که صادر نکردند و چه صفحاتی را که در فیسبوک و… به دروغ های آنچنانی آراسته نکردندو چه لفاظی هایی را که به دروغ به این و آن نسبت ندادند.
در تلگرام، کانال خبری ساختند تا مردم خبرهایشون را برای آنها بفرستد. «شلعه های آذر» راه انداختند تا دانشجویان را تحریک و تهیج کنند و خلاصه به هزار ترفند دست زدند تا شاید از این نمد کلاهی برای مجاهدین دوخته شود ولی نشد که نشد. بالاخره روز ۱۶ آذر هم رسید و کسی به فریب کاریهای مجاهدین گوش فرا نداد و هیچ اتفاق خاصی هم که مجاهدین وعده آنرا می دادند نیفتاد و یک بار دیگر رهبری مجاهدین بور شد.
در روزهای منتهی به پایان سال، مناسبت چهارشنبه سوری آخرین امید مجاهدین نیز برای استفاده تبلیغاتی بر باد رفت.
اینجا این سوال مطرح میشود آیا سازمانی که مدعی قرار گرفتن در نوک پیکان تکامل است، چرا باید اینقدر دیوانه‌وار و با جعل و دروغ بر سر اجرای یک مراسم سنتی و کاملا غیر سیاسی یک روزه این همه سرمایه‌گذاری کند؟!!
باید گفت؛ سیلی محکم و معنادار مردم ایران بر بناگوش رهبر کوتوله و رئیس جمهور خودخوانده مجاهدین در جریان انتخابات هفتم اسفند، چنان عرصه را بر آنان تنگ نمود که رهبر خیالپرداز را به سکوت و رئیس جمهور خودخوانده و باسمه‌ای را به هذیان‌گویی و تلاش مذبوحانه برای بهره برداری از روز چهارشنبه سوری بعنوان یک مناسبت ملی وادار کرد.
 تشکیلات مجاهدین با بسیج تمامی امکانات و جعل دهها خبر و گزارش ‌های دروغ و پخش آن‌ها در شبکه های اجتماعی و سایت های خبری وابسته به خود و نهایتا در سیمای شیطان منظرشان سعی کردند چهارشنبه‌سوری را به صحنه مقابله با نظام تبدیل کرده و بنوعی ایرانیت را در مقابل اسلامیت قرار دهند.
ولی آنچه در این میان برجسته میشد تناقض آشکار در رفتارهای دیوانه‌وار این گروه بود. مجاهدین به خوبی می دانستند که برگزاری مراسم‌های ملی و آئینی و باستانی هیچ نقطه تلاقی با مشروعیت نظام حاکم ندارد. ولی بدلیل نیازِ مبرمِ درون گروهی، رهبران مجاهدین مجبورند این فکر را القا کنند که مردم با فراخوان رهبران مجاهدین به خیابانها آمده اند.
 بدین ترتیب سال ۹۴ در حال پایان بود و سال ۹۵ از راه میرسید و مریم رجوی همچنان زیر بار شعار «سرنگونی» کمر خم میکرد. و باید چاره ای به آن می اندیشید.
بهار از راه رسید و مریم رجوی در اول فروردین ۹۵ و طبق روش هر ساله و کلیشه ای و صرفا در کادر تبلیغاتی در قلعه اورسورواز پاریس و به همراه جمعی از اعضای این سازمان عید نوروز را جشن گرفته و آنرا به اعضا و هواداران خود تبریک گفت.
در پیام مریم رجوی بر خلاف سالهای قبل خبری از شعار سرنگونی نبود. وی در فاز دروغ گویی و استیصال، مجبور شد سال ۹۴ را سالی با «پیروزی های پی در پی برای مجاهدین»؟؟!! تعبیر و تفسیر کند. و در رابطه با سال ۹۵ نیز تنها به این جمله کلی بسنده کرد که: «… باید سال ۹۵ را به سال مجدد شکست های پی در پی برای دشمن و پیروزی های پی در پی این مقاومت… تبدیل کرد…!!؟؟»
مریم رجوی برای کاستن از آبروریزی بیشتر، مجبور شد یک سین دیگر تحت عنوان «س= سرفرازی» به سفره هفت مجاهدین اضافه کند تا ضمن کمرنگ کردن شعار سرنگونی، به هر نحوی شده خرخره خود و مسعود رجوی را نیز از زیر بار قول سرنگونی به اعضا و هواداران این سازمان بویژه در ۴ سال اخیر که بطور متوالی و مستمر آنرا سر میداد خلاص کند. بدون اینکه در مقابل این همه خون و خون ریزی که از دهه ۶۰ به این سو که توسط رهبری نادان این گروه بخاطر همین شعار سر داده شده بود پاسخگو باشد.
نتیجه اینکه:
۱ – تغییر فاز از موضوع فعالیتهای هسته‌ای به بحث حقوق بشر در ایران از فردای توافق وین توسط مجاهدین را می‌توان تنها بهانه برای ادامه فعالیت تبلیغاتی این گروه در مقابل بر باد رفتن آرزوی ده ساله‌ی در گرفتن جنگ و پیشی گرفتن دیپلماسی فعال در روابط و مناسبات بین المللی دانست.
۲ – تلاش چندین ساله مجاهدین به همراه شرکای منطقه ای‌شان برای تحریک غرب به ایجاد جنگی دیگر با ایران به شکست انجامید و سایه جنگ از سر مردم ایران دور شد.
۳ – اجرای برجام پایان عمر سیاسی مجاهدین نیز هست چرا که جایگزین کردن یک حرکت تاکتیکی مثل موضوع حقوق بشر با موضوع هسته ای – که سرمایه گذاری عظیم چندین ساله استراتژیکی سازمان برای شروع جنگی دیگر در منطقه بوده – یک فریب سیاسی بیش نیست و صرفا مصرف داخلی دارد.
۴ – برگزاری چند تجمع و گردهم آیی در این یا آن کشور غربی با شرکت چند سیاستمدار بازنشسته غربی و یا عَلم کردن موضوع حقوق بشر، حد نهایی دیپلماسی و پروپاگاندای ناکارآمد مجاهدین طی چندین سال گذشته را نشان میدهد.
۵ – متهم کردن آمریکا و کشورهای غربی به پیگیری سیاست مماشات در مقابل ایران آن روی سکه شکست استراتژی جرقه و جنگ مجاهدین است و بنظر میرسد رهبران مجاهدین همچنان در فاز جهان تک قطبی و نه تغییر آن به جهان چند قطبی سیر و سیاحت می کنند.
۶ – شکست تمامی تلاش های مجاهدین و درخواست کمک از تمامی حامیان غربی شان بویژه آمریکا برای ماندن در خاک عراق نیز نشانگر سقوط این گروه از موضع یک آلترناتیو سیاسی به یک گروه مزدور و خائن وطن فروش و یک فرقه سیاسی – مذهبی است.
۷ – جایگزین کردن شعار «سرفرازی» بجای «سرنگونی» در سال ۹۵ و گم شدن دور نمای این شعار، تعبیر شکست های فضاحت بار این گروه در سال ۹۴ تحت عنوان «پیروزی های پی در پی مجاهدین»؟! آنروی سکه شکست خطی – استراتژیکی این گروه در بیش از سه دهه گذشته در تمامی عرصه های داخلی و بین المللی است.
 

خروج از نسخه موبایل