بورژوازى، خارجه گرائى = طعمه و انحلال، کابوس کنونى رهبرى مجاهدین

مسعود رجوى در قرارگاه اشرف و باقرزاده افراد تشکیلاتش را با بحث هاى به اصطلاح ایدئولوژى ضد بورژوایى و خارجه گرائى و طعمه بورژوازى نداریم، غربال میکرد و شستشوى مغزى میداد و هر گونه صداى مخالفتى را با این بحث، طعمه و بریده و مزدور خطاب میکرد و به شیوه هاى غیر انسانى، سرکوب مینمود. نمیدانم آن رهبر به سوراخ موش خزیده و این خانم فرنگ نشسته اش، چه حال زارى دارند از اینکه بالاخره بورژوازى و زندگى طلبى در خارجه، جاى اشرف را گرفت و نیروها بتدریج به کشور آلبانى منتقل میشوند و رجوى دیگر به هیچ عنوان قادر نیست چنان که در اشرف و زیر حمایت همه جانبه بعث عراق، افراد را مجبور کرده که به خواسته هایش تن دهند و یا با تهدید سرکوب میکرد، الان آن توان و اختیار و هژمونى را نخواهد داشت و اصلاً دنیاى متمدن این اجازه را به او نخواهد داد و نیرو در آلبانى و هر کشور اروپایى بالاخره از جهل اسارت بیرون خواهد آمد.
به یاد دارم، نقطه اوج این بحث ها و سرکوب مطلق افراد در نشست هاى طعمه سال ١٣٨٠ در قرارگاه باقر زاده بود. این سلسله نشستها که استارت آن را خود مسعود و مریم رجوى زدند، براى زهر چشم از افراد ناراضى درون تشکیلات بود که همه را در بر گرفت.
در این نشستها که به نشست طعمه و دیگ معروف بود و شیوه هاى وحشتناکى براى تحقیر افراد و سرکوب آنها بکار میگرفتند، از جمله صدور حکم اعدام از طرف اوباش رجوى، کتک کارى، حرفهاى زشت و ناسزاهاى رکیک و در نهایت کسى که به خواست رجوى گردن نمى نهاد، زندان ابو غریب و تحویل به ایران یا سربه نیست کردن در انتظار داشت.
این اعمال فشار و سرکوب افراد تشکیلات از برجسته ترین لکه هاى ننگ تاریخى است که بر پیشانى مسعود و مریم رجوى از شقاوت و بیرحمى خواهد ماند و هیچوقت فراموش نخواهد شد و با گذشت بیش از ربع قرن از آن جنایات رجوى، هنوز آثار روحى و روانى آن را در خودم احساس میکنم.
یکى از سوژه هایى که خیلى در ذهنم برجسته است و شخصا مسعود و مریم براى خرد کردن شخصیت او سوژه عمومى کرده بودند، فرمانده فتح الله(مهدى فتح افتخارى) بود که وقتى مسعود او را جلوى جمع به اصطلاح ارتش آزادیبخش، در سالن اجتماعات باقر زاده، پشت میکروفن آورد، اولین حرفى که به او زد گفت، این طعمه دیوانه است و روزها سیب زمینى و نان خشک بر میدارد و زیر خاک قایم میکند و تحلیل میکند که آمریکا به عراق حمله خواهد کرد و از ترس جانش دیوانه شده است. سپس اوباش همیشه در صحنه یعنى مهدى ابریشم چى و محمد محدثین و جابرزاده، بلند شده و پشت میکروفن حرفهاى رجوى را تصدیق و چنان این بنده خدا را زیر تهمت و ناسزا گرفتند که آدم از گفتن حرفها شرم میکند. این کار هم براى این بود که چراغ سبز به بقیه اوباش بدهد و سالن یک صدا میگفتند “طعمه” و صداى اعدام و اعدام سالن رو از جا میکٓند.
اما فتح الله همچنان استوار بود و با قرار گرفتن پشت میکروفن فهمید که چگونه رجوى را شیر فهم کند و صداى افراد سالن را بخواباند، با یک کلمه اینکه گفت، در این لحظه انقلاب خواهر مریم پیروز شد. صداى سالن قطع شد و ادامه داد و باز چنان تحلیلى از شرائط ارائه داد و حرفش که آمریکا به عراق حمله خواهد کرد، در واقع رجوى را بور نمود. رجوى خوب معنى حرفهایش را میفهمید و چون حرفهایش در دل جمع نشسته بود، رجوى چاره اى جز تمکین نداشت.
اما رجوى کینه سختى نسبت به او داشت و او هم از راه و انتخابى که داشت و در مخالفت تام و تمام با رجوى و انقلاب کذایى او بود، هیچوقت کوتاه نیامد و النهایه قربانى این جانیان شد.
الان که یاد فتح الله افتادم و بحثهاى طعمه را مرور میکردم و خاطرات وحشت گذشته را در ذهنم مى آمد، یاد حرفهاى رجوى و سرانش میافتادم که دنیاى بورژوایى را ضد مبارزه و ذوب شدن در زندگى میدانستند و به این بهانه نشستهاى طویل المدتى براى زدودن گرد بورژوازى و زندگى طلبى براى تشکیلات میگذاشتند و چه نفراتى که قربانى رجوى شده و سر از أبوغریب در آورده و زیر شکنجه هاى سران فرقه قرار گرفتند.
باید از این خانم(مریم رجوى) پرسید، آهاى عفریته جهل و جنایت، الان که دیگر در عراق جایى ندارید و بیشتر افرادتان به خارج منتقل شده و بساط داعش هم دارد در عراق برچیده میشود و فلوجه هم دارد بدست ارتش عراق میافتد و مجبورید سرافکنده عراق را ترک کنید و به آلبانى بروید و به قول خودت در دل بورژوازى و در معرض زن و زندگى قرار دارید، چطور میتوانید از ریزش و بریدگى افراد جلوگیرى کنید. تا کى میخواهید روى این آتش خاکستر بپاشید، بیائید عاقلانه وارد شده و حق انتخاب بدهید و راه ملاقات افراد با بستگان شان را باز بگذارید تا رسواى بیشتر در جنایت در حق افراد خود نشوید.

عبدالکریم ابراهیمی

خروج از نسخه موبایل