بازگشت علی اصغر باباپور از فرقه رجوی به وطن و کانون گرم خانواده اش – قسمت سوم

خیلی خوشحالم که به کشورم برگشتم و نزد خانواده ام می روم
بعد از این احوالپرسی و گپ و گفتگوی مختصر آقای علی اصغر باباپور بیان نمود:
آقای حسن آهنگر طبقی برادر عبدالحسین آهنگر طبقی از ساری که زحمات زیادی طی این سالیان برای دیدار با برادرشان کشیدند از آقای باباپور سئوال نمود: آیا برادرم عبدالحسین را می شناسی؟
آقای علی اصغر باباپور بیان داشت او را می شناسم او هم مانند من ذهنش فریب رجوی را خورده است نباید از پیگیری و دیدار با وی خسته شد شما باید امید داشته باشید چرا که تمام تلاش فرقه رجوی در این است که خانواده ها را از تلاش و کوشش باز دارد.

در ادامه آقای علی رضا خزایی سئوال نمودند آیا آنهایی که به آلبانی رفتند همین فضا را دارند؟
آقای علی اصغر باباپور اظهار داشت در آلبانی فضا به نسبت بازتر است اما خارج شدن از آلبانی سخت تر است در اشرف همه چیز تحت کنترل فرقه بود مثلا در اشرف برای ارتباط با نفر کناری نمی توانستم رابطه بزنم اما در لیبرتی راحت تر بود اما در مجموع باز هم یک ترسی وجود داشت که نمی شد هر صحبتی را با نفر کناری داشته باشی چرا که می ترسیدیم شاید او گزارش کنه از ترس تشیکلات نمی توانستیم با هم رابطه بزنیم.
آقای محمدرضا گلی اسکاردی در تایید حرفهای آقای باباپور بیان داشت در اشرف فشار زیاد بود و با هر چیزی که از نظر تشکیلات غلط بود برخورد می کردند اما در آلبانی اینطور نیست.
آقای علی رضا خزایی سئوال نمود: ارتباطات افراد در تشکیلات چگونه است؟
آقای علی اصغر باباپور بیان داشتند تماس در درون فرقه برای یک هدف تشکیلاتی انجام می گیرد که به طبع همیشه کنترل شده می باشد.
آقای بهزاد وطنی برادر میترا و مینا که اکنون در کشور آلبانی حضور داشتند سئوال نمودند انتخاب افراد برای رفتن به آلبانی چگونه انجام می شود؟
آقای باباپوردر جواب به این سئوال اظهار داشت همه چیز در انتخاب نام افراد برای رفتن به آلبانی در دست مسئولین فرقه است. البته اولویت های مثل بیمار بودن، مسئله دار بودن و اینکه فرقه بخواهد فرد مسئله دار را برای عدم تاثیر گذاری بر دیگران از لیبرتی خارج کند در نظر گرفته می شد، هدف این است که نفرات تشکیلات از نظر آنها آلوده نشوند، هدف به اصطلاح خودشان پاکسازی بود در این رابطه همان ابتدا یکسری از مسئولین فرقه را به آلبانی فرستاند تا تشکیلات آنجا را کنترل کنند و اگر به اسامی نفرات سری اول انتقال به کشور آلبانی توجه شود در خواهید یافت که بیشتر مسئولین فرقه بودند تا بتوانند تشکیلات را در آنجا برقرار نموده تا کسی نتواند از این فرقه جدا شود.
در ادامه جلسه آقای علی رضا خزایی سئوال نمود انگیزه شما چه بود؟ آیا با درخواست جدایی شما موافقت کردند؟
آقای باباپور گفت من به نیت جدا شدن از اشرف به لیبرتی رفتم و دوبار با یونامی مصاحبه کردم اما در نهایت خودم را جزء گزینه سوم ثبت نام کردم. در فرقه سه گزینه به ما داده بودند که عبارت بود از:
1- ماندن در فرقه تا موضوع حل شود و بعد جدا شدن
2- همکاری با فرقه
3- اعزام به آلبانی با هزینه فرقه
من سال 93 گزینه سوم را انتخاب کردم اما کار مرا تا سال 94 کش دادند و در نهایت وقتی دیدیم که کارم را دنبال نمی کنند درخواست جدا شدن دادم.
البته باید به این نکته هم اشاره نمایم که معمولا مسئولین فرقه برای این گونه جواب ها سعی می کردند جواب افراد را دیرتر بدهند تا شاید فرد به گذشت ایام از کارش پشیمان شود  
در ادامه حرفهای آقای باباپور، خانم سهرابی سئوال نمودند شما چطور از تشکیلات فرقه رجوی بیرون آمدید؟
آقای علی اصغر باباپور اظهار داشتند تا مهر 1394 با مسئولین فرقه رجوی تعیین تکلیف کردم و گفتم هنوز مرا نفرستادید و من می خواهم جدا شوم. با اینکه از سال 1393 با آنها قرار داد داشتم که مرا به آلبانی بفرستند اما نمی گذاشتند بروم.
خانم سهرابی: آیا بچه های دور و بر شما متوجه شدند که شما گزینه سوم را انتخاب کردی و می خواهی بروی؟
آقای علی اصغر باباپور گفت: نه، بدلیل اینکه هم از همدیگر می ترسیدیم هم از تشکیلات فرقه چرا که با ما برخورد می کردند من بجز چند نفر که به آنها اعتماد داشتم، دیگر به کسی نگفتم که چه گزینه ای را انتخاب کرده ام. از طرفی چون من ثبت شده سازمان ملل بودم نمی توانستند بلایی سرم بیاورند بنابراین من هم سماجت کردم تا آنکه توانستم جدا شوم.
خانم فتانه خمیسی خواهر محمدرضا خمیسی از ساری: آیا برادرم محمدرضا خمیسی را می‌شناسی؟
آقای علی اصغر باباپوردر جواب این خانم که سالیان در انتظار حتی یک تماس از طرف برادرش می باشد اظهار داشت او را می شناسد اما رابطه کاری با وی نداشته است.
خانم فتانه خمیسی که هنوز در انتظار جواب بود سئوال نمود در اشرف فاصله داشتید؟ یا در لیبرتی از هم دور شدید؟
آقای علی اصغر باباپور گفت: در اشرف دورتر بودیم و رابطه کاری نداشتیم در لیبرتی فاصله نزدیک تر بود اما با برادرت محمد رضا رابطه کاری نداشتم.
خانم فتانه خمیسی که به دنبال راه حلی بود تا برادرش مانند آقای باباپور از فرقه رجوی جدا شود سئوال نمود آیا ما کاری می توانیم انجام دهیم؟
آقای علی اصغر باباپور در جواب این خواهر که این گونه به دنبال آزادی برادرش بود اظهار داشت درست است که می گویم رجوی جنایت کار عاطفه و احساس را از ما گرفته اما باز هر کاری که بکند این قلب وجود دارد و از خانواده تاثیر می پذیرد. رفتن شما خانواده ها به لیبرتی و خواهان ملاقات بودن این بهترین گزینه برای فعالیت شما می باشد و مطئمن باشید روزی این مسئله جواب شما یعنی آزادی برادرتان از فرقه خواهد بود.
خانم سهرابی که سالیان به دنبال دیدار با برادرش رحیم بوده سئوال نمود که چرا برادرم فرار نمی کند؟
آقای باباپور گفت که فرار کردن از تشکیلات فرد باید یک تصمیم مهمی بگیرد و بخاطر اینکه از بس رجوی جنایت کار غل و زنجیر های مختلفی به دست و پای افراد زده دیگر کسی توانی برای تصمیم گیری ندارد و برادر شما رحیم هم مانند دیگران است تا زمانی که شرایط برای او مهیا باشد ولی رفتن شما برای ملاقات به لیبرتی می تواند این زمان را تسریع کند.
ما جدا شده ها باید افشا کنیم و بگوییم که رجوی پلید قلب افراد را سرکوب نموده اما قلب و عاطفه افراد نمرده ولی آنان قدرت بروز احساسات خود را ندارند.
آقای ضیایی همسر خانم خمیسی از آقای باباپور سئوال نمود می گوئید برخی تشکیلاتی هستند، مگر آنجا همه در تشکیلات نبودند؟
یکی از افراد جدا شده به نام آقای ایرج صالحی در جواب بیان داشتند درتشکیلات طیف های مختلفی بودند از نفراتی که هوادار فرقه بودند تا کسانی که در دوران سربازی اسیر عراق شده تا کسانی که دنبال کار بودند اما فرقه آنها را فریب داد و به عراق بردند. بنابراین همه در تشکیلات بودند اما وضعیت تشکیلاتی مختلفی داشتند اینکه می گوئیم همه در تشکیلات بودند درست ولی بر اساس تناقض هایی که با خط و تشکیلات رجوی دارند آنان دسته بندی می شوند.
آقای محمدرضا گلی اسکاردی در جواب این سئوال اظهار داشت برای جذب نیرو تشکیلات رجوی از هر ترفندی استفاده می کند. یک نمونه یکی از بچه هایی که با من به ایران آمد می گفت من برای کار به استانبول رفته بودم، بعد یکی از نفرات فرقه در استانبول اتفاقی وی را می بیند و به او می گوید ما شما را به عراق می فرستیم، حدود 2 الی 3 ماهی آنجا می مانید سپس به هر کشوری اروپائی بخواهید شما را می فرستیم و براحتی برایت پناهندگی می گیریم. نفرات فرقه با وعده های کاذب و دروغین، افراد عادی را به قرارگاه اشرف در عراق می بردند که خود نوعی آدم دزدی به حساب می آید. این افراد ساده توی قرارگاه گیر می‌کردند و دیگر نه راه پس داشتند و نه راه پیش. وقتی درخواست رفتن به اروپا را می کردند آنها را توی نشست جمعی هزار و یک حرف و توهین و افترا بارشان می کردند. خلاصه با حقه و فریب و با اشکال مختلف آدم ها را به دام می انداختند و رجوی از آنها در جهت منافع خویش سوء استفاده می نمود تعدادی با همین حقه ها آمدند و بر خلاف میل شان، جانشان را از دست دادند.
در این موقع آقای باباپور اظهار داشتند که پایشان درد می کند که خانم سهرابی در این رابطه سئوال نمود آیا درد پای شما بخاطر این است که شما را شکنجه کردند؟ برادرم سالم بود اما الان از ناحیه چشم مشکل دارد.
آقای باباپور جواب دادند در اشرف چنین فضایی که می گوئید وجود داشت ولی من به خاطر خیره سری رجوی در درگیری با ارتش عراق پایم مجروح شدم.
در این باره با فریبکاری و حقه بازی ما را به درگیری با ارتش عراق کشاندن چرا که حرف آنان درست بوده است و رجوی به خاطر اینکه خودش را مطرح کند و تعدادی کشته بدهد و در کار تبلیغاتی از آن استفاده کند تعدادی از افراد خود را به خاطر دروغگویی به کشتن داد.
آقای حسن آهنگر طبقی از آقای باباپور سئوال نمود اینکه می گویند در جریان اعتصاب غذا 6 یا 7 نفر مردند درست است؟
آقای علی اصغر باباپور گفت البته این خواست رجوی بوده تا با به کشتن دادن تعدادی بتواند از خون آنها سوء استفاده کند ولی در جواب سئوال شما کسی در رابطه با اعتصاب غذا کشته نشده و این خبر هم از فریبکاری دستگاه تبلیغاتی رجوی می باشد.
ادامه دارد…
 

خروج از نسخه موبایل