بررسی و نگاهی به سی خرداد 60 و وضعیت فعلی فرقه رجوی – قسمت دوم

آقای حسین زندی در ادامه اشاره نمود در اوائل انقلاب فرقه خودش را وارث به اصطلاح انقلاب ایران می دانست او طمع رهبری را داشت هنوز حکومت ایران خودش را تثبیت نکرده بود در داخل ما می دیدیم در شمال درگیری گنبد را داشتیم در غرب هم کردها بودند و در جاهای مختلف توطئه ها از جانب دشمنان بالا گرفته بود در چنین وضعیتی رجوی از نقطه ضعف استفاده کرد و در راس شکاف ایجاد کرد و بنی صدر را با خودش همراه کرد تا وی را جلوی رهبری قرار بدهد بنی صدر رئیس جمهور ایران بود رجوی وی را فریب داد و از او استفاده نموده و با همدیگر به پاریس فرار کردند اما بنی صدر دیری نگذشت و از وی جدا شد.
آقای مجید قرائتی در ادامه اشاره نمودند آنچه که بچه ها گفتند درست است اما من می خواهم نکاتی را اضافه کنم آمریکا از همان ابتدای انقلاب شروع به تحقیق و تفحص کرد از آنجائی که رجوی در دوره شاه با ساواک همکاری کرده بود وی را خوب می شناخت و به این نتیجه رسیده بودند که چگونه رجوی را مهار کنند واقعیت این بود مسعود رجوی در آن موقع سن کمی داشت او نمی توانست جریان فرقه را به تنهائی رهبری کند در پشت صحنه بیگانگان(سرویس های غربی و…) به او خط می دادند و او هم اجرا می کرد.

 آقای مسعود دریاباری یکی از بازگشته ها در ادامه اظهار داشت رجوی ملعون ادعا داشت که او مسبب پیروزی انقلاب اسلامی است از بس وی در توهم خود غرق بود به هیچ عنوان تلاش و فداکاری مردم و رهبری انقلاب ایران را ندید و از همان ابتدا با فریبکاری سعی داشته است به قدرت برسد وی عملا در سخنرانی امجدیه این توهم و تفکر ضد انقلابی خود را نشان داد او هیچکس را قبول نداشت و به خاطر فردیت ناب خودش در این گرداب گیر کرد و اکنون هم شاهد هستیم که در همه زمینه ها تشکیلات فرقه در حال اضمحلال می باشد. او فکر می کرد که می تواند با رسیدن به قدرت تمام پرونده سیاه خود که همانا همکاری همه جانبه با ساواک شاه بوده را بپوشاند.
آقای محمدرضا گلی یکی دیگر از بازگشته ها طی اظهاراتی در مورد موضوع 30 خرداد نکاتی را اشاره کردند که بدین شرح است واقعیت این است مردم ایران به رهبری امام خمینی انقلاب کردند انقلاب اسلامی ایران تازه پا گرفته بود در عین حال جریانات سیاسی زیادی را داشتیم که در آن فضای باز سیاسی فعالیت میکردند از مارکسیستها گرفته تا مذهبی ها مثل قارچ هر چه جلوتر می رفتیم سازمان و گروه در می آمد مارکسیستها مثل  توده ایها که به شوروی آن دوره وصل بودند چپی های دیگر یک سری به مائوتسه دون و گروه دیگری هم مثل رنجبران به انور خوجه و بقیه هم به نوبه خود از شخصیت های دیگر تاسی می گرفتند اما قشر غالب از رهبری انقلاب اسلامی حمایت می کردند در این وانفسای در حالی که هر جریانی تلاش می کند انقلاب را به سمت تمایلات سیاسی خودش هدایت کند مسئولیت این انقلاب که به گردن امام خمینی بود واقعیت این است در آن دوره ما شاهد بودیم در هر گوشه این کشور درگیری و کشمکش وجود داشت از کردها گرفته تا مارکسیست ها و فرقه رجوی، همه ادعا داشتند و هیچ خدائی را هم بنده نبودند با این توطئه ها این انقلاب اسلامی توپا چه جوری می خواهد سر پا بایستد فقط هوشیاری امام خمینی بود توانست در آن شرایط حساس و پر تلاطم سکان کشتی انقلاب را به درستی به پیش ببرد والله معلوم نبود به کدام سمت کشیده می شد آمریکائیها از یک سو و شوروی ها هم از سوی دیگر، راستش خیانت بعضی از جریانها را نمی شود نادیده گرفت مثل فرقه رجوی، به نظر من اگر 30 خرداد سلاح بدست نمی گرفتند و اگر چهره های برجسته آن دوره مثل آقای بهشتی و بقیه را نمی زدند چه بسا مسیر انقلاب به سمتی دیگری پیش می رفت که دیگر آن همه کشت و کشتار و بی خانمانی را نداشتیم قطعا وضع بهتری داشتیم برای مردم و مملکت ما وضع بهتری ایجاد می شد منطقا هیچ حرکتی به خودی خود راه نمی افتد مگر این که از بیرون هدایت شود 30 خرداد هم از بیرون هدایت می شد با برآورد غلط فکر می کردند می توانند پیروز شوند اما نتوانستند و شکست خوردند چون راهشان اصالت نداشت اصیل نبود قانونمند نبود و مضمحل شدند و الان هم فرقه رجوی در آستانه فروپاشی می باشد.
آقای صالحی ادامه دادند رجوی آدم جاءطلبی بود کمتر از به اصطلاح رهبر شدن قانع نبود در اوائل انقلاب همواره با احترام اسم رهبری را می آورد و صلوات می فرستاد وقتی کمی جلوتر آمد دید امام خمینی به او باج نمی دهد سپس دست به توطئه زد با بنی صدر همراه شد و ایضاً فکر می کرد با عملیات های تروریستی می تواند توسط نفوذیها ایران را بی آینده کند که خیال باطلی بیش نبود رجوی فکر می کرد شش ماهه کار نظام را تمام می کند البته تعداد زیادی را به کشتن داد نتیجه این شد مسئولیت اش را به عهده نگرفت او آدم ترسو وبزدلی است او هرگز مسئولیت انفجارها را به عهده نگرفت چون از عواقب سیاسیش می ترسید.
اقای مجید محمدی در ادامه گفتند رجوی با دختر بنی صدر ازدواج کرد تا اعتماد وی را بدست بیاورد حرکت او از یک طرف سیاسی بوده و از طرف دیگر با توجه سابقه اش زنبارگی اش می باشد لذا برای این که در فرانسه از وجهه بنی صدر برای خودش راه باز کند تا حدودی هم موفق بود بعد وقتی بنی صدر از وی جدا شد دختر بنی صدر هم از مسعود طلاق گرفت و دیری نگذشت رجوی با زن نزدیکترین دوست خود مریم قجر که وی زن مهدی ابریشم چی بود ازدواج کرد مسعود رجوی اسم این حرکت را انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیک گذاشت!!! تا بدین وسیله دهان اعضای فرقه را ببندد و برایش حرف در نیاورند و هم این که اذهان نیروهای دور و نزدیک را با سس ایدئولوژیک پر کند هنوز که هنوزهم است کسی نفهمید معنی این حرکت چه بود ما که اعضایش بودیم بند بند انقلاب را دنبال کردیم بالاخره نقهمیدیم ته این داستان به کجا ختم می شود هیچ کس در فرقه نیست تعریف مشخصی از این انقلاب من در آوردی داشته باشد هر کس از برداشت های خودش می گوید که هیچ پایه ای دینی، منطقی و عقلی و…ندارد، در واقع کاری را که مسعود فریبکار انجام داد هیچ آدم سالمی قبول ندارد به همین دلیل پیشرفت نداشته همواره شکست خورد چرا که از موضع جاه طلبی شخص رجوی بود.
آقای مجید محمدی در ادامه یک خاطره ای را تعریف نموده و گفت در یکی از نشست ها یکی از مسئولین از عملیات های که در تهران و سایر شهرستانها داشتند تعریف می کرد بعد یکی از بچه ها سئوال کرد شاخص شما که در تهران یا جاهای دیگر افراد را ترور می کردید چه بود؟ وی پاسخ داد شاخص ما ریش بود هر که ریش داشت می زدیم او فکر می کرد هر که ریش داشته باشد حزب الهی است باید او را کشت بعد یکی از بچه ها گفت خوب زن های ایران اغلب چادر سر می کنند دلیلی ندارد همه افرادی که چادر سر می کنند حزب الهی باشند سپس مسئول مربوطه بحث را عوض کرد و دیگر ادامه نداد به طور واقعی در آن زمان فرقه رجوی به دستور شخص رجوی ترورهای کوری را صورت می دادند برایشان اهمیت نداشت که چه کسی کشته می شود باید خط رجوی را پیش می بردند.
ادامه دارد

خروج از نسخه موبایل