مسعود رجوی استاد دروغ گویی

روزی خبر دادند که جمع شوید که بصورت لایه ای با برادر مسعود نشست داریم. این داستان مربوط به سالهای 74-75 میشود. خلاصه بعد از کلی بگیر و ببند از قرارگاه  اشرف سوار اتوبوس شدیم و به مقر جلال زاده در بغداد رفتیم. نشست بصورت لایه ای و بصورت محدود برگزار شده بود. خلاصه نشست شروع شد. طبق معمول اول کار کمی از آیه های قرآن خواند و به دلخواه خودش تفسیر کرد و ربطش داد به زمانه خودمان و جنگ مان با رژیم و… بعد رو به عباس داوری یا همان برادر رحمان کرد و گفت: رحمان طلاها را فروختید؟ رحمان هم که همیشه نقش ملیجک دربار را بازی میکرد گفت: بله! مجددا رجوی پرسید خودروهای اضافی که معین شده بود چطور؟ گفت: بله! بعد دوباره رجوی گفت: مفت که نفروختید؟ او هم گفت: نه به بالاترین قیمت فروختیم! حالا همه ما ها که از همه جا هم بی خبر هستیم٬ مات و مبهوت نظارگر این مکالمات هستیم.  بعد رجوی شروع کرد به صحبت که بله سازمان در شرایط خیلی بدی به لحاظ اقتصادی ومالی قرار گرفته است و ما بهمین دلیل  مریم را به خارجه فرستادیم تا مسئله مالی سازمان را حل و فصل کند و… این داستان را که عنوان کرد٬شصت ما خبر دار شد که چرا این بحث را مطرح کرده است! مریم رجوی مدتی قبل باز بصورت کاملا مخفیانه به فرانسه رفته بود و مدتی هم بود که آنجا بود. بعد از اینکه این داستان علنی شد وهمه خبر دار شدند٬ بسیاری از بچه ها مسئله دار شده بودند که چرا در شرایطی که همه ما در عراق هستیم و خارجه هم مرز سرخ شده است٬ مریم با تعدادی از نورچشمی ها به فرانسه رفته است و این داستان جمع و جور کردنش از سوی مسئولین لشکرها و یکانها امکان پذیر نبود٬لاجرم خود رجوی وارد داستان شد بلکه بتواند داستان را با شیادی و دجالگری خاص خودش٬جمع و جور کند! بعد اضافه کرد که مریم بالاترین فداکاری را کرده و اکنون خط مقدم ما فرانسه است و مریم در خط مقدم درحال نبرد بی امان با دشمن خدا و خلق است و…
حالا این آقای زرنگ٬ در حالی این دروغ ها را سر هم میکند و به خورد نیروهای از دنیا بی خبر خود میدهد که سر هر ماه٬ دلار های نفتی٬به حساب سازمان واریز میشود! آنهم چیزی در حد چند صد هزار دلار در هر ماه! بخوبی بیاد دارم که همان زمان٬آنچنان فضایی در سازمان بوجود آورده بودند که بی پولی مشکل جدی سازمان است و ما درعراق خیلی تحت فشار مالی هستیم و به خانواده هایتان بگویید کمک کنند و خودتان هم آب کم مصرف کنید٬ چراغ روشن نکنید٬ انتظار اینکه غذای خوب بخورید نداشته باشید و… که واقعا ما هم باورمان شده بود که راست میگویند و سازمان تحت فشار است. همان زمان٬صبحها ما را بسیج میکردند و به بیابانهای قرارگاه میفرستادند که پنیرک یا به زبان محلی توله که نوعی سبزی خودرو در بیابانها بود جمع کنیم و در آشپزخانه بآن غذای بسیار بدمزه درست میکردند و ما مجبور بودیم که مثلا فکر کنیم که قورمه سبزی است و بخوریم!
سابقه دروغ گویی و دجالگری رجوی به ده سال و بیست سال گذشته برنمیگردد بلکه به  ذات او برمیگردد. درشرایطی که به خاطر خوش رقصی برای صدام٬ بخشی از درآمد فروش نفت عراق را دریافت میکرد٬ ولی با نیروهای قسم خورده آن گونه رفتار میکرد که در بالا نمونه کوچکی از آن را ذکر کردم. حالا در شرایطی که هر روز بما میگفتند که سازمان با مشکل جدی بی پولی روبه رو شده است٬ ولی هر وقت که مریم را در میتینگی یا نشستی در فرانسه نشان میدادند٬با یک مدل لباس و لنز ست شده با رنگ کت و دامنش و… بود! بعد همین داستان بی پولی و نداریم های سازمان باز به تناقضی در بین افراد تبدیل شد. از یکطرف ساز نداریم کوک میکردند ولی از طرفی دیگر مریم رجوی در فرانسه با هزینه های سرسام آور مهمانی های آنچنانی برای شهردار اور و دیگر دوستان و همسایه های آنجا ترتیب میداد که باعث تناقض همه افراد شده بود.همه میگفتند که اگر واقعا نداریم و ما مجبور هستیم که علف در بیابان جمع کنیم و بجای غذا استفاده کنیم٬چرا اینچنین خرجهایی در فرانسه میشود؟!  بطوریکه مجبور شدند داستان را جمع و جور کنند وبگویند به لطف تلاشهای شبانه روزی خواهر مریم٬مشکل مالی سازمان برطرف شده است و… که همین هم برای بچه ها قابل قبول نبود و به حرف نگفته و تناقض خورده شده تبدیل شده بود!
الف – عباسی
 

خروج از نسخه موبایل