پیام دلسوزانه خانم سامره رضاپور مقدم به دایی اسیرش درلیبرتی – اسماعیل نیکزاد

سلام دایی عزیزم. سامره هستم دختر خواهر بزرگت سکینه، منو یادت هست؟ زمانی که تو اسارت صدام لعنتی بودی سپیده برات مینوشت الان من مینویسم تمام این نامه ها  از  دلتنگی خانواده بود دایی عزیرم زمانی که رفتی من کلاس دوم  ابتدایی بودم الان دخترم کلاس هفتمه حساب کن چند ساله که نیستی  حساب سالهایی که نیستی رو داری؟ دایی عزیزم دل ما برات خیلی تنگ شده یادته شب پنج شنبه با خاله ها میومدی خونه ما چقدر خوش میگذشت! دایی خوشگل من، دندونک جواد یادته چقدر عکس گرفتیم  ما دیگه خسته شدیم از بس با عکسات حرف زدیم  دیگه بسه خودتو میخوایم میدونستی مامانم 6 نوه داره بیا دایی خوشگل من بیا بیاد گذشته دوچرخه سواری کنیم! دلم برای بوسه هات تنگ شده دایی مامانم بابام خیلی تلاش کردن برای دیدنت پشت کمپ اشرف اومدن صدات کردن بارها بارها ولی جواب ندادی ما خبر داریم که نزاشتن، بیرحما سنگ انداختن فحش دادن…. تو رو خدا دیگه بسه دایی جدایی! مامانم دیگه طاقت جدایی رو نداره، تو نبودنت ما مامان بزرگ رو توی همون سالهای اولیه اسارتت ار دست دادیم خدا میدونه چقدر منتظر دیدنت بود، در واقع در نبود تو مامان بزرگ ما دق کرد. بعد از چند سال بابابزرگ هم رفت خیلی زحمت کشید برای تو دایی عزیرم هرجا مامان و بابام رفتن بابابزرگ هم بود تا از تو خبری بگیرن دایی برگرد بزار چشم انتظاری تمام بشه تو رو خدا برگرد منتظریم دایی، عزیزم بیا با افتخار برگرد.       
فرزندان هادی رضاپور و سکینه نیکزاد. سامره
 

خروج از نسخه موبایل