کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من

شعاری که رجوی سالیان زیاد برای ادعای استقلالش به آن افتخار می کرد. رجوی از این دست شعارها زیاد دارد و معنی آن به ظاهر این است که من مستقل هستم. اما آن چه در واقعیت وجود داشت کاسه لیسی بود. یک روز به صدام خدمت می کرد و یک روز به اسرائیل و آمریکا و جدیداً هم آل سعود.

من به شخصه در طول مدت به اصطلاح مبارزه رجوی، چیزی جز وابستگی و خدمت به اجانب ندیدم.

این شعار برای ما اعضا ساده و صادق خیلی خوب بود و با همین شعارها سالیان سال ما را گول زد و از خون و جان ما ارتزاق کرد.

درخواستم از رجوی این است برای یکبار هم که شده با خودت صادق باش و معذرت خواهی کن، مگر نه این که روزی سنگ مبارزه با امپریالیسم را به سینه می زدی و روزی هم دم از وطن پرستی و وطن خواهی؟!!! تو که دست همه مزدوران را از پشت بستی، کسی نیست رژیم آل سعود را نشناسد پس تو چطور آرمان مردم ایران را به خدمت آل سعود قرار می دهی؟ واقعاً شرمت باد.

البته بد هم نیست چون یک بار دیگر برای همه ثابت شد، وقتی موجودیت رجوی در خطر باشد هم هواداران را قربانی می کند و هم با هر جنایتکاری دست دوستی می دهد کما اینکه امروز در خدمت آل سعود قرار گرفته است.

شعائر ضد امپریالیستی رجوی را فراموش نکردم که چطور وقتی عرصه برایش تنگ شد کتاب ها و سرود های ضد آمریکایی تشکیلات را حذف کرد. تازه می فهمم همه تنها برای فریب من و آن هایی بود که امروز در آلبانی به سر می برند.

راستی کانون استراتژیک چه شد؟ "اگر اشرف بایستد، دنیا می ایستد" و"اگر کوه ها بجنبد اشرف تکان نمی خورد".. چه شد؟

حالا می فهمم این ها هم برای تباه کردن جان اعضا بود و بقای تشکیلات از هم گسسته اش.

در طی سال ها دیدم اصول رجوی هم مانند جان اعضا برایش بی ارزش بود  و هر وقت لازم باشد آن ها را فراموش می کند.

سخن زیاد است……… در پایان انتقال دوستانم به آلبانی را تبریک می گویم و  امیدوارم این نوشته کمکی باشد برای آگاهی آن ها از ترفندها و منجلاب رجوی.

برات کیخایی

خروج از نسخه موبایل