تبلیغات و رسانه های تحمیلی سازمان مجاهدین

مجاهدین از هر فرصتی برای تبلیغات استفاده می کند تا حرفی برای گفتن داشته باشد. حتی اگر به قیمت ضایع کردن افراد خودش هم باشد کوتاهی نمی کند. جدیداً در سیمای به اصطلاح آزادی! افراد اسیر در بندش را به جلوی دوربین برده تا سناریو از پیش تهیه شده توسط مسئولین را بازگو کنند. یکی از این افراد شخصی به نام "خدیجه فتحعلی آشیانی"  می باشد که با نام مستعار "عاطفه" معروف است.

عاطفه سابقه کمتر از 5 سال  پزشکی داشت و به علت تازه کار بودنش می بایست مدتی را در یکی از درمانگاه های اطراف تهران می گذراند. به خاطر بلند پروازی های خود و رفتن به اروپا مانند بقیه افراد اسیر در بند مجاهدین فریب خورده بود. او را در سال 82 به درون اسارتگاه اشرف انتقال دادند و مدتها او به خیال خودش چون دکتر است حسابش با بقیه فرق دارد و درون مناسبات جایگاه خاصی خواهد داشت. درون تشکیلات وقتی که دید شرایط کاملاً عکس تصوراتش می باشد مدام تناقض داشت. سرانجام چون دیگر فهمیده بود که راه بیرون رفتن از آنجا را ندارد، چهره عوض کرد تا شاید شرایطش بهتر شود. اما خلاف انتظارات او، هیچ چیز به خوبی پیش نمی رفت.

در نشست های عملیات جاری بارها اعتراف کرد که برای ادامه تحصیل و پیشرفت در کارش قصد داشته به اروپا برود. همیشه از طرف گروه، سوژه  نشست ها میشد:

چطور شده او به زندان انداخته شده و اعدام نشده.؟ چرا بعد از چند سال آزادش کنند و چطور به این راحتی توانسته در ایران ادامه تحصیل دهد و مدرک پزشکی دریافت نماید و حتی استخدام یکی از بیمارستانها شود؟؟

تنها نتیجه گیری که میشود کرد این است که این شخص یک خائن و نفوذی رژیم ایران است و لاغیر و…

مدام سرکوفت خائن بودن را می خورد.حالا این افراد در بند، توسط مریم قجر که به آنها سناریوهای تکراری تحمیل می کند می بایست بیایند و همانند یک عروسک کوک شده گفته های آنها را بازگو کنند. او خود را چنین معرفی کرد{. در سال 61 دستگیر و به زندان افتاده ام، برادر و خواهرم در سال 67 و 70 توسط دولت ایران اعدام شدند و به نیت مبارزه و ادامه راه آنها به سازمان پیوستم }

او که به خاطر پناهندگی به داخل گروه مجاهدین آمده بود طوری بیان می کرد که برای مبارزه آمده،  و اما نمی دانست که در فرقه ی مجاهدین گرفتار می شود و دیگر راه خروجی به بیرون ندارد.  بعد از چند سال بی اعتمادی، سران فرقه مجبورش می کنند به جلوی دوربین بیاید و آنچه سازمان دیکته می کند به زبان بیاورد. بهاین ترتیب است که کسانی که وارد سازمان ی شوند در بن بست بی هویتی گرفتار می شوند و نجاتشان کار آسانی نیست.

این گونه سناریو ها شاید برای کسانی که از گروه منفور مجاهدین اطلاعات کافی ندارند وقت تلف کردن نباشد و گوش دهند.امابرای افراد جدا شده،خانواده ها وکسانی که از نزدیک  این گروه  را می شناسند بسیار چندش آور می باشد و هیچ وقت وقتشان را برای شنیدن حرفهای این افراد هدر نمی دهند زیرا با شگردهای تکراری این گروهگ کاملا آشنایی دارند

انجمن نجات مرکزی کردستان سنندج

16/8/95

خروج از نسخه موبایل