محمد علی میرزایی از قربانیان رجوی در 7 آبان 1394 در حمله به لیبرتی

در دیدار با خانواده های چشم انتظار اساسا روی انتقال مسرت بخش اسرای نگون بخت از لیبرتی وعراق به کشورآلبانی اتفاق نظردارند ومیگویند شکرخدا که دراثرکارزارسخت چندین ساله مان درپی حضورلاینقطع دراشرف ولیبرتی ؛ بالاخره رجوی را ناگزیربه پذیرش انتقال عزیزانمان به کشورهای ثالث خاصه آلبانی کردیم وازاین بابت خوشحالیم که حداقل جگرگوشه هایمان ازتیررس بمب وراکد به دورهستند.

امروز در دیدار با خانواده ای از آستانه اشرفیه در دفتر انجمن نجات گیلان روی همین عنصرکلیدی یعنی انتقال اسرا از عراق ناامن به آلبانی متمرکز بودیم که بیاد قربانیان 7 آبان 1394 افتادم. درادامه تبادل نظر صحبت از محمد علی میرزایی اهل آستانه اشرفیه شد که ازجمله قربانیان حمله به لیبرتی درهمین ایام درآبان 1394 بوده است.

بلادرنگ به یاد اقا عسگر از برادران قربانی یاد شده افتادم. آن مصیبت دیده که خبر را شنیده بود سریعا خودش را به دفتر انجمن و نزدم رساند وبا بغض واشک وآه گفت” خیلی متاسفم. هم خون من بود. خلاصه رجوی موفق شد بعدازگرفتن پرویز در دهه شصت محمدعلی را نیزازمن بگیرد. تواین سالیان من خیلی سختی کشیدم. ایکاش محمدعلی شرایط من وخانواده روستایی وفقیرمان را درک میکرد واغفال نمیشد وبه عراق نمی رفت. همان دهه شصت  ودرمقطع ابتدایی من مجبور به ترک تحصیل شدم و در یک چاپخانه مشغول به کارسخت شدم. سی ویک سال سابقه کاردارم وحتی بعدازبازنشستگی برای امرارمعاش دارم همانجا کارمیکنم. خودم تنهای تنها پدر و مادرم را نگهداری کردم. نان آور آنان نیزبودم. این سختیها یک طرف ؛ فقدان حضور محمدعلی درخانه وکاشانه مان مشکل اصلی خانواده خصوصا پدرومادرپیرم بود که برایم گاها طاقت فرسا می نمود”.

آقای میرزایی که گریه امانش نمیداد توام با لعن ونفرین به رجوی شیاد ادامه داد” وقتی پدرم فوت کرد خودم شستمش وغسلش دادم وتوگوشش زمزمه کردم توآسوده بخواب وروحت شاد باشد چونکه من پیگیرنجات محمدعلی ازچنگال رجوی خواهم بود……الان بحث چیه آقای پوراحمد؟ یعنی محمدعلی رفت ودیگرباید فراموشش کنم؟ دیگه با دفترانجمن تماس نگیرم ویا که فرصتی داشتم به ملاقاتت نیایم؟ یعنی رجوی حرام لقمه وخائن پرونده برادر نازنیم را بست وتمام شد!؟ نه من فراموشت نمی کنم بواسطه زحمتی که درحق ما خانواده ها کشیدی. درست است که برادرم هیچ وپوچ قربانی شد ولی دلم میخواهد سایرین بتوانند ازلیبرتی نجات پیدا کنند وبه دنیای آزاد بروند وشایسته است که نزد خانواده هایشان برگردند.”

منهم بواسطه شناختی که ازاین خانواده محروم ولیکن شرافتمند خاصه شناختی که ازبرادران قربانی شده اش پرویزومحمدعلی داشتم ؛با ایشان هم درد شدم وصمیمانه بهشون تسلیت گفتم واضافه کردم که باید دست روی دست نگذاریم که رجوی خائن بخواهد مفت ومجانی ودرعین حال سرسختانه به خاطرجاه طلبی های افسارگسیخته اش بازهم ازخانواده های دردمند قربانی بگیرد.

وقتی آقای میرزایی دلشکسته با چنین صحنه ای مواجه شد تلاش کرد احساساتش را کنترل کند تا بتواند حرف آخرش را بزند” من نگرانیم اینست که رجویها که خود بانی چنین جنایاتی شدند بخواهند ازخون برادرم درراستای جاه طلبی های خود بهره برداری ناجوانمردانه بکنند لذا نامه نوشتم وخواهش دارم که دراولین فرصت درسایت نجات اطلاع رسانی شود تا موجب رسوایی رجوی باشم.”

متن نامه آقای عسگرمیرزایی

بنام خدا

انالله وانا الیه راجعون

ماهمه ازخداییم وسرآخرهم به سوی خدا می شتابیم. مهم اینستکه چگونه زندگی بکنیم وچه اثرمثبتی درجامعه بگذاریم.

متاسفانه یک برادرم سال 1360 اغفال شد وجانش را ناآگاهانه فدای رجوی کرد وبرادردیگرم محمدعلی را همین رجوی لعین به عراق کشانید وحالا باخبرشدم به تحریک رجوی درعراق کشته شده است.

من برادرکوچکترخانواده بودم وبخاطراینکه خرج زندگی خود وپدرومادرم را دربیاورم ترک تحصیل کردم وسی سال است که دریک چاپخانه بکارمشغول هستم ورجوی اجازه نداد محمدعلی نیزکمک کارمن درزندگی باشد والنهایه باعث شد جانش را مفت وهیچ وپوچ بدهد.

محمدعلی سی سال بود که درعراق اشرف زندگی میکرد با به عبارتی زندانی رجوی بود ولی نتوانست واجازه نداشت حتی یک تماس تلفنی با من ویا پدرومادرم داشته باشد!؟

رجوی خودش مخفی شد وجانش را بدربرد ودرعوض امثال برادرم را درعراق ناامن جا گذاشت تا کشته شوند.

رجوی چگونه میخواهد پاسخگوی خون این بیگناهان ولعن ونفرین خانواده ها باشد!؟

ازتمام مجامع حقوق بشری میخواهم که سایراسرای باقیمانده را به یک جای امن ببرند ورجوی را به پای میزمحاکمه بکشانند.

واقعیت اینستکه من دیگربرادرم را فراموش کرده بودم چونکه بالکل ناامید شده بودم که بتواند روزی به نزد خانواده اش برگردد.

برادرداغدار: عسگرمیرزایی

پوراحمد

خروج از نسخه موبایل