نامه خانم زهرا خاتونی اصطهبانی به فرزندش عباس تیربخش ساکن درآلبانی

سلام نور دیده ام عباس جان سالهاست که درغم دوری وبی خبری ازتو گریه می کنم و درانتظاردیدن دوباره ات بسر می برم. فرزند عزیزم وقتی سال 80 برای کاربه ترکیه رفتی مدتی بعد که زنگ زدی وگفتی من دراینجا با یک نفردیگرخانه گرفته وکار پیدا کردم ووضعم هم خوب شده همه ما ازاین بابت خیلی خوشحال شدیم وخدا را شکر کردیم که بعد ازآن همه فرازونشیبی  که تو درزندگی داشتی حالا به آرامش رسیدی ومنتظر بودم تا وقتی برگشتی  برایت  جشن عروسی بگیرم.اما پسرم وقتی دیگر خبری از تو نشد خوشحالی ما تبدیل به غم وناراحتی شد نمی دانم چه برسرتو آمد. باورکن مرتب به همان شماره ای که درترکیه به ما داده بودی زنگ می زدیم اما هربار می گفت خاموش است! روزها وماهها پی تو گشتیم اما بی فایده بود،اقوام وآشنایان هم مرتب می آمدند منزل وسراغ تو را می گرفتند. یادش بخیر روزهایی که هر بار ازترکیه مواد بهداشتی می آوردی ودربازار لشکر آباد می فروختی وامرار معاش خانواده را تامین می کردی. نمی دانم خبرداری یا نه حدودا 6 سال بعد ازرفتن توپدرت که تمام تلاشش این بود تا تو بتوانی روی پای خودت بایستی به رحمت خدا رفت او خیلی درنبودن تو گریه کرد وزجر کشید باورکن درآخرین لحظات عمرش حسرت دیدارتورا داشت. پسردلبندم سالها من گریه کردم وغصه خوردم تا اینکه چند سال پیش یکی ازدوستانت بنام سید یوسف آمد نزد ما وگفت که من سالها با عباس درعراق ودرگروهی بنام  مجاهدین بودم او وضعیت تو را برایمان تعریف کرد وگفت که نمی گذاشتند ما با خانواده هایمان تماس بگیریم که خدا ازآنها نگذرد. عباس جان باورکن تمام این سالها که درعراق بودی من به همراه خواهروبرادرانت با هراتفاقی که درآن کشورمی افتاد بسیارنگران  می شدیم که نکند برای تو هم اتفاقی افتاده باشد.خیلی دراین سالیان سعی وتلاش کردیم که خبری ازتو کسب کنم ویا دیداری با تو داشته باشیم اما همان ازخدا بی خبرانی که تورا گرفتارکردند نگذاشتند ما به این آرزوی خود برسیم.
اما عزیزدلم خوشحالم که از عراق خارج شدی منتظر بودیم حال که به کشوری دیگر رفتی بتوانی با ما تماس بگیری ولی هنوزخبری ازتو نداریم که این مسئله بیشتر مرا نگران کرده است شنیدم عده ای مثل تو با خانواده هایشان تماس گرفتند و لااقل خبر سلامتی خودشان را دادند. آخر پسرم تو چرا با ما تماس نمی گیری تا بعد ازسالها چشم انتظاری وبی خبری حداقل صدایت را بشنویم؟ بخاطرمن هم که سالها درغم وغصه دوری تو سوختم هرطورشده با ما تماس بگیر و بیش ازاین مرا چشم انتظار نگذارچرا که شنیدن صدای تو حداقل می تواند بخشی ازغصه و دردهای سالیان مرا تسکین دهد.پسرعزیزم عباس جان پس خواهش می کنم این آرزوی مادرت را برآورده کن.درضمن گفتم شاید شماره تلفنی ازما نداشته باشی به همین خاطر شماره رضا برادرت را درپائین نامه برایت نوشتم که سعی کن حتما با آن تماس بگیری.
قربان تو مادرچشم انتظارت زهرا. اهواز5/9/95
شماره رضا برادرت 09169052482
 

خروج از نسخه موبایل