زنجیر اسارت کاملا پوسیده ؛ فقط اراده میخواهد که پاره شود

ای پرستوی مهاجر نامه رسان برسان نامه و نامم به نازنین برادر اسیرم    
سلامى به وسعت 32سال انتظار را تقدیم حضورت میکنم تاعمق دلتنگى من وخانواده ات براى دیدنت معلوم باشد. هرگز در مخیله ام نمیگنجید دست سرنوشت چنین انتظار بى پایانى را براى ما رقم بزند. بهار زیبا آمده و طبیعت نو شده اما غم سنگینى وجود ما را احاطه کرده است. امسال به یاد مادرمان هفت سین ما در سفره اى سیاه همراه با شمع وماهى نوار سبزه سیاه وعکس پدر ومادر با روبان سیاه انداخته شد وغم دورى از تو وآرزو به دل ماندن آنها عجیب قلبمان را میفشرد.  هفت سین شما چطور بود؟ آیا تو هم به یاد ما بودى؟ آیا توهم احساس غربت میکردى؟ آیا دلت هواى خانه را نکرده بود؟ دلت نمیخواست کنار مابودى و به برادرزاده وخواهرزاده و کوچکترهاى خانواده عیدى میدادى وازمن عیدى میگرفتى؟ اینها که گفتم ساده ترین ارتباطات خانواده است براى باهم بودن. ولى تعالیم فرقه اى وقدرت طلبى مسعود ومریم مانع تحقق آن شده است. القاب نحسى که آنها درمورد ماخانواده های رنجدیده چشم انتظار به کار میبرند (استفراق خشک شده – الدنگ – مزدور) هر انسان آزادى را مشمئز میکند وبا هیچ تمدنى سنخیت ندارد. آیندگان قضاوت خوبى خواهند کرد ولابیهای ورشکسته ضد ایرانی که حامى سازمان هستند همگى اعتراف کرده اند که درمقابل دریافت پول برایتان سخنرانى میکنند. برادرم فرامرز من اهل نصیحت و موعظه نیستم اما سالها حضور تو در اشرف و آلبانى مرا متعجب میکند که تو با دیدن اینهمه بیعدالتى، ریزش نیرو، فراراعضا، واختلافات درونى سران هنوز پابند اینها مانده اى!؟ آخرمغزشویی تا چه حد که بی انتها مسخت کرده است واسیرشان. بارها با خودم فکر کرده ام که شاید خیال میکنى کسى منتظرت نیست یا بروم چه کار کنم شاید خودت رامحکوم به فنا کرده اى. ولى سخت اشتباه میکنى و به خداوندى خدا در این سالها روزى نبوده که به تو فکر نکنیم. در هر خوشى و جشن و مراسمى گفتیم جاى فرامرز خالى. تو حتى هنوز مورد علاقه همه دوستان هستى روزى نیست که من بروم بیرون وکسى ازمن نپرسد از داوود چه خبر. رفتى عراق دیدیش صحبت کردى ومن به دروغ بگم حالش خوبه سلام رسوند!!!  چه میگفتم بگویم رفتم فحش خوردم؟ رفتم سنگ خوردم؟ رفتم به مادرم هتک حرمت شد؟ بهم الدنگ ومزدور گفتند؟ بله برادرم بعد از سه بار مسافرت به عراق اطمینان دارم که مسیر سازمان اشتباه محض است وعمر شما صرف امیدهاى واهى مسعود و مریم شد و به فنا رفت زهى خیال باطل که روزى ملت ایران قبول کند که اینها وعقاید مسخره و جاهلانه شان حکومت کنند. گرچه اینها برای رسیدن به قدرت چه خیانتها که نکرده اندوحتى حاضرند کل ملت ایران را فداى مطامع نامشروع خود کنند وبراى این هدف آویزان به امریکا ودیگردشمنان مردم ایران شوند.
فعلا شما را سپر بلاى خودکرده وداغ بر دل ما و هزاران خانواده چشم انتظار گذاشته اند. برادر خوبم امید من وخانواده به اقدام توست. عقایدت برایمان محترم است وتو را مجبور نمیکنیم ولى اگر بیایى با آغوش باز حمایتت میکنیم. زنجىر اسارت کاملا پوسیده شده وفقط اراده میخواهد که پاره شود از طرف یکایک خانواده رویت را میبوسم.
به امید روز دیدار – برادر چشم انتظارت – فریدون مرادخانی  
 

خروج از نسخه موبایل