در فرقه رجوی عواطف خانوادگی نداریم

چرا در فرقه رجوی خانواده سمبل نفاق و از هم پاشیدگی می باشد؟؟
در بین تمامی گروهها و فرقه ها رجوی دست همه را از پشت بسته و به نوعی یک فرقه مدرن برای خود راه اندازی نموده است. بحث ها و کارکردها و ممنوعیت ها در این فرقه گویای این امر است که رجوی مخالف صد در صد خانواده و ارتباط خانوادگی است. به همین خاطر هر گونه ارتباط خانوادگی را منع می نماید البته آنهم نه برای خود بلکه نسخه ای است که برای دیگران (قربانیان فرقه) می پیچد. با این کار با جلوگیری از عاطفه افراد توانسته بخش اعظمی از فکر و عواطف افراد اسیر را به خود معطوف نماید که در این امر شیطانی تقریبا موفق هم بوده است. به همین خاطر به امیال پلید و آرزوهای خود هم رسید تا جائی که توانست شخصیت کاذب خود را ارتقاء دهد و به عنوان موجودی دست نیافتنی در بین اعضاء قرار بگیرد و بر آنها حکمرانی کند.در این مسیر مریم قجر و زنانی که فریب خوردند نقش کلیدی داشتند.
براستی که چرا رجوی در اولین قدم تلاش می کرد ارتباط اعضاء با خانواده را قطع کند حالا چه در خارج از تشکیلات و مقرهای خود و چه داخل فرقه، با فشار وارد کردن بر اعضاء اینگونه وانمود می کرد که به لحاظ اعتقادی و ایدئولوژیکی به نفع خود فرد است تا در مبارزه تمام عیار تر باشد و نهایتا در امر سرنگونی پتانسیل و راندمان بالاتری داشته باشد. فرد هم لاجرم تن می دهد و یک پله از خود تهی و به رجوی نزدیک تر می شود.اینطور رجوی توانست کیش شخصیت خود را بنا نهد.رجوی با این تفکر عقب مانده توانست در این سالیان در روح و ضمیر افراد نفوذ کند تا جائی که تعدادی از همین افراد در مقابل خانواده های خود بایستند و اقدام های ناشایسته ای را از خود بروز دهند.این همان مغز شویی و ورود به دنیای ذهن و تفکر افراد و اعضاء می باشد.
رجوی خط و طرز تفکر این سرکوب عواطف را از بعد عملیات مرصاد همان دروغ جاویدان در ذهن داشت به گونه ای که علت شکست مفتضحانه خود را تنگه و توحید و علائق خانواده به یکدیگر اعلام نمود و تصمیم اشتباه خود را گردن نیروها انداخت و آن را اینگونه توجیه نمود که با تمام انرژی وتمام عیار وارد نشدید و رهبری ایدئولوژیکی و عقیدتی جائی در ذهن شما ندارد! برای اینکه نقطه محرکی نداشتید. بعد از این بود که با راه اندازی بحث های انقلاب اولین تیر را به سمت این کانون شلیک نمود. دومین تیر را هنگام جدا سازی فرزندان از پدر و مادران و اجازه ارتباط ندادن به آنها و قطع کردن این رابطه ها کلید زد. سومین تیر هم با واگذاری مسئولیت ها به زنان  و دادن عناوین و القاب فرمالیستی به آنان بود که ته افکار متحجر خود را به نمایش گذاشت و تمامی رابطه ها را از بین برد و حریم و حرمت اعضای خانواده ها را در فرقه هدف گرفت. رجوی خوب متوجه شده بود دیگر این روش مبارزه به انتها رسیده ولی باز برای اینکه مقصر و مسبب تمام گناهان شخص رجوی نباشد.خانواده و ارتباط با آنها را سمی مهلک برای تشکیلات دانست و نیروها را برای این مبارزه تحریک نمود.از تجربه خودم این را می فهمم که هیچگاه عواطف نسبت به خانواده  از بین رفتنی نیست شاید غباری رویش را گرفته باشد ولی مثال فنری فشرده شده است در یک لحظه که طرف مقابل به ندای درون خود پاسخ می دهد تمام تفکرات سالیان رجوی یک شبه! پودر خواهد شد و اتفاقا همین افراد آنقدر احساسی هستند که به محض دیدن صحنه های عاطفی و یا فیلم های احساسی اشک از چشمانشان جاری می شود.نتیجه اینکه خانواده همیشه کانون گرم و پشتیبان عزیزانشان می باشد کافی است فشار دهنده دکمه وجدان خود باشید خانواده ها پذیرای شما عزیزان خواهند بود.

خروج از نسخه موبایل